باید دانست که انسان مادامی که در این دنیا است، به واسطه آن که در تحت تغیّرات و تصرّفات واقع است، تبدیل هر ملکه[ ای] به ملکه[ ای] می تواند بکند. و این که می گویند: «فلان خُلق، فطری و جبلّی است و قابل تغییر نیست، کلامی است بی اساس، و پایه علمی ندارد.
و این مطلب، علاوه بر آن که برهانی است در فلسفه، و وجدانی نیز هست، شاهد بزرگش آن است که در شریعت مطهّره، تمام اخلاق فاسده مورد نهی واقع شده است و برای علاج آنها دستور داده شده، و تمام اخلاق حسنه
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 379
مورد امر است و برای تحصیل آنها نیز دستور رسیده است. پس انسان مادامی که حیات دنیاوی را از دست نداده، باید قدر آن را بداند و در تحصیل ملکات فاضله که اساس سعادت بر آنها نهاده شده، باید کوشش کند و با هر ریاضتی است، پس از قلع ملکات خبیثه از نفس، در تحصیل مقابلات آنها که جنود عقل و رحمان است، باید جان فشانی کند و خوددار از آن نباشد. و نباید به نداشتن اخلاق فاسده فقط، قانع شود؛ زیرا قلع مادّه فساد مقدّمه برای اصلاح و تکمیل نفس است.
و آنچه بیشتر مورد نظر [ است] حصول کمالات روحانیّه است که مایه سعادت انسانی است و مقدمه کمال تامّ توحیدی است؛ چنانچه تقوی، خود نیز منظور استقلالی نیست. و مَثَل تخلیه نفس از ملکات خبیثه، مَثَل تقوی است اگر مرتبه عملی تقوی را ملحوظ داریم. همان طور که تقوا برای تنزیه از تَلویث است و این تنزیه مقدّمه تکمیل عمل است، همان طور تنزیه از ملکات خبیثه ـ که یک مرتبه از تقوی است در صورتی که معنای عام او را ملحوظ داریم ـ مقدّمه کمالات روحانی است که ملکات حسنه فاضله است؛ چنانچه مرتبه کامله از تقوی ـ که ترک غیر حق است، و تنزیه از شرک به تمام معانی آن است ـ مقدّمه حصول توحید و اقبال به حق است. و این، منظور اصلی از خلقت است؛ چنانچه در حدیث قدسی به آن اشاره شده: «کُنتُ کَنزَاً مَخفِیَّاً فَاحبَبتُ ان اُعرَفَ، فَخَلَقتُ الخَلقَ لِکَی اُعرَفَ».
وما پیشتر ذکر کردیم که تمام اساس شرایع حقّه، بر طبق دو فطرت الهیّه است که یکی اصلیِ استقلالی است و آن فطرتِ عشق به کمال مطلق است که اساس
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 380
خداخواهی است، و دیگری تبعیِ استظلالی است که آن فطرتِ تنفر از نقص است که اساس تنزّه و تقوی است به معنی عامّ شامل آن. و تمام احکام شرایع، چه احکام قالبی و چه احکام قلبی بر این دو اصل محکم الهی بنا نهاده شده است.
اکنون برگردیم بر سر مقصود که راه تحصیل ملکه حلم است.
باید دانست که به واسطۀ شدَّت اتصالی که مابین ملک بدن و روح است ـ چنانچه در فلسفه اعلا ثابت است که نفس دارای نشئات غیب و شهادت است، و آن عالی در عین دُنُوّ است و دانی در عین عُلُوّ است، و با وحدت تمام قوا است ـ بنابراین، تمام آثار ظاهریه در روح، و آثار معنویه در ملک بدن سرایت می کند. پس اگر کسی در حرکات و سکنات مواظبت کند که با سکونت و آرامش رفتار کند، و در اعمال صوریه مانند اشخاص حلیم رفتار کند، کم کم این نقشه ظاهر به روح سرایت کند و روح از آن متاثر شود، و نیز اگر مدّتی کظم غیظ کند و حلم را به خود ببندد، ناچار این تحلّم به حلم منتهی شود و همین امر تکلّفیِ زوری امر عادی نفس شود. و اگر مدتی انسان، خود را به این امر وادار کند و مواظبت کامل از خود کند و مراقبت صحیح نماید، نتیجۀ مطلوبه البته حاصل شود. و در آثار شریفه اهل بیت وحی ـ علیهم السلام ـ این علاج مذکور است.
در وسایل، از نهج البلاغه نقل کند که مولای متَّقیان ـ علیه السلام ـ فرمود: «اگر نمی باشی حلیم، پس حلم را به خود ببند؛ زیرا که کم است که کسی خود را شبیه به قومی کند مگر آن که امید است از آنان شود». و از حضرت صادق نیز
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 381
روایت است که: «اگر حلیم نیستی، تحلّم کن».
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 382