مقالۀ ششم در بیان و شرح جنود عقل و جهل از بعض وجوه، که مقصود از تحریر این رساله است، نه از جمیع وجوه

فصل دوّم [در بیان دخالت رفق در امور انسان]

‏بدان که رفق و مدارا را در انجام امور مدخلیت کامل است، چه در باب‏‎ ‎‏معاشرت با خَلق و انجام امور دنیاوی، و چه راجع به امور دینی و هدایت و‏‎ ‎‏ارشاد خلق و باب امر به معروف و نهی از منکر، و چه راجع به ریاضت نفس و‏‎ ‎‏سلوک الی الله تعالی.‏

‏وشاید این که در حدیث شریف است که «رفق میمنت دارد و خرق و عنف‏‎ ‎‏شوم است»، اشاره به بعض این امور باشد. مثلاً در باب انجام امور دنیاوی آن‏‎ ‎‏طور که با رفق و مدارا ممکن است انسان تصرّف در قلوب مردم کند و آنها را‏‎ ‎‏خاضع و رام کند، ممکن نیست با شدَّت و عنف، موفق به امری از امور شود.‏‎ ‎‏فرضاً ‏‏که با شدّت و سلطه، کسی اطاعت از انسان کند؛ چون قلب او همراه نشود،‏‎ ‎‏از ‏‏خیانت، انسان مامون نخواهد شد. ولی رفق و دوستی، دل را رام کند که با رام‏‎ ‎‏شدن ‏‏آن، تمام قوای ظاهره و باطنه رام شود؛ و فتح قلوب از فتح ممالک بالاتر‏‎ ‎‏است.‏

‏خدمتهای از روی صداقت و جانفشانیها، همه از فتح قلوب است. با فتح‏‎ ‎‏قلوب، فتح ممالک نیز شود. فتوحات اسلامیّه در اثر فتح قلوب نظامی اسلامی‏‎ ‎

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 315
‏بود، والاّ با آن عدِهّ و عُدّه، این پیشرفتها غیر ممکن بود.‏

بالجمله‏ رفق و مدارا در پیشرفت مقاصد، از هر چیز موثّرتر است، و چنانچه‏‎ ‎‏در مقاصد دنیائی چنین است، در مقاصد دینی از قبیل ارشاد و هدایت مردم رفق‏‎ ‎‏و مدارا از مهمّات است که بدون آن، این مقصد شریف عملی نخواهد شد.‏

‏خدای تبارک و تعالی پس از آن که حضرت ‏‏موسی‏‏ و ‏‏هارون ‏‏ـ علیهما السلام‏‎ ‎‏ـ را مامور فرمود که پیش ‏‏فرعون‏‏ بروند و او را دعوت و ارشاد کنند، از جملۀ‏‎ ‎‏دستوراتی که به آنها می دهد، می فرماید: ‏‏«‏اذهَبَا الَی فِرعَونَ انَّهُ طَغی * فَقُولاَ لَهُ‎ ‎قَولاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ او یَخشی‏»‏‎[1]‎‏. دل سخت ‏‏فرعون‏‏ را ـ که انانیّتش به جائی‏‎ ‎‏رسیده بود که به دعوی الوهیّت برخاسته بود ـ باز با رفق و مدارا بهتر می توان به‏‎ ‎‏دست آورد. از این جهت می فرماید: «بروید پیش ‏‏فرعون‏‏ سرکشِ یاغی، و با او با‏‎ ‎‏نرمی و رفق سخن بگوئید، شاید این سخن نرم او را متذکر خدا کند و از روز جزا‏‎ ‎‏بترسد».‏

‏و این دستور کلّی است از برای هدایت کنندگان راه حق که راه فتح قلوب را‏‎ ‎‏باز می کند. چنانچه خدای تعالی پیغمبر بزرگ خود را ستایش می فرماید که «تو بر‏‎ ‎‏خُلق بزرگ هستی»‏‎[2]‎‏، البته برای چنین مقصد بزرگ، خُلق بزرگ لازم است که‏‎ ‎‏قوّه مقاومت با تمام ناملایمات را داشته باشد، و با هیچ چیز از میدان ارشاد خلق،‏‎ ‎‏در نرود.‏

‏بزرگتر زحمت و سخت ترین رنج و تعب هادیان راه حق، معاشرت با‏‎ ‎‏جاهلان و دعوت بی خردان بوده و هست. و از این جهت، اینها باید متصف به‏‎ ‎

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 316
‏بزرگترین اخلاق حسنه باشند و باید قوّه رفق و مدارا و حسن عشرت، در آنها به‏‎ ‎‏طوری باشد که با تمام جهالتِ جاهلان و بی خردان، مقاومت کنند. زودرنجی و‏‎ ‎‏کدورت و امراض عصبی‏‎[3]‎‏، به کلّی با این شغل شریف منافی است. شدّت و‏‎ ‎‏عنف و عجله، مخالفِ وظیفۀ هادیان الی الله است، چنانچه در روایات شریفه‏‎ ‎‏اشارۀ به این معنی بسیار است.‏‎[4]‎

‏در باب امر به معروف و نهی از منکر، یکی از مهمّات، همین رفق نمودن و‏‎ ‎‏مدارا کردن است‏‎[5]‎‏. ممکن است اگر انسان مرتکب معصیت یا تارک واجبی را با‏‎ ‎‏شدّت و عنف بخواهد جلوگیری کند، کارش از معصیت کوچک به معاصی‏‎ ‎‏بزرگ یا به ردّه و کفر منتهی شود؛ در ذائقه انسان امر و نهی تلخ و ناگوار است و‏‎ ‎‏غضب و عصبیت را تحریک می کند. آمر به معروف و ناهی از منکر باید این‏‎ ‎‏تلخی و ناگواری را با شیرینیِ بیان و رفق و مدارا و حسن خُلق، جبران کند تا‏‎ ‎‏کلامش اثر کند و دل سخت معصیت کار را نرم و رام نماید.‏

‏در روایت ‏‏خصال‏‏ شیخ ‏‏صدوق‏‏ ـ علیه الرحمه ـ است که حضرت ‏‏خضر‏‏ ـ‏‎ ‎‏علیه السلام ـ وقتی می خواست از حضرت ‏‏موسی ‏‏ـ علیه السلام ـ مفارقت کند،‏‎ ‎‏آخر کلامش این بود که: «سرزنش و تعییر مکن البته کسی را به گناهی. و‏‎ ‎‏محبوبترین امور نزد خدای تعالی سه چیز است: میانه روی و اقتصاد در وقتِ‏‎ ‎‏بی نیازی و دست بازی، و دیگر عفو و بخشش در حال قدرت، و سوم رفق و‏‎ ‎

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 317
‏مدارا با بندگان خدا. و هیچ کس رفق نکند با کسی در دنیا مگر آن که مرافقت کند‏‎ ‎‏خدای تعالی با او در آخرت. و راس حکمت، ترس از خدای عزّ و جلّ است».‏‎[6]‎

‏و در باب ارتیاض نفس و سلوک راه حق نیز رفق و مدارا با نَفس، از مهمّات‏‎ ‎‏به شمار می رود. و چه بسا که سختگیری بر نفس، خصوصاً در اوائل امر و‏‎ ‎‏خصوصاً برای جوانها، اسباب تنفّر نفس از ارتیاض و سلوک شود، و از زیر بار‏‎ ‎‏حق فرار کند.‏

‏و خیلی اتفاق افتاده که جوانهای نورس بعد از چندی اشتغال شدید و‏‎ ‎‏مواظبت کامل در مستحبّات، به کلّی منحرف شدند و لایبالی به دین گردیدند. و‏‎ ‎‏در روایات شریفه اشارۀ به بسیاری از این امور که مذکور شد هست‏‎[7]‎‏، و پس از‏‎ ‎‏این ـ ‏ان شاءَ الله‏ ـ بعضی از آنها را مذکور می داریم.‏

‎ ‎

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 318

  • )) طه / 44ـ43.
  • )) «وَ انَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ».  (قلم / 4).
  • )) در اصل «عصبانی» آمده است.
  • )) نگاه کنید به: اُصول کافی، ج 2، ص 95، باب المُداراة و ص 96، باب الرِّفق؛ وسائل الشیعة، ج 16، ص 159، باب 14 از ابواب الامر والنهی.
  • )) نگاه کنید به: مستدرک الوسائل، محدِّث نوری(ره)، ج 12، ص 186، باب 2 از ابواب الامر و النهی، ح 1 و ص 187، ح 4.
  • )) متن این حدیث که از امام سجّاد ـ علیه السلام ـ نقل شده، چنین است:«کانَ آخِرُ ما اوصی بِهِ الخِضرُ مُوسی بنَ عِمرانَ ـ عَلَیهِ السَّلامُ ـ ان قالَ لَهُ: لا تُعَیِّرَنَّ احَدَاً بِذَنبٍ، وَ انَّ  احَبَّ الاُمُورِ الَی الله عَزَّوَجَلَّ ثَلاثَةٌ: القَصدُ فِی الجِدَةِ، وَ العَفوُ فِی المَقدِرَةِ، وَ الرِّفقُ بِعِبادِ الله، وَ ما رَفِقَ احَدٌ بِاحَدٍ فِی الدُّنیا الاَّ رَفِقَ الله عَزَّوَجَلَّ بِهِ یَومَ القِیَامَةِ، وَ رَاسُ الحِکمَةِ مَخافَةُ الله تَبارَکَ وَ تَعالی». (کتاب الخصال، ج 1، ص 111، ح 83).
  • )) نگاه کنید به: اُصول کافی، ج 2، ص 70، باب الاقتصاد فی العبادة.