حجت الاسلام والمسلمین مرتضی اشرفی

 حجت الاسلام والمسلمین مرتضی اشرفی


صحیفه دلجلد 2صفحه 9


صحیفه دلجلد 2صفحه 10
‏حقیر مناسب دیدم ابتدا مطالبی رأی العینی از جریان ورود امام راحل به‏‎ ‎‏عراق و تشرف و اقامت در جوار مقدس مولی الموالی، امیرالمؤمنین(ع)، را‏‎ ‎‏اظهار داشته و به بعض جریانات دوران اقامت معظم له در نجف اشرف تا‏‎ ‎‏اوایل سال 1357 که در آن بلده مقدسه به محضرشان مشرف می شدم، اشاره‏‎ ‎‏نمایم تا به خلاف اشتباه بعضی آقایان اعلام، اثبات نمایم نجف اشرف و‏‎ ‎‏حوزه مقدسه کبرای شیعه، نهایت تجلیل و تکریم از مقام والای آن امام‏‎ ‎‏عظیم الشأن را نموده و آن بزرگوار را ملاذ و ملجأ و مرجع خود می دانست.‏‎ ‎‏باشد که ان شاءالله این بیانات، واقعیات را واضح و حقایق مخفیه و یا مختفیه را‏‎ ‎‏آشکار و اشتباه را مرتفع سازد. در این رابطه اظهار می دارد: اواسط مهرماه‏‎ ‎‏1344 دقیقاً سه شنبه 13 مهر 44 بود و هوای نجف اشرف هنوز گرم. گرچه‏‎ ‎‏تفتیدگی تابستان پایان یافته بود هنوز بام و سرداب مورد استفاده و معمولاً‏‎ ‎‏مردم تا ساعت چهار بعدازظهر در منازل به استراحت ‏‎]‎‏مشغول‏‏]‏‏ بودند. فضلا و‏‎ ‎‏طلاب حوزه تازه از منازل به طرف درس و بحث ‏‏[‏‏می رفتند‏‏]‏‏ که ناگهان انتشار‏‎ ‎‏یافت حضرت امام خمینی از ترکیه وارد کاظمین شده اند. تحقیق به عمل آمد؛‏‎ ‎‏معلوم شد از فندق الجمالی کاظمیه به بیت آیت الله العظمی الخویی ـ قدس‏‎ ‎‏سره چنین مخابره شده است. بلافاصله عده ای از فضلا و مشتاقان دیدار آن‏‎ ‎‏مجاهد عظیم الشأن راهی جوار امامین کاظمین (ع) ‏‏[‏‏شدند‏‏]‏‏ و در کمتر از‏‎ ‎‏ساعاتی، جمعی خود را به دیدار امام رساندند و از فردا ـ 14مهر 44 ـ مرتباً‏‎ ‎‏دسته ها و گروهها به محضر مبارکشان شتافته و از همان اولین روز، مقدمات‏‎ ‎‏تشرفشان به محضر مبارک جد بزرگوارشان و اقامت در بلدۀ مقدسه نجف‏‎ ‎‏[‏‏فراهم شد‏‏]‏‏ تا حوزه علمیه به برکت آن وجود گرانقدر متنعم و مستفید باشد؛‏‎ ‎‏با شوق شدید حوزۀ علمیه به کلمة واحدة، پیگیری و پی ریزی گردید.‏
صحیفه دلجلد 2صفحه 11
‏امام(قده) چند روز در کاظمین به زیارت امامین همامین و به تفقّد از قلوب‏‎ ‎‏هیجان زده و عیون مملو از اشک شوق اشتغال ‏‏[‏‏ورزیدند‏‏]‏‏ و در راستای‏‎ ‎‏اجابت خواسته آنان بعداز ظهر جمعه، 16 مهر 44 راهی زیارت مرقد سالار‏‎ ‎‏شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) ‏‏[‏‏شدند‏‏]‏‏ و در میان استقبال انبوه‏‎ ‎‏طلاب و مؤمنین که تا مسیّب ـ نیمه راه کاظمین به کربلا ـ آمده بودند وارد‏‎ ‎‏کربلای معلاّ شدند و رفت و آمدها از حوزه نجف و بیوتات مراجع عظام و غیر‏‎ ‎‏هم جهت تشرف به زیارت آن بزرگوار و عرض اشتیاق به عنوان تشرف به‏‎ ‎‏باب مدینة علم الرسول(ص) و اقامت در آن بلده مقدسه، مرتباً ادامه داشت، تا‏‎ ‎‏پس از یک هفته، بعدازظهر جمعه 23 مهر 44 راهی نجف اشرف شدند.‏‎ ‎‏استقبال با عظمت بی سابقه حوزه علمیه که تا نیمه راه کربلا ـ نجف (خان نص)‏‎ ‎‏شتافته بودند، منظره شوق انگیز عجیبی را در بر داشت. امام عزیز به احترام‏‎ ‎‏مستقبلین در بیابان رملی خان نص، نزول اجلال وتوقف فرموده، بزرگان و‏‎ ‎‏فضلا و بیوتات و همه مستقبلین را مورد عنایت قرار داده و سپس راهی نجف‏‎ ‎‏اشرف و در آن استقبال باشکوه وارد نجف ‏‏[‏‏شدند‏‏]‏‏ و مقارن غروب از درب‏‎ ‎‏مقابل ایوان طلا ـ که مزین به لافته‏‎[1]‎‏ «وَلاَ تایْئَسُواْ مِنْ رَوْحِ الله اِنَّهُ لاَ یَایْئَسُ مِنْ‏‎ ‎‏رَوْحِ الله اِلاّ الْقَوْمُ اْلکافِروُنَ» (یوسف، آیه 87) شده بود وارد صحن مطهر و‏‎ ‎‏مشرف به حرم منور ‏‏[‏‏شدند‏‎ ‎‏]‏‏و سپس در منزلی که توسط مرحوم حجت‏‎ ‎‏الاسلام و المسلمین حاج شیخ نصرالله خلخالی جهت اقامه امام عزیز در‏‎ ‎‏شارع الرسول در فاصلۀ سیصد متری باب القبله صحن شریف فراهم شده‏‎ ‎‏بود، نزول اجلال فرمودند. جلوس رسمی از همان شب و فردا دائر ‏‏[‏‏شد‏‏]‏‏،‏
صحیفه دلجلد 2صفحه 12
‏مراجع و آیات عظام و مدرسین و ‏‏[‏‏علمای‏‏] ‏‏اعلام و طلاب فوج فوج به‏‎ ‎‏محضرشان شتافتند، اشعار زیاد، سروده ها و خطابات هیجان انگیز القا می شد.‏‎ ‎‏نجف اشرف و حوزه های علمیه بالاترین سعی و همت خود را در تجلیل از‏‎ ‎‏مقام شامخ آن بزرگ مرجع به عنوان یک زعیم عالیقدر، یک مجاهد و مرد‏‎ ‎‏خدا، یک معلم روح و روان به کار انداخت. بلافاصله پس از ورود ایشان شبها‏‎ ‎‏اقامه جماعت در مدرسه آیت الله العظمی البروجردی (قده) و روزها در‏‎ ‎‏اقامتگاه امام، که شرکت کنندگان همه از حوزه بودند، برقرار ‏‏[‏‏شد‏‏]‏‏، و پس از‏‎ ‎‏یکی ـ دو هفته، درس با شکوهی از اول کتاب بیع با شرکت جمع کثیری از‏‎ ‎‏فضلا ـ که حلقه وار دور شمع فروزان آن بزرگوار در گردش بودند ـ دایر‏‎ ‎‏گردید و چون اقامتگاه برای اقامه جماعت ظهر ضیق بود از محضرشان‏‎ ‎‏استدعا شد جماعت به مسجد شیخ الاعظم الانصاری (قده) ـ که نزدیک‏‎ ‎‏منزل معظم له بود ـ انتقال یابد، در این رابطه پنج نفر از اعاظم فضلا، آیات و‏‎ ‎‏حجج الاسلام آقایان: اخوان مرعشی و مرحوم سید محمدرضا اشکوری و‏‎ ‎‏جناب آقای صافی اصفهانی و جناب آقای جعفری اراکی به منزل مرحوم‏‎ ‎‏حاج سید محمدتقی بحرالعلوم امام جماعت مسجد که به نظرم در آن اوقات‏‎ ‎‏مریض حال بودند رفتند جریان را با ایشان در بین گذاردند، سید بزرگوار فوراً‏‎ ‎‏به فرزند خود فرمودند به محضر آقا مشرف شوید، دست آقا را ببوسید،‏‎ ‎‏استدعای اینجانب را به محضرشان برسانید که امامت مسجد شیخ اعظم را‏‎ ‎‏قبول فرمایند که قبول فرمودند.‏

‏امام بزرگوار از همان اوان ورود به نجف به عنوان رکنی رکین برای حوزه‏

صحیفه دلجلد 2صفحه 13
‏نجف شناخته شده بودند. امام در حمله وحشیانه بعثیها ملاذ و مَلجأ‏‎[2]‎‏ حوزه‏‎ ‎‏بودند. دقیق به خاطر دارم به دستور آن بزرگوار در تسفیر‏‎[3]‎‏ یک هفته ای‏‎ ‎‏ایرانیان (هفت الی چهارده دیماه 1350) حوزه، که بار و بنه خود را بسته و‏‎ ‎‏راهی کوچ از نجف بودند؛ با احتمال شدت خطر بعثیها یکباره از مسافرت‏‎ ‎‏خودداری کرد. پس از توقف حاصل به دستور معظم له، بعثیها از مرکز بغداد‏‎ ‎‏به ایشان قول دادند خروجیها را ابطال نمایند، منتهی الامر امروز و فردا‏‎ ‎‏می کردند؛ امام دستور فرموده بودند حوزه تا خبر بعدی تعطیل باشد؛ سمعاً و‏‎ ‎‏طاعة. ‏

‏به یاد دارم روز سه شنبه 21 دی 1350 اینجانب با جمعی از فضلا و طلاب‏‎ ‎‏خراسانی برای ابطال خروجیها به اداره اقامت نجف مراجعه ‏‏[‏‏کردیم‏‎ ‎‏]‏‏و گویا‏‎ ‎‏دستور ابطال از مرکز رسیده بود. تصادفاً پرونده اقامت ما زود پیدا شد‏‎ ‎‏خروجی را ابطال ‏‏[‏‏کردند‏‏]‏‏ و مقارن ظهر آماده رفتن به مسجد شیخ بودم، در‏‎ ‎‏راه با حضرت امام برخورد نمودم که از منزل عازم مسجد بودند، پس از‏‎ ‎‏عرض ادب همراهشان به راه ادامه داده عرض کردم: اکنون که خروجیها را‏‎ ‎‏ابطال می کنند، اجازه می فرمایید دروس حوزه شروع شود. ناگهان معظم له‏‎ ‎‏برآشفتند و فرمودند اینها دروغ می گویند، خروجیها را ابطال نمی کنند. گویا‏‎ ‎‏هنوز حقیقت امر به محضرشان نرسیده بود، عرض کردم آقا دستور رسیده و‏‎ ‎‏از ساعت نُه الی ده صبح هر که مراجعه می کند خروجی او را ابطال می کنند و‏‎ ‎‏از آن جمله خود حقیر و عده ای از رفقا را اسم بردم و حتی گذرنامه ها را ـ که‏‎ ‎

صحیفه دلجلد 2صفحه 14
‏همراه بود ـ به خدمتشان ارائه دادم. با تعجب فرمودند: مطالب را درست‏‎ ‎‏منعکس نمی کنند.سپس فرمودند: شروع دروس از فردا (چهارشنبه22دی50)‏‎ ‎‏بلامانع است و ما از شنبه آینده شروع می کنیم و فرمودند: چون حوزه و‏‎ ‎‏مدرسین و اعاظم به خواسته ما دروس را تعطیل فرمودند خوب است شما‏‎ ‎‏قبول زحمت نمایید به حضرات آیت الله بجنوردی و آیت الله مستنبط و‏‎ ‎‏آیت الله صدر از قول اینجانب بگویید: شروع به درس بلامانع است. حقیر هم‏‎ ‎‏طبق امر معظم له به منازل آقایان اعلام رفته، پیام امام را رساندم، دروس، شنبه‏‎ ‎‏25 دی 50 مجدداً شروع شد. اینها شمه ای از اطاعت و تجلیل حوزه علمیه‏‎ ‎‏نجف اشرف از مقام معظم له بود.‏

‏نجف امام را خوب شناخت و خوب از این نعمت قدردانی کرد. اکنون‏‎ ‎‏بی لطفی و بی محبتی و خدای نخواسته بی انصافی است اگر بگوییم: در نجف‏‎ ‎‏به امام اهانت می شد و یا نعوذبالله بگویم: «می گفتند امام نماز نمی خواند» و‏‎ ‎‏امثال این جملات مضحک و مسخره. آیا باور می کنید کسی در نجف به خود‏‎ ‎‏اجازه می داد اینگونه بی ادبی به ساحت مقدس امام روا دارد؟ و اصلاً آیا این‏‎ ‎‏حرف معقول بود که کسی  به چنین اتهام مضحکی تفوه نماید؟‏‎[4]‎‏ گویندگان‏‎ ‎‏توجه داشته باشند. حرفها در تاریخ می ماند و «المرءُ عما قال مسئول»؛ در هر‏‎ ‎‏حال هدف و غرض این است که بدانند نجف و حوزه علمیه مرید عاشق و‏‎ ‎‏مطیع بی چون و چرای امام (قده) بود و آقایان باید در اطراف القاکنندگان‏‎ ‎‏مطالب ناروا تجدید نظر فرمایند تا معلوم شود اصل و بن این القائات مغرضانه‏‎ ‎‏از دشمنان است که متأسفانه گاهی هم از لسان دوستان القا و ابراز می نمایند.‏


صحیفه دلجلد 2صفحه 15
‏و اما فضایل آن بزرگوار فراوان است که حقیر به یکی ـ دو فضیلت با شاهد‏‎ ‎‏ملموس اشاره می نمایم :‏

1. ‏آن بزرگوار، شجاع ‏‏[‏‏بود‏‏]‏‏ و در راه اظهار حق هیچ مقامی او را تحت‏‎ ‎‏تأثیر قرار نمی داد. دقیقاً به یاد دارم ایامی که از طرف حکومت ایران قوای‏‎ ‎‏فراوانی به مرزهای عراق آورده بودند و حکومت بعث عراق در وحشت بود،‏‎ ‎‏شبی بعد از نماز مغرب و عشا به بیرونی آقا برای درک محضر مبارکشان رفته‏‎ ‎‏بودم، هنوز آقا تشریف نیاورده بودند. متوجه شدم چند نفر از بغداد از طرف‏‎ ‎‏مجلس قیاده و ریاست جمهوری به خدمت ایشان آمده بودند که آقا را وادار‏‎ ‎‏کنند در مورد تحشّد‏‎[5]‎‏ قوا، تلگرافی و یا بیانیه ای ایراد فرمایند. آقا تقاضای‏‎ ‎‏ملاقات خصوصی را نپذیرفته بودند لذا آنان در جلسه عمومی بیرونی شرکت‏‎ ‎‏جستند. در این بین آقا به بیرونی تشریف آوردند، پس از طی مراسم معمولی‏‎ ‎‏آن دو ـ سه نفر با کمک مترجم که شیخ علی پاکستانی بود، تقاضای مجلس‏‎ ‎‏قیاده را اظهار نمودند. آقا با اشارۀ دست، دو ـ سه کلمه فرمودند: نخیر ما چنین‏‎ ‎‏تلگرافی نمی نماییم. مترجم خواست به اصطلاح سر و صورتی به جواب نفی‏‎ ‎‏امام دهد، ایشان بلادرنگ فرمودند: درست برایشان ترجمه کنید، عین جواب‏‎ ‎‏مرا بیان نمایید. آن دو ـ سه نفر که هرگز توقع اینگونه برخورد را نداشتند و‏‎ ‎‏به گمان خام خود، امام را اسیر خود می پنداشتند، کمی ژست درشتی کلام‏‎ ‎‏گرفتند که آقا بدون اعتنا به آنان حرکت فرمودند، مجلس را ترک و راهی‏‎ ‎‏تشرف به آستان مقدس علوی (ع) شدند و با این عمل کوبنده آنان را‏‎ ‎‏بهت زده و گیج و سردرگم فرمودند.‏


صحیفه دلجلد 2صفحه 16
2 . ‏امام عظیم الشأن مقید بودند به ظلمه و عمالشان در هر مقام هستند،‏‎ ‎‏بی اعتنا باشند. دقیقاً به یاد دارم در فوت عموزاده حضرت آیت الله حاج آقا‏‎ ‎‏مصطفی (قده) مجلس ترحیمی از طرف حاج آقا مصطفی (قده) در مدرسۀ‏‎ ‎‏آیت الله العظمی بروجردی در نجف اشرف منعقد شد که حضرت امام (قده)‏‎ ‎‏در آن مجلس شرکت فرمودند. در این بین جمعی از دولتیها از بغداد و کربلا و‏‎ ‎‏از استانداری برای شرکت به مجلس آمدند. این جمعیت که وارد شدند، امام‏‎ ‎‏نه اینکه حرکت نکردند، بلکه حتی صورت هم به طرف آنان برنگرداندند چه‏‎ ‎‏در ورود و چه در وقت خروج، در حالی که آن بزرگوار برای تجلیل از هر‏‎ ‎‏طلبۀ وارد به مجلس، حرکت می فرمودند.‏

3 . ‏به کسی مجال نمی دادند بگویند مبلغ و مروّج شمایم و با اینگونه بیانات‏‎ ‎‏که ممکن بود احیاناً از بعضی ناآشنایان به روحیه آن بزرگوار سر بزند،‏‎ ‎‏برخورد مخصوصی داشتند که طرف را از بیان خود نادم می ساختند. آقای‏‎ ‎‏بزرگواری از اصفهان به خدمتشان مشرف شده بود و به خیال خود‏‎ ‎‏می خواست برساند که مردم منطقه را به شما ارجاع داده ایم، امام بلافاصله‏‎ ‎‏جمله ای فرمودند که طرف فهمید آقا از بیان ایشان خوشش نیامده و بلکه‏‎ ‎‏برزخ شده اند.‏

4 . ‏یک جمله از فروردین 57 عرضه بدارم؛ اواخر اسفند از ایران به نجف‏‎ ‎‏مشرف شدم و در هفته اول فروردین 57 در اتاق درونی به خدمت امام‏‎ ‎‏رسیدم. آقا فرمودند: ایران چه خبر بود؟ عرض کردم قم به صورت شهر قیام و‏‎ ‎‏ستیز با نیروهای دولتی درآمده است. فوراً فرمودند: اینها (حکومت شاه) باید‏‎ ‎‏بروند،بیخود معطلند. هنوز آن جمله قرص و محکم در مغزوفکرم باقی است.‏


صحیفه دلجلد 2صفحه 17
‏باری، ابحاثی‏‎[6]‎‏ از بیع را که روزها در مسجد شیخ انصاری (قده) القا‏‎ ‎‏می فرمودند، از محضرشان بهره مند بودم، ابحاث ولایت فقیه و تا آخر بیع و‏‎ ‎‏مقداری از ابحاث خیارات را در درس شرکت داشتم و جمع کثیری از‏‎ ‎‏فضلای حوزه، عرب و عجم، پاکستانی و افغانی و غیره شرکت می جستند،‏‎ ‎‏بیانات این دروس به قلم معظم له در چندین جلد چاپ ‏‏[‏‏شد‏‏] ‏‏و در اختیار‏‎ ‎‏عموم قرار گرفت.‏

‎ ‎

صحیفه دلجلد 2صفحه 18

  • . لافته: پرده، پلاکارد.
  • . ملاذ و مَلجأ: پناهگاه.
  • . تسفیر: اخراج.
  • . تفوه نماید: استناد کند.
  • . تحشّد: گردآوردن، بسیج.
  • . ابحاث: جمع بحث.