اهل لغت و ادب رافت را کمال رحمت دانند، و گویند رقیقتر از رحمت است؛ چنانچه جوهری گوید: «الرّافة اشدّ الرّحمة». و در مجمع گوید: «الرَّؤوفُ شَدِیدُ الرَّحمَةِ، وَ الرَّافَةُ ارقُّ مِنَ الرَّحمَةِ».
و بعض اهل تحقیق و فلسفه فرموده است که: رحمة و رافت متقارب هستند، چنانچه ضد آنها نیز که قسوت و غضب است همینطور است. و دو تای اوّل تفسیر شده اند به رقّت قلب.
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 229
و گوئی رحمت، حال قلب معنوی ـ یعنی «نفس» ـ است، و رافت، حال قلب جسمانی است؛ زیرا که برای روح که عقل است، مظاهر و منازلی است، مثل نفس و بدن. و همین طور غضب، حال نفس است، و قسوة حال قلب صنوبری است. انتهی کلامه مترجماً.
و این که فرموده است: رافت و قسوة حال قلب جسمانی صنوبری است، در ظاهر درست نیاید؛ زیرا که این دو از امور معنویّه غیر جسمانیّۀ ملازم با ادراک یا متقوّم به ادراک است که از افق جسم و جسمانی بعید و منزه است. لکن مقصود آن است که رافت به افق جسمانیّت، نزدیکتر از رحمت است؛ و به عبارت دیگر، رحمت از صفات نفس است در وجهه غیبیّۀ ملکوتیّه آن، و رافت از صفات آن است در وجۀ ظاهرۀ آن، که تعبیر از آن به مقام صدر توان کرد.
و باید دانست که در حقیقت رحمت و رافت، معنی رقّت که ملازم با انفعال است دخالت ندارد، بلکه این حقایق چون سایر حقایق وجودیّه به حسب اختلاف نشئات و مراتب و منازل، احکام آنها بالعرض فرق کند. چنانچه حقیقت علم و قدرت و حیوة ـ که از اصول اوصاف کمالیّه وجودیّه است ـ به حسب منازل و مراحل صعود و نزول، احکامشان فرق دارد، از مرتبه علم و قدرت و حیوة ذاتیّۀ واجبه قدیمه قیّومیّه، تا مرتبۀ نازله انفعالیّه تجدّدیّۀ حادثه متقومه به غیر.
و این اختلاف از توابع اختلاف حقیقت وجود و عرض عریضی که در آن حقیقت است، می باشد، چنانچه در محل خود مقرّر و مبرهن است.
بنابراین، حقیقت رحمت و رافت و عطوفت و امثال آن به حسب نشئات
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 230
وجود و درجات نزول و صعود، مختلف الحکم و الاثر شود، چنانچه در نشئه نازله طبیعت ملازم با انفعال و تاثر است.
و این ملازم نیست که حکم آن در تمام نشئات چنین باشد تا آن که محتاج باشیم:
این قبیل اسماء را که بر ذات مقدّس حق ـ تعالی شانه ـ اجراء می شود، تاویل کنیم به ترتیب آثار.
یا بگوئیم: معنی رافت حق تعالی و عطوفت او، معامله نمودن آن ذات مقدّس است با مومنین، معاملۀ رافت و عطوفت.
و همین طور نسبت به مقابلات اسماء جمالی.
و این تاویلات علاوه بر برودت، مخالف با برهان نیز هست. و عجب آن است که محقق بزرگ و فیلسوف کبیر، جناب صدرالمتالهین ـ قدّس سرّه ـ در این مقام این تاویل بارد را فرموده، چنانچه در شرح اصول کافی فرماید:
«و اذا وُصِف الله بالرّافة و الرّحمة ـ فانّ من اسمائه الرَّووف الرّحیم ـ کان اتّصافه بهما علی وجه اعلی و اشرف، و کان باعتبار المظاهر و الآثار. و کذا نسبة الغضب الیه باعتبار مایصدر عنه فی حقّ اعدائه».
گرچه ممکن است مقصود ایشان از این که گوید: اتصاف ذات مقدّس به وجه اعلی و اشرف است، اشاره به همان باشد که ما ذکر کردیم. و قول دیگرشان که گویند: «وَ کانَ بِاعتِبارِ المَظاهِرِ ...»، اشاره به وجه دیگری باشد، به سبیل
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 231
مماشات با قوم.
بنابراین، خوب بود عبارت: «اَو کانَ» عوض «وَ کانَ» باشد، والامر سهل.
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 232