نامه

نامه عرفانی ـ اخلاقی به آقای سید احمد خمینی (وصیت)

نامه 

‏زمان: 28 آذر 1366 / 27 ربیع الثانی 1408‏

‏مکان: تهران، جماران‏

‏موضوع: وصیّت عرفانی ـ اخلاقی ‏

‏مخاطب: خمینی، سیّد احمد‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم ‏

‏الحمدلله ربّ العالمین الذی لا رحمن و لا رحیم غیره، و لا یُعْبَدُ و لا یُستَعانُ إلاّ منه، و لا‏‎ ‎‏یُحْمَدُ سِواهُ، و لا رَبَّ و لا مُربیَ إلاّ إیّاه، و هو الهادی إلی الصراط المستقیم و لا هادی و لا‏‎ ‎‏مرشد إلاّ هو و لا یُعْرَفُ إلاّ به، هو الأوّل و الآخر و الظاهر و الباطن. و الصلوة و السلام علی‏‎ ‎‏سیّد الرُّسُل و مُرشِد الکلّ الذی ظَهَر من غیب الوجود إلی عالم الشهود و أتمَّ الدائرة و‏‎ ‎‏أَرْجَعها إلی أوَّلِها، و علی آل بیته الطاهرین الذین هم مخازن سِرُّالله و معادنُ حکمة الله و‏‎ ‎‏هداةُ ما سِوَی الله .‏‎[1]‎

‏    ‏‏و بعد این وصیتی است از پیری درمانده که در تمام دورۀ عمر قریب به نود‏‎ ‎‏ساله اش در غرقاب ضلالت و سُکْر طبیعت به سر برده و اکنون ارذل العُمُر‏‎[2]‎‏ را به سوی‏‎ ‎‏قَعْر جهنم می پیماید و امیدی به نجات خود ندارد ولی از روح الله و رحمته مأیوس نیست‏‎ ‎‏و امیدی جز او ندارد و آن چنان در پیچ و خم علوم رسمی ـ که سر به سر قیل است و‏‎ ‎‏قال‏‎[3]‎‏ ـ خود را عاجز می داند که جز خدای تبارک و تعالی نتواند احصای معاصی او کند.‏‎ ‎

صحیفه امامجلد 20صفحه 436
‏این وصیت به جوانی است که امید است به توفیق خدای بزرگ و هدایت هادیان سُبُل‏‎[4]‎‎ ‎‏ـ علیهم سلام الله ـ راهی به سوی حق پیدا کند و خود از این منجلاب که پدرش را فرا‏‎ ‎‏گرفته نجات یابد. ‏

‏     ای پسر عزیزم احمد ـ سلّمک الله تعالی ـ در این اوراق نظر کن و ‏اُنْظُرْ إلی ما قالَ وَ لاتَنْظُرْ‎ ‎إلی مَنْ قالَ‎[5]‎‏ من خود آن چه به تو می گویم گرچه خودم عاری و بری هستم لکن امیدوارم‏‎ ‎‏که برای تو تنبّهی باشد. بدان که هیچ موجودی از موجودات از غیب عوالم جبروت و‏‎ ‎‏بالاتر و پایین تر چیزی ندارد و قدرتی و علمی و فضیلتی را دارا نیست و هر چه هست از‏‎ ‎‏او جلّ و علا است، او است که از ازل تا ابد زمام امور را به دست دارد و احد و صمد است.‏‎ ‎‏از این مخلوقاتِ میان تهی پوچ و هیچ باکی نداشته باش و چشم امیدی هرگز به آنها مبند‏‎ ‎‏که چشم داشتن به غیر او شرک است و باک از غیر او ـ جلّ و علا ـ کفر. ‏

‏     پسرم! تا نعمت جوانی را از دست ندادی فکر اصلاح خود باش که در پیری همه‏‎ ‎‏چیز را از دست می دهی، یکی از مکاید‏‎[6]‎‏ شیطان که شاید بزرگ ترین آن باشد که‏‎ ‎‏پدرت بدان گرفتار بوده و هست ـ مگر رحمت حق تعالی دستگیر او باشد ـ‏‎ ‎‏استدراج‏‎[7]‎‏ است. در عهد نوجوانی شیطان باطن که بزرگ ترین دشمنان اوست او را از‏‎ ‎‏فکر اصلاح خود باز می دارد و امید می دهد که وقت زیاد است، اکنون فصل برخورداری‏‎ ‎‏از جوانی است و هر آن و هر ساعت و هر روز که بر انسان می گذرد درجه درجه او را با‏‎ ‎‏وعده های پوچ از این فکر باز می دارد تا ایام جوانی را از او بگیرد. و آنگاه که جوانی رو‏‎ ‎‏به اتمام است، او را به امید اصلاح در پیری سرخوش می کند و در ایام پیری نیز این‏‎ ‎‏وسوسۀ شیطانی از او دست نکشد و وعدۀ توبه در آخر عمر می دهد و در آخر عمر و‏‎ ‎‏شهود موت، حق تعالی را در نظر او مبغوض ترین موجود جلوه می دهد که محبوب او که‏‎ ‎


صحیفه امامجلد 20صفحه 437
‏دنیا است از دستش گرفته است. این حال اشخاصی است که نور فطرت در آنها بکلی‏‎ ‎‏خاموش نشده است و اشخاصی هستند که غرقاب دنیا آنها را از فکر اصلاح، به دور‏‎ ‎‏نگهداشته و غرور دنیا سرتاپای آنان را فرا گرفته است. من خود چنین اشخاصی را در اهل‏‎ ‎‏علم اصطلاحی دیده ام و اکنون بعض آنها در قید حیاتند و ادیان را هیچ و پوچ می دانند.‏

‏     پسرم! توجه کن که هیچ یک از ما نمی تواند مطمئن باشد که به این دام شیطانی‏‎ ‎‏نیفتد. عزیزم! ادعیۀ ائمۀ معصومین را بخوان و ببین که حسنات خود را سیئات می دانند‏‎ ‎‏و خود را مستحق عذاب الهی می دانند و بجز رحمت حق به چیزی نمی اندیشند و‏‎ ‎‏اهل دنیا و آخوندهای شکم پرور این ادعیه را تأویل می کنند؛ چون حق ـ جل و علا ـ‏‎ ‎‏را نشناخته اند. پسرم! مسئله بزرگتر از آن است که ما تصور می کنیم. آنان که در‏‎ ‎‏پیشگاه عظمت حق تعالی از خود فانی شده اند و جز او چیزی نمی بینند در آن حال،‏‎ ‎‏کلام و ذکر و فکری نیست و خودی نیست؛ این ادعیه کریمه در حال صَحْو قبل از‏‎ ‎‏محو‏‎[8]‎‏ یا بعد از محو‏‎[9]‎‏ که خود را در حضور حاضر می بینند صادر شده است و دست ما‏‎ ‎‏و همه کس غیر از اولیاء خُلَّص از آن کوتاه است. ‏

‏     پس سخن را از آن که در خورِ مِثل منی نیست درهم پیچم و آنچه برای تو فرزندم‏‎ ‎‏ممکن است که امید است به فضل خدا و دستگیری اولیای او ـ علیهم السلام ـ بدان برسی‏‎ ‎‏آغاز کنم و آن چیزی است که در ‏فِطْرَةَ الله ِ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها‎[10]‎‏ جمیعاً حاصل است یعنی‏‎ ‎‏فطرت توحید که تمام انسانها بلکه تمام موجودات بر آن مفطورند و آنچه توجه به آن‏‎ ‎‏شود و دنبال آن هر کس رود چه در علوم و فضائل و فواضل و چه در معارف و امثال آنها‏‎ ‎‏و چه در شهوات و هواهای نفسانی و چه در توجه به هر چیز و هر کس از قبیل بتهای معابد‏‎ ‎‏و محبوبهای دنیوی و اخروی ظاهری و خیالی و معنوی و صوری، چون حب به زن و‏‎ ‎‏فرزند و قبیله و سران دنیوی چون شاهان و امیران و سپهبدان یا اُخروی چون علما و‏‎ ‎


صحیفه امامجلد 20صفحه 438
‏دانشمندان و عارفان و اولیا و انبیا ـ علیهم السلام ـ همه و همه عین توجه به واحد کامل‏‎ ‎‏مطلق است؛ حرکتی واقع نشود جز برای او و وصول به او؛ و قدمی برداشته نشود جز به‏‎ ‎‏سوی آن کمال مطلق. و اکنون امثال ما در حجابهای ظلمانی ـ ‏بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ‎[11]‎‏ ـ واقعیم،‏‎ ‎‏دردها و رنجها و عذابها از این احتجاب است. و اوّل قدم که مقدّمۀ رفع حجب است آن‏‎ ‎‏است که گرایش پیدا کنیم که در حجابیم و از این خِدْر‏‎[12]‎‏ طبیعت که تمام وجود ما را از‏‎ ‎‏سرّ و عَلَن و باطن و ظاهر فرا گرفته به تدریج به هوش آییم و این «یقظه»ایست که بعض‏‎ ‎‏اهل سلوک، منزل اول دانسته اند،‏‎[13]‎‏ و چنین نیست بلکه این به هوش آمدن و بیدار شدن‏‎ ‎‏مقدّمۀ دخول در سیر است. و رفع همۀ حجب ظلمانی و پس از آن نورانی، وصول به اوّل‏‎ ‎‏منزل توحید است. و اگر به قدم عقال‏‎[14]‎‏ عقل پیش رویم، آن هم با همۀ عقال، همین نغمه‏‎ ‎‏را دارد و گوید کمال مطلق همۀ کمالات است و الاّ مطلق نیست و هیچ کمالی و جمال و‏‎ ‎‏جمیلی ممکن نیست در غیر حق ظهور کند که این غیریّت، عین شرک است اگر‏‎ ‎‏نگویم الحاد است. ‏

‏     عزیزم! اوّل باید با قدم علم، لنگان لنگان پیش روی و این هر علمی باشد‏‎ ‎‏حجاب اکبر است که با ورود به این حجاب به رفع حجب آشنا می شوی، بیا با هم‏‎ ‎‏به سوی وجدان رویم که ممکن است راهی بگشاید. هر انسانی بلکه هر‏‎ ‎‏موجودی بالفطره عاشق کمالات است و متنفر از نقص؛ شما اگر علم می جویید‏‎ ‎‏چون کمال است می جویید و از این جهت ممکن نیست که فطرت شما به هر علم‏‎ ‎‏که دست یابد به آن قانع شود و اگر توجه کند که مراتب بالاتری است در این علم‏‎ ‎‏بالفطره آن را می جوید و می خواهد و از این علم که دارد به واسطۀ محدودیت و‏‎ ‎‏نقصش متنفر است و آنچه بدان دل باخته حیثِ کمال آن است نه نقص. و اگر‏‎ ‎


صحیفه امامجلد 20صفحه 439
‏قادری توجه به قدرتش دارد این توجه به کمال قدرت است نه نقص آن؛ و‏‎ ‎‏لهذا قدرتمندان دنبال قدرتهای بالاتر می گردند و خود نمی دانند. قدرت مطلق،‏‎ ‎‏موجودِ مطلق است و تمام دار تحقق جلوه ای است از آن موجود مطلق و به هر‏‎ ‎‏چه رو آوری به او رو آوردی و خود محجوبی و نمی دانی؛ و اگر بقدم وجدان همین‏‎ ‎‏مقدار را درک کنی و بیابی ممکن نیست که بجز موجود مطلق به چیزی توجه کنی و این‏‎ ‎‏گنجینه ای است که انسان را بی نیاز کند از غیر او و هر چه به او برسد از محبوب مطلق‏‎ ‎‏رسیده و هر چه از او سلب شود، محبوب مطلق از او سلب کرده است؛ در این حال از‏‎ ‎‏عیب جوییها و هرزه درایی های دشمنان لذت می بری؛ چه که از محبوب است نه از‏‎ ‎‏اینان و دل به هیچ مقامی نمی بندی جز به مقام کمال مطلق. ‏

‏     پسر عزیزم! حالا می خواهم با تو با زبان و قلم ناقصی که دارم صحبت کنم: ‏

‏     تو و همه می دانید که در نظامی واقع هستید که به یمن قدرت الهی و توفیق او ـ جلّ و‏‎ ‎‏علا ـ و دعا و تأیید حضرت بقیة الله ـ ارواحنالِتُراب مَقْدَمِه الفداء ـ و ملت انقلابی ایران ـ‏‎ ‎‏که جانم فدای یک یک آنها ـ دست رد به سینۀ همه قدرتهای شیطانی زده است، نظامِ‏‎ ‎‏بی نظام ستمشاهی را که هزاران سال جز ستم و ظلم و مردم آزاری و قتل و غارت‏‎ ‎‏کاری نکرده اند به خاک مذلت کشاند و در این راستا کسانی که به طفیل آنان دود و‏‎ ‎‏دمی داشتند و ظلم و ستمی و غارت و چپاولی می کردند و الآن هم بسیاری از آنان یا‏‎ ‎‏در ممالک دیگر و یا در داخل هستند و شیفتۀ آنانند؛ و با بلوک غرب سر پنجه نرم‏‎ ‎‏کرده و آنان را که با قدرتهای شیطانی و تبلیغات وسیع عالم که در تحت فرمان آنان‏‎ ‎‏است از اوج قدرت نمایی به پایین کشیده و در صحنه های بین المللی مشت آنان را‏‎ ‎‏باز کرده و رسوایی آنان را بر سر زبانها انداخته. ‏

‏     و اکنون همه خصوصاً امریکای جهان خوار طرفدارانی در جهان و بین ملتهای دربند‏‎ ‎‏و غافل از قدرت اسلام و بین افراد بسیاری از ملت ما که دل باخته آنان یا قدرت آنانند‏‎ ‎‏موجود و شمشیرها را بر ضد این جمهوری و سران آن از نیام کشیده و در انتظار محو این‏‎ ‎‏جمهوری به سر می برند و چون منافع غرب در خطر است و اسلامِ قدرتمند تنها قدرتی‏‎ ‎


صحیفه امامجلد 20صفحه 440
‏است که این خطر را پیش آورده است و همین طور بلوک شرق ملحد که با هر صدایی که‏‎ ‎‏منافی قدرت آنان است مخالف و نصفی از جهان به دست آنان است و احساس‏‎ ‎‏خطر بزرگ از اسلام قدرتمند برای خود و دوستان خود می کنند و در داخل و خارج‏‎ ‎‏نیز دل باختگانی دارند که آنان نیز به تبع معبودشان با اسلام بزرگ و جمهوری اسلامی و‏‎ ‎‏دست اندرکاران آن در دشمنی بسر می برند و در فکر محو آثار آنند، با این اوضاع و‏‎ ‎‏احوال توقع این دارید که دست جمهوری اسلامی را بفشارند و «اَهلاً وَ سَهْلاً» گویان به‏‎ ‎‏مداحی جمهوری اسلامی و گردانندگان آن برخیزند! ‏

‏     این طبیعی افکار فاسد بشر است که باید به هر وسیله خار راه را از سر راه برداشت؛ و‏‎ ‎‏یک وسیلۀ بزرگ علاوه بر وسائل نظامی و اقتصادی و قضایی همان بُعْد فرهنگی است.‏‎ ‎‏فرهنگ فاسد غرب و شرق اقتضا می کند که با وسائل عظیمی که در دست دارند در تمام‏‎ ‎‏ساعات روز به دروغ پردازی و تهمت و افتراء بر فرهنگ الهی اسلام بتازند، و در هر‏‎ ‎‏فرصتی قوانین الهی جمهوری اسلامی و اَصل اسلام را بکوبند و وابستگان به آن را‏‎ ‎‏مرتجع کهنه پرست فاقد شعور سیاسی بخوانند، و قوانین اسلام را کافی برای این زمان‏‎ ‎‏ندانند. به بهانۀ آنکه قوانینی که هزار و چهارصد سال بر آن گذشته قدرت ادارۀ امور را‏‎ ‎‏ندارد، که دنیا نوآوردهایی دارد که در آن اعصار نبوده و بعض اشخاص مدعی اسلام نیز‏‎ ‎‏این مطلب را تکرار کرده و می کنند. ‏

‏     در این محیط باید به حسب فرهنگ الهی اسلامی، در مقابل این توطئه های‏‎ ‎‏دامنه دار استقامت کرد و از این فرصت الهی که به دست آمده است نویسندگان متعهد‏‎ ‎‏و گویندگان و هنرمندان استفاده کرده و به مدد روحانیون آشنا به فقه اسلام و قرآن کریم،‏‎ ‎‏احکام الهی را ـ که برای همۀ قرون است ـ با اجتهاد صحیح از قرآن کریم، سنت‏‎ ‎‏نبی اکرم(ص) و اخبار سرشار از معارف الهی و فقه سنتی استخراج کرد و به عالم عرضه‏‎ ‎‏داشت. و از خرده گیری کج روشان و آخوندهای درباری و وعاظ السلاطین نهراسید و به‏‎ ‎‏آن روحانی نمایان یا روحانیان که از روی عمد یا کج فهمی، یا حسد و دسیسه های‏‎ ‎‏شیطانی ‏‏[‏‏مخالفت می کنند‏‏]‏‏ با موعظه حسنه و طریقۀ نبی اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ‏‎ ‎


صحیفه امامجلد 20صفحه 441
‏و امیرالمؤمنین و سایر ائمه معصومین ـ علیهم صلوات الله ـ فهماند که این کجرَوی ها اگر‏‎ ‎‏خدای نخواسته بجایی برسد و خللی در جمهوری اسلامی ـ که می خواهد اسلامِ مظلومِ‏‎ ‎‏در طول تاریخ را تجدید کند ـ وارد شود، اسلام چنان سیلی از غرب و شرق و وابستگان‏‎ ‎‏به آنان می خورد که قرنها فسادی بالاتر از عصر ستمشاهی را شاهد خواهیم بود. ‏

‏     و اکنون وقت آن است که وصیت و نصیحت پدرانه به احمد فرزند خود بکنم. پسرم!‏‎ ‎‏تو با آنکه در هیچ شغلی از شغلهای سران اسلامی ـ ایّدهم الله تعالی ـ وارد نیستی، این‏‎ ‎‏سیلی های طاقت فرسا را که می خوری برای آن است که فرزند منی و به حسب فرهنگ‏‎ ‎‏غرب و شرق باید من و هر کس به من نزدیک و به ویژه تو که از هر کس نزدیکتری مورد‏‎ ‎‏تهمت و آزار و افتراء واقع شود. در حقیقت جرم تو این است که فرزند منی و این در نظر‏

‏آنان کم جرمی نیست؛ البته بالاتر از اینها هم باید بگویند و خواهند گفت و باید منتظر و‏‎ ‎‏مهیا باشی؛ اما اگر ایمان و اعتقاد به حق تعالی داشته باشی و اعتماد به حکمت و رحمت‏‎ ‎‏بی پایان او بکنی، خواهی این تهمتها و افتراها و آزارهای بی پایان را تحفه ای از دوست‏‎ ‎‏برای سرکوب نفسانیت خود بدانی و ابتلایی و امتحانی است الهی برای خالص کردن‏‎ ‎‏بندگان خود. پس سیلی ها را بخور و شکر خداوند را به جا آور که چنین عنایتی فرموده و‏‎ ‎‏آرزوی بیشتر بکن. ‏

‏     پسر عزیزم! بارها به من گفتی که دربارۀ تو صحبتی که دال بر تبرئه تو از این تهمتها‏‎ ‎‏است نکنم و این را برای اسلام و مصلحت جمهوری اسلامی گفتی؛ لکن من اگر در این‏‎ ‎‏ورقه بر خلاف آنچه گفتی دربارۀ تو چیزی بگویم برای ادای تکلیف الهی است که یک‏‎ ‎‏نفر مسلمان یا بندۀ خدا برای من، مورد این همه تهمت و آزار باشد و من آنچه می دانم‏‎ ‎‏دربارۀ او نگویم. ‏

‏     من خدای قاهر حاضر منتقم را شاهد می گیرم که احمد از آن روزی که در کمک‏‎ ‎‏اینجانب در بیرونی مشغول ادارۀ امور من بوده تا الآن که این ورقه را می نویسم قدمی یا‏‎ ‎‏قلمی بر خلاف گفتار و نوشتار من بر نداشته و با وسواس عجیب در کلیۀ گفتارهای من یا‏‎ ‎‏نوشته های من سعی نموده که حتی یک کلمه بلکه گاهی یک حرف را که به نظر او‏‎ ‎


صحیفه امامجلد 20صفحه 442
‏محتاج به اصلاح است بدون اذن من تصرف نکند. من در نوشته و گفتارهایی که دارم به‏‎ ‎‏او و بعض اعضای دفتر ـ حفظهم الله ـ و به اشخاصی که متکفّل رسانه ها بوده اند و هستند‏‎ ‎‏اجازه دادم که هر چه بر خلاف صلاح به نظر آنها است به من تذکر دهند و احمد فرزند‏‎ ‎‏من در جریان این امور بوده و هست و تاکنون اتفاق نیفتاده که کلمه ‏‏[‏‏ای‏‏]‏‏ را بدون رجوع‏‎ ‎‏به من اضافه یا کم کند «وَالله ُ عَلی کُلِّ ذلِکَ شَهِیدٌ».‏‎[15]‎

‏    ‏‏خداوندا! من با آنکه نمی خواهم از بستگانم چیزی که بوی مدح و ثنا می آید بگویم‏‎ ‎‏یا بنویسم، لکن تو می دانی که ساکت ماندن در مقابل تهمتها جرم و گناه است؛ اینجانب از‏‎ ‎‏دوستانی که در دفتر هستند خلافی که موجب نارضایتی من باشد سراغ ندارم؛ اینان سابقۀ‏‎ ‎‏ممتد با من دارند و در بین آنها به آقای صانعی‏‎[16]‎‏ برای بستگی به من در طول زندگی من‏‎ ‎‏صدمات بسیار وارد شده است که از خدای متعال برای همه اجر جزیل و صبر جمیل‏‎ ‎‏خواهانم. و در آخر این را هم بگویم که احمد تاکنون برای مصارف خود دیناری از‏‎ ‎‏بیت المال صرف نکرده و من از مال شخصی خودم زندگی او را اداره می کنم. ‏

‏     خداوندا! بر ما بندگان ناچیز سر تا پا گناه ببخشا و رحمت واسعۀ خود را از ما دریغ‏‎ ‎‏نفرما هر چند نالایق هستیم لکن مخلوق تو هستیم. خداوندا! این جمهوری اسلامی و‏‎ ‎‏دست اندرکاران آن را و رزمندگان عزیز ما را در پناه عنایت خود حفظ، و شهدا و‏‎ ‎‏مفقودین و شهدای عزیز را با خانوادۀ آنها در رحمت خود غریق بفرما، و محبوسین و‏‎ ‎‏مفقودین ما را که به وطن خود بازگردان، به حق محمد و آله الاطهار علیهم صلوات‏‎ ‎‏وسلم.‏

‏تاریخ 27 ربیع الثانی 1408‏

‏روح الله الموسوی الخمینی‏

‎ ‎

صحیفه امامجلد 20صفحه 443

  • ـ ستایش، ویژۀ خدایی است که پروردگار جهانیان است، آنکه غیر از او نه بخشاینده است و نه مهربان، و پرستیده نشده و یاری خواسته نمی شود مگر از وی، و ستایش نمی شود آنچه جز اوست، و نه پروردگار و نه مربّی است مگر او، و اوست راهنمای به راهِ راست و راهنما و ارشادگری نیست جز او، و شناخته نمی شود مگر به خودش، اوست اوّل و پایان و آشکار و پنهان.     و درود و سلام بر آقای پیامبران و ارشادگرِ همگان که از غیب هستی و وجود به جهان آشکار و شهود، ظاهر شده است و دایرۀ هستی را تمام نموده و آن را به ابتدا و شروع آن بازگردانیده است، و درود و سلام بر خاندان پاکِ وی باد، کسانی که ایشان مخزنهای سرّ خدایی هستند و معادن حکمتِ الهی و راهنمایان آنچه که جز خداوند است.
  • ـ دوران پیری و کهولت.
  • ـ مصرعی است از این بیت مشهور شیخ بهایی:علم رسمی، سر به سر قیل است و قال           نه از او کیفیّتی حاصل، نه حال
  • ـ سُبُل جمع سبیل: راه، طریق.
  • ـ تصنیف غررالحکم، ص 58.
  • ـ دامها.
  • ـ کسی را به نعمت های داده شدۀ به او مغرور ساختن و بدان واسطه از حق غافل نمودن.
  • ـ اشاره است به مقام هوشیاری عبد به منزلت عبودیّت پیش از آنکه فانی در حق تعالی شود.
  • ـ اشاره است به مقام هوشیاری حاصل از بقای به حق، بعد از فانی شدن در او.
  • ـ سوره روم، آیۀ 30: فطرت إلهی که مردم را بر آن آفرید.
  • ـ بعضی از این ظلمتها، بالای بعضی دیگر است.
  • ـ پرده، حجاب.
  • ـ شرح منازل السائرین، عبدالرزّاق کاشانی: 34. و منظور از بعض اهل سلوک، خواجه عبداللّه انصاری است.
  • ـ آنچه که با آن شتر یا اسب را به جایی می بندند.
  • ـ و خدا بر همۀ آن شاهد و گواه است.
  • ـ آقای حسن صانعی.