مقالۀ ششم در بیان و شرح جنود عقل و جهل از بعض وجوه، که مقصود از تحریر این رساله است، نه از جمیع وجوه

فصل چهارم [موعظت در این باب]

‏بدان که هر علم و عملی که انسان را از هواهای نفسانیّه و صفات ابلیس دور‏‎ ‎‏کند و از سرکشی های نفس بکاهد، آن علمِ نافع الهی و عمل صالحِ مطلوب است.‏‎ ‎‏و به عکس، هر علم و عملی که در انسان عُجب و سرکشی ایجاد کند یا دست کم‏‎ ‎‏از صفات نفسانیّه و رذائل شیطانیّه انسان را مبرّا نکند، آن علم و عمل از روی‏‎ ‎‏تصرّف شیطان و نفس امّاره است. و نه آن علم نافع و علمِ خدائی است گرچه‏‎ ‎‏علم معارفِ اصطلاحی باشد، و نه آن عمل صالح و سازگار برای روح است‏‎ ‎‏گرچه جامع شرایط باشد.‏

‏و میزان در سیر و سلوک حق و باطل، قَدَم نفس و حق است، و علامت آن را‏‎ ‎‏از ثمراتش باید دریافت.‏

‏و اکنون سخن ما در تمام ثمرات و نتایج نیست، بلکه در همان تواضع و‏‎ ‎‏تکبّر است.‏

‏و در روایت ‏‏کافی، ‏‏سند به حضرت مولی الموحّدین رساند که فرمود: «ای‏‎ ‎‏طالب علم! همانا علم، دارای فضایل بسیار است. پس سَر آن، تواضع است و‏‎ ‎‏چشم آن، برائت از حسد است ...»‏‎[1]‎‏ ‏‏[‏‏ الی آخره‏‏]‏‏.‏

‏اکنون باید انسانی که دارای علم و عمل است، در خود و احوال خود و‏‎ ‎‏ملکات نفسانیّه تفکّر کند، و خود را در تحت نظر قرار داده تفتیش کامل کند،‏‎ ‎

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 339
‏ببیند در هر رشته‏‏[‏‏ ای‏‏]‏‏ از علوم هست، چه ملکاتی علم در او به ارث گذاشته؟ اگر‏‎ ‎‏از اهل معارف است، ببیند نور معرفت الله دل او را روشن کرده و با حق و مظاهر‏‎ ‎‏جمال و جلال او محبّت پیدا کرده و متواضع شده؟ یا آن که به واسطه چندی‏‎ ‎‏مُزاولت در اصطلاحات، به همه عالم و جمیع علماء به نظر حقارت ـ که نظر‏‎ ‎‏ابلیس است ـ نگاه می کند، و حکماء را قشری می خواند، و دیگر علماء و‏‎ ‎‏دانشمندان را جزو حساب نمی آورد، مردم را چون حیوانات نظر می کند؟!‏

‏اگر چنین است بداند که این اصطلاحات بی مغز، حجاب معرفت الله و نقاب‏‎ ‎‏رخسارِ جانان شده. چیزی که باید انسان را از اسارت نفس وارسته کند و از‏‎ ‎‏علایق طبیعت بیرون ببرد، خود انسان را در سجن طبیعت محبوس کرده و در‏‎ ‎‏زیر زنجیرهای شیطان قرار داده. بیچاره داد از منازل عشق و محبَّت می زند، و‏‎ ‎‏معارف الهیّه را به چشم مردم می کشد، و خود زُنّارِ نفس و بتِ خودخواهی و‏‎ ‎‏خودپرستی را در زیرِ جامه دارد، و از خدای عالم غافل و به بندگان او ـ که از او‏‎ ‎‏هستند ـ سرکشی می کند.‏

‏ابلیس به تکبُّر به آدم از مقام قرب دور شد، و تو با این تکبّر به آدمزادگان،‏‎ ‎‏می خواهی راهی به معارف پیدا کنی؟ هیهات! نورِ معرفت الله باید دل را الهی کند‏‎ ‎‏و از رجز شیطانی دور کند. پس چه شد که در تو نتیجه به عکس داده؛ دل تو را‏‎ ‎‏منزلگاه شیطان و مورد استیلاء ابلیس قرار داده.‏

بیچاره! ‏تو گمان می کنی اهل الله و اهل معارفی؟ این نیز از تلبیسات نفس و‏‎ ‎‏شیطان است که تو را سرگرم به خود کرده، و از خدا غافل کرده، و به مشتی‏‎ ‎‏مفاهیم و الفاظِ سر و صورت دار دلخوش کرده. در مقام علم، دَم از تجلّیات ذاتی‏‎ ‎‏و اسمائی و افعالی می زنی، و عالم را از حق می خوانی، و همه موجودات را‏‎ ‎‏جَلَوات حق می گوئی، و در مقام عمل با شیطان شرکت می کنی، و به آدمزادگان‏‎ ‎

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 340
‏سرکشی و تکبّر می کنی. پیش اهل معرفت، این، تکبّر به حق تعالی است.‏

‏آن علم معارفی که در انسان به جای فروتنی و خاکساری، سرکشی و تَدلُّل‏‎ ‎‏ایجاد کند، آن پس مانده ابلیس است. این اصطلاحات اگر این نتیجه را در انسانی‏‎ ‎‏حاصل کند، از تمام علوم پست تر است؛ زیرا که از آن علومِ دیگر توقع نیست که‏‎ ‎‏انسان را الهی کند، و از قیود نفسانیّه یکسره بیرون کند، و از حجابهای ظلمانی‏‎ ‎‏طبیعت وارهاند؛ و صاحبان آن علوم نیز چنین دعوائی ندارند. پس آنها به‏‎ ‎‏سلامت نزدیکترند. لااقل این عُجبِ موجب هلاکت ـ که از خواص ابلیس است‏‎ ‎‏ـ در آنها پیدا نشده، و وسیله معرفت الله آنها را از ساحت مقدّس حق دور نکرده.‏‎ ‎‏اگر آنان تکبُّر به مردم کنند، تکبّر به خلق کردند، ولی تو به حَسَب اقرار خودت،‏‎ ‎‏تکبّرت به خلق تکبّر به حق است. پس وای به حال تو ای بیچارۀ گرفتار مشتی‏‎ ‎‏مفاهیم و سرگرم به پاره‏‏[‏‏ ای‏‏]‏‏ اصطلاحات که عمر عزیز خود را در فرو رفتن به‏‎ ‎‏چاه طبیعت گذراندی، و از حق به واسطه علوم و معارف حقّه دور شدی! تو به‏‎ ‎‏معارف خیانت کردی، تو حق و علم حقّانی را وسیله عمل شیطانی کردی. قدری‏‎ ‎‏از خواب غفلت برخیز، و به این مفاهیم دل خوش مکن، و گول ابلیس لعین را‏‎ ‎‏مخور که تو را به هلاکت کشاند، و از سرمنزل انسانیّت و قرب حق تعالی دور کند.‏

‏از اینجا حال سایر علوم را نیز باید به دست آورد. اگر حکیمی، یا فقیهی، یا‏‎ ‎‏محدِّث و مفسِّری، ببین ازاین علوم، در قلب تو چه یادگارهائی مانده، و چه‏‎ ‎‏ثمراتی از این علوم، در درخت وجود تو پیدا شده. ‏‏علیّ بن ابی طالب‏‏ فرمود: «سَرِ‏‎ ‎‏علم تواضع است».‏‎[2]‎

‏اگر در تو تواضع و فروتنی پیدا شده است، شکر خدا کن و در ازدیاد آن‏‎ ‎

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 341
‏بکوش، و از حیله های نفسانی غافل مشو که نفس و شیطان در کمین هستند، و‏‎ ‎‏در پی فرصت می گردند که انسان را از راه حق برگردانند.‏

‏هیچ گاه به کمالات خود مغرور مشو؛ که غرور از شیطان است. همیشه به‏‎ ‎‏خود بدبین باش، و از سوء عاقبت در ترس و هراس باش.‏

‏و اگر دیدی در تو از این علوم اعجاب و خودبینی و خودپسندی حاصل‏‎ ‎‏شده است، بدان که طعمۀ ابلیس شدی و از راه سعادت دور افتادی. و آن گاه نظر‏‎ ‎‏کن ببین جز پاره‏‏[‏‏ ای‏‏]‏‏ اصطلاحاتِ بی مغز، چه در دست داری؟ آیا می توان با این‏‎ ‎‏اصطلاحات، ملائکة الله ِ غلاظ و شداد را جواب داد؟ آیا می شود با هیولی و‏‎ ‎‏صورت و معانیِ حرفیّه و مانند اینها، خدای عالم را بازی داد؟ گیرم در این عالم‏‎ ‎‏که کشف سرایر نمی شود، بتوان به بندگان خدا تدلّل و تکبّر کرد و با آنها با تحقیر‏‎ ‎‏و توهین رفتار کرد، آیا می توان در قبر و قیامت هم باز با همین پای چوبین رفت‏‎ ‎‏و از صراط هم می توان با این پای چوبین گذشت؟‏

‏علم ‏‏قرآن‏‏ و حدیث، باید اصلاح حال تو را کند و اخلاق دوستان خدا را در‏‎ ‎‏تو ایجاد کند؛ نه پس از پنجاه سال تحصیل علوم دینی، به صفات شیطانی تو را‏‎ ‎‏متّصف کند.‏

به جان دوست قسم ‏که اگر علوم الهی و دینی، ما را هدایت به راه راستی و‏‎ ‎‏درستی نکند و تهذیب باطن و ظاهر ما را نکند، پست ترین شغلها از آن بهتر‏‎ ‎‏است؛ چه که شغلهای دنیوی نتیجه های عاجلی دارند و مفاسد آنها کمتر است،‏‎ ‎‏ولی علوم دینی اگر سرمایه تعمیر دنیا شود، دین فروشی است و وزر و وبالش از‏‎ ‎‏همه چیز بالاتر است. ‏

‏حقیقتاً چقدر کم ظرفیّتی می خواهد که به واسطه دو سه تا اصطلاح بی سر و‏‎ ‎‏پا که ثمرات شیطانی نیز دارد، انسان به خود ببالد و عُجب کند، و خود را از‏‎ ‎

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 342
‏بندگان خدا بالاتر و بهتر بداند، و بر مخلوق خدا سرکشی و سرفرازی کند، و‏‎ ‎‏خود را عالِم و بزرگ بخواند، و دیگران را جاهل و بی مقدار محسوب کند.‏

‏چه قدر جهل می خواهد که انسان گمان کند با این مفاهیم بی مغز، خود را به‏‎ ‎‏مقام علماء بالله رسانده و ملائکه پَرِ خود را زیر پای او فرش کرده، و با این‏‎ ‎‏خیالات توقّع تجلیل و احترام از بندگان خدا داشته، و راه در کوچه ها و جایگاه را‏‎ ‎‏در مجالس بر بندگان خدا تنگ کند.‏

‏اینها غرور بی جا است. اینها جهالت و شیطنت است. اینها ارث ابلیس‏‎ ‎‏است. اینها ظلمات فوق ظلمات است. علم، نور است، و نور قلب را روشن کند‏‎ ‎‏و وسعت دهد و شرحِ صدر آوَرَد و راه هدایت و سلوک را روشن کند.‏

‏چه شده است که در ما این علومِ رسمی، ظلمات و ضیق صدر و تدلُّل و‏‎ ‎‏تکبُّر ایجاد کرده؟! آیا می توان این الفاظ را علوم دانست و با آن در جهان‏‎ ‎‏سرافرازی کرد؟‏

عزیزا! ‏از خواب گران برخیز، و این امراض گوناگون را با ‏‏قرآن ‏‏و حدیث‏‎ ‎‏علاج کن، و دست تمسّک به حبل الله متینِ الهی و دامن اولیاء خدا زن! پیغمبر‏‎ ‎‏خدا این دو نعمت بزرگ را برای ما گذاشت‏‎[3]‎‏ که به واسطه تمسّک به آنها از این‏‎ ‎‏گودال ظلمانی طبیعت، خود را نجات دهیم، و از این زنجیرها و غلها خلاصی‏‎ ‎‏پیدا کنیم، و به سیرۀ انبیاء و اولیاء متّصف شویم.‏

‏چه شد که علوم انبیاء و اولیاء، هر روز ما را از خدا دور و از حزب عقل بعید‏‎ ‎

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 343
‏می کند، وبه شیطان وحزب جهل نزدیک می کند؟ پس باید کی به فکر اصلاح‏‎ ‎‏افتاد؟‏

‏طالب علم شدی و از آن تجاوز کردی عالم شدی، به مسند فقاهت و فلسفه‏‎ ‎‏و حدیث و مانند اینها نشستی و خود را اصلاح نکردی! پس باید چه وقت یک‏‎ ‎‏قدم برای خدا برداشت؟ اینها همه دنیا بود، و تو را به دنیا نزدیک کرد، و از خدا و‏‎ ‎‏آخرت دور کرد، و علاقه به دنیا و طبیعت را در دل تو زیاد کرد ‏‏«‏الَم یَانِ لِلَّذِینَ‎ ‎آمَنُوا ان تَخشَعَ قُلُوبُهُم لِذِکرِ الله ِ وَ مَا نَزَلَ مِنَ الحَقِّ‏»‏‎[4]‎‏. اینها که ذکر شد، حال‏‎ ‎‏علماء است.‏

‏و اما اهل عمل و زهّاد و عبّاد، آنها نیز باید از احوال نفوس خود تفتیش و‏‎ ‎‏رسیدگی کنند، ببینند پس از پنجاه سال عبادت و زهد، در قلوب آنها از آن چه‏‎ ‎‏آثاری حاصل شده. آیا نماز پنجاه ساله، آنها را به اخلاقِ دوستان خدا و انبیاء ـ‏‎ ‎‏علیهم السلام ـ نزدیک کرده، و خوف و خشیت و تواضع و مانند آنها در او ایجاد‏‎ ‎‏کرده؟ یا نمازِ پنجاه ساله، عُجب و کبر آورده؛ به بندگان خدا با تدلّل وتکبر رفتار‏‎ ‎‏کند، و از آنها توقّع احترام و اکرام دارد؟ اگر چنین است، بداند که شیطان را در او‏‎ ‎‏تصرّف است، و اعمال او شیطانی و نفسانی است، و چنین عملی او را از سعادت‏‎ ‎‏و آشنائی با خدا دور کند، و به شیطان و جنود ابلیسی نزدیک و آشنا کند.‏

‏نمازی که معراج مومن و مقرِّب متّقین است، باید علاقه های دنیائی را از دل‏‎ ‎‏بگسلاند، و زنجیرهای طبیعت را پاره کند، دل را الهی و ربّانی کند. پنجاه سال‏‎ ‎‏سجده بر خاک، باید روح تواضع و تذلّل در انسان ایجاد کند اگر تصرف شیطان‏‎ ‎‏در کار نباشد. و نمازی که با دست شیطان بیاید معجون ابلیس است نه معجون‏‎ ‎‏الهی. و چنین معجونی رفع امراض قلبیه نکند که سهل است، به امراض و‏‎ ‎

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 344
‏دردهای درونی بیفزاید، و دل را به حزب شیطان و جهل نزدیک کند.‏

‏وای بر آن نمازگزاری که پنجاه سال به خیال خود قصد قربت در نماز خود‏‎ ‎‏کرده، و در افتتاح نماز ‏‏«‏وَجَّهتُ وَجهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمواتِ وَ الارضَ‏»‏‎[5]‎‎ ‎‏گفته، و ‏‏«‏ایَّاکَ نَعبُدُ وَ ایَّاکَ نَستَعِینُ‏»‏‎[6]‎‏ در حضور حق تعالی گفته، و پس از این‏‎ ‎‏همه دعوی، هر روز چندین مرحله از مقام قرب خدا دور شده، واز معراج قرب‏‎ ‎‏مهجور گردیده، و به مقام ابلیسی و حزب شیطانی نزدیک شده، و به جای ثمره‏‎ ‎‏تقرّب به حق و تجافی از دار غرور ثمره غرور شیطانی و عُجب و کبر که ارث‏‎ ‎‏ابلیس است از آن حاصل شده.‏

‏آیا نیامده وقت آن که درصدد اصلاح نفس برآئیم، و برای علاج امراض آن‏‎ ‎‏قدمی برداریم؟ سرمایه جوانی را به رایگان از دست دادیم، و با غرور نفس و‏‎ ‎‏شیطان، جوانی را که باید با آن سعادتهای دو جهان را تهیه کنیم از کف نهادیم،‏‎ ‎‏اکنون نیز درصدد اصلاح بر نمی آئیم تا سرمایۀ حیات هم از دست برود، و با‏‎ ‎‏خسران تامّ و شقاوت کامل از این دنیا منتقل شویم.‏

‏برای اصلاح نفس ایام جوانی سزاوارتر است؛ زیرا که هم اراده قویتر است،‏‎ ‎‏و هم کدورت و ظلمتِ نفس کمتر است و به فطرت نزدیکتریم، و هم بار‏‎ ‎‏معصیت زیاد نشده که جبران آن مشکل باشد. جوانان قدر ایام جوانی را بدانند‏‎ ‎‏که این نعمت بزرگ را با غفلت نگذرانند که در ایّام پیری اصلاحِ نفس بسیار‏‎ ‎‏مشکل است. مشکلات بسیار در سنّ پیری برای انسان هست که در ایّام جوانی‏‎ ‎‏نیست، لکن شیطان و نفس امّاره انسان را مغرور می کنند و نمی گذارند در آن‏‎ ‎

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 345
‏وقت، انسان درصدد اصلاح برآید، تا آن که انسان دچار ضعف و سستی پیری‏‎ ‎‏شد و معاصی متراکم و کدورتهای نفسی زیاد شد، آن گاه نیز با تسویف و تعویق‏‎ ‎‏می گذرانند، تا اصل سرمایه را از دست بدهد و با خذلان و خسران، وارد دار‏‎ ‎‏انتقام شود ‏‏«‏وَ العَصرِ * انَّ الانسَانَ لَفِی خُسرٍ‏»‏‏.‏‎[7]‎

‏چه خسرانی بالاتر از آن که سرمایۀ سعادت ابدی را در شقاوت ابدی خرج‏‎ ‎‏کند و مایه حیات و نجات، در هلاکت و فنایِ خود به کار اندازد، و تا آخر عمر از‏‎ ‎‏غفلت و مستی به خود نیاید.‏

‎ ‎

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 346

  • )) متن فرمایش امیر المومنین ـ علیه السلام ـ این است: «یا طالِبَ العِلمِ؛ انَّ العِلمَ ذُو فَضائِلَ کَثِیرَةٍ؛  فَرَاسُهُ التَّواضُعُ، وَ عَینُهُ البَراءَةُ مِنَ الحَسَدِ». (اُصول کافی، ج 1، ص 38، کتاب فضل العلم، باب 14، ح 2).
  • )) اُصول کافی، ج 1، ص 38، کتاب فضل العلم، باب 14، ح 2.
  • )) اشاره است به حدیث متواتر «ثقلین» که از رسول خدا ـ صلَّی الله علیه و آله ـ نقل شده است در:(اُصول کافی، ج 1، ص 233، کتاب الحجَّة، باب 65، ح 3؛ همان مصدر، ج 2، ص 305، کتاب الایمان و الکفر، باب ادنی ما یکون به العبد مومناً او کافراً، ح 1؛ صحیح مُسلم، ج 5، ص 26، باب فضائل علیّ ـ علیه السلام ـ ، ح 36؛ مُسند احمد بن حنبل، ج 3، ص 17).
  • )) آیا برای مومنان، وقت آن نرسیده است که دلهای ایشان برای یاد خدا، و سخن حقّی که نازل شده است، خاشع شود؟  (حدید / 16).
  • )) من از رویِ اخلاص به سوی کسی روی آوردم که آسمانها و زمین را آفریده است.  (انعام / 79).
  • )) تنها تو را می پرستیم، و تنها از تو یاری می جوییم.  (حمد / 5).
  • )) سوگند به زمان، که همانا انسان در خُسران است. (عصر / 2ـ1).