مقالۀ ششم در بیان و شرح جنود عقل و جهل از بعض وجوه، که مقصود از تحریر این رساله است، نه از جمیع وجوه

فصل ششم در بیان تحصیل ملکه حلم است

‏باید دانست که انسان مادامی که در این دنیا است، به واسطه آن که در تحت‏‎ ‎‏تغیّرات و تصرّفات واقع است، تبدیل هر ملکه‏‏[‏‏ ای‏‏]‏‏ به ملکه‏‏[‏‏ ای‏‏]‏‏ می تواند بکند.‏‎ ‎‏و این که می گویند: «فلان خُلق، فطری و جبلّی است و قابل تغییر نیست‏‎[1]‎‏،‏‎ ‎‏کلامی است بی اساس، و پایه علمی ندارد.‏

‏و این مطلب، علاوه بر آن که برهانی است در فلسفه‏‎[2]‎‏، و وجدانی نیز‏‎ ‎‏هست، شاهد بزرگش آن است که در شریعت مطهّره، تمام اخلاق فاسده مورد‏‎ ‎‏نهی واقع شده است و برای علاج آنها دستور داده شده، و تمام اخلاق حسنه‏‎ ‎

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 379
‏مورد امر است و برای تحصیل آنها نیز دستور رسیده است. پس انسان مادامی که‏‎ ‎‏حیات دنیاوی را از دست نداده، باید قدر آن را بداند و در تحصیل ملکات فاضله‏‎ ‎‏که اساس سعادت بر آنها نهاده شده، باید کوشش کند و با هر ریاضتی است، پس‏‎ ‎‏از قلع ملکات خبیثه از نفس، در تحصیل مقابلات آنها که جنود عقل و رحمان‏‎ ‎‏است، باید جان فشانی کند و خوددار از آن نباشد. و نباید به نداشتن اخلاق‏‎ ‎‏فاسده ‏‏فقط، قانع شود؛ زیرا قلع مادّه فساد مقدّمه برای اصلاح و تکمیل نفس‏‎ ‎‏است.‏

‏و آنچه بیشتر مورد نظر ‏‏[‏‏ است‏‏]‏‏ حصول کمالات روحانیّه است که مایه‏‎ ‎‏سعادت انسانی است و مقدمه کمال تامّ توحیدی است؛ چنانچه تقوی، خود نیز‏‎ ‎‏منظور استقلالی نیست. و مَثَل تخلیه نفس از ملکات خبیثه، مَثَل تقوی است اگر‏‎ ‎‏مرتبه عملی تقوی را ملحوظ داریم. همان طور که تقوا برای تنزیه از تَلویث است‏‎ ‎‏و این تنزیه مقدّمه تکمیل عمل است، همان طور تنزیه از ملکات خبیثه ـ که یک‏‎ ‎‏مرتبه از تقوی است در صورتی که معنای عام او را ملحوظ داریم ـ مقدّمه‏‎ ‎‏کمالات روحانی است که ملکات حسنه فاضله است؛ چنانچه مرتبه کامله از‏‎ ‎‏تقوی ـ که ترک غیر حق است، و تنزیه از شرک به تمام معانی آن است ـ مقدّمه‏‎ ‎‏حصول توحید و اقبال به حق است. و این، منظور اصلی از خلقت است؛ چنانچه‏‎ ‎‏در حدیث قدسی به آن اشاره شده: ‏«کُنتُ کَنزَاً مَخفِیَّاً فَاحبَبتُ ان اُعرَفَ،‎ ‎فَخَلَقتُ الخَلقَ لِکَی اُعرَفَ».‎[3]‎

‏وما پیشتر ذکر کردیم که تمام اساس شرایع حقّه، بر طبق دو فطرت الهیّه‏‎ ‎‏است‏‎ ‎‏که یکی اصلیِ استقلالی است و آن فطرتِ عشق به کمال مطلق است که‏‎ ‎‏اساس‏‎ ‎

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 380
‏خداخواهی است، و دیگری تبعیِ استظلالی است که آن فطرتِ تنفر از‏‎ ‎‏نقص است‏‎ ‎‏که اساس تنزّه و تقوی است به معنی عامّ شامل آن. و تمام احکام‏‎ ‎‏شرایع، چه‏‎ ‎‏احکام قالبی و چه احکام قلبی بر این دو اصل محکم الهی بنا نهاده‏‎ ‎‏شده است.‏‎[4]‎

اکنون برگردیم بر سر مقصود که راه تحصیل ملکه حلم است.

‏باید دانست که به واسطۀ شدَّت اتصالی که مابین ملک بدن و روح است ـ‏‎ ‎‏چنانچه در فلسفه اعلا ثابت است که نفس دارای نشئات غیب و شهادت است، و‏‎ ‎‏آن عالی در عین دُنُوّ است و دانی در عین عُلُوّ است، و با وحدت تمام قوا‏‎ ‎‏است ـ‏‎[5]‎‏ بنابراین، تمام آثار ظاهریه در روح، و آثار معنویه در ملک بدن سرایت‏‎ ‎‏می کند. پس اگر کسی در حرکات و سکنات مواظبت کند که با سکونت و آرامش‏‎ ‎‏رفتار کند، و در اعمال صوریه مانند اشخاص حلیم رفتار کند، کم کم این نقشه‏‎ ‎‏ظاهر به روح سرایت کند و روح از آن متاثر شود، و نیز اگر مدّتی کظم غیظ کند و‏‎ ‎‏حلم را به خود ببندد، ناچار این تحلّم به حلم منتهی شود و همین امر تکلّفیِ‏‎ ‎‏زوری امر عادی نفس شود. و اگر مدتی انسان، خود را به این امر وادار کند و‏‎ ‎‏مواظبت کامل از خود کند و مراقبت صحیح نماید، نتیجۀ مطلوبه البته حاصل‏‎ ‎‏شود. و در آثار شریفه اهل بیت وحی ـ علیهم السلام ـ این علاج مذکور است.‏

‏در ‏‏وسایل،‏‏ از ‏‏نهج البلاغه‏‏ نقل کند که مولای متَّقیان ـ علیه السلام ـ فرمود:‏‎ ‎‏«اگر نمی باشی حلیم، پس حلم را به خود ببند؛ زیرا که کم است که کسی خود را‏‎ ‎‏شبیه به قومی کند مگر آن که امید است از آنان شود».‏‎[6]‎‏ و از حضرت ‏‏صادق ‏‏نیز‏‎ ‎

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 381
‏روایت است که: «اگر حلیم نیستی، تحلّم کن».‏‎[7]‎

‎ ‎

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 382

  • )) نگاه کنید به: احیاءُ علوم الدّین، غزالی، ج 3، ص 55، بابٌ فی بیان قبول الاخلاق للتغییر بطریق الرّیاضة.
  • )) الاسفار الاربعة، ج 9، ص 86، فصل 3ـ2، از باب 9؛ اخلاق ناصری، محقّق طوسی(ره)، ص 101، فصل اوّل از قسم 2 از مقالۀ 1.
  • )) من گنجی پنهان بودم، پس دوست داشتم شناخته شوم، پس آفریدگان را آفریدم تا شناخته شوم. (موسوعة اطراف الحدیث النَّبوی الشریف، ج 6، ص 507).
  • )) رجوع کنید به ص 297.
  • )) الاسفار الاربعة، ج 8، ص 221، فصل 4 از باب 5؛ و ج 9، ص 56، فصل 5 از باب 8.
  • )) متن فرمایش علی ـ علیه السلام ـ این است: «ان لَم تَکُن حَلِیمَاً فَتَحَلَّم، فَانَّهُ قَلَّ مَن تَشَبَّهَ بِقَومٍ الاَّ وَ او شَکَ ان یَکُونَ مِنهُم».(وسائل الشیعة، ج 15، ص268، باب 26 از ابواب جهاد النَّفس، ح 14؛ نهج البلاغة، ص506، رقم 207).
  • )) متن حدیث، چنین است: «اذا لَم تَکُن حَلِیماً فَتَحَلَّم». (اُصول کافی، ج 2، ص 92ـ91، باب الحلم، ح 6؛ وسائل الشیعة، ج 15، ص 211، ح 7).