حجت الاسلام والمسلمین مصطفی اشرفی

 حجت الاسلام والمسلمین مصطفی اشرفی

‏ ‏


صحیفه دلجلد 2صفحه 19
‏اینجانب پس از تشرف حضرت امام ـ قدس سره ـ به نجف اشرف و‏‎ ‎‏استقرار آن بزرگوار در کنار باب‏‏ ‏‏مدینۀ‏‏ علم الرسول ـ صلی الله علیه و آله ـ و‏‎ ‎‏گذشت شش ماه از شروع درس توسط معظم له به درس خارج مکاسب‏‎ ‎‏ایشان حضور پیدا کردم که در آن تاریخ اواخر مبحث مکاسب را مشغول‏‎ ‎‏بودند و محل بحث ایشان مسجد مرحوم شیخ انصاری واقع در اواسط بازار‏‎ ‎‏حویش بود و تا آخرین روز که در نجف بودم؛ یعنی اواخر خرداد سال‏‎ ‎‏1353ه . ش. (برابر اواخر جمادی الثانی 1394) از محضر آن بزرگوار مستفید‏‎ ‎‏می شدم.‏

‏معظم له در نجف اشرف تنها به تدریس فقه مشغول بودند که پس از ختم‏‎ ‎‏کتاب بیع و خیارات مقداری هم در خلل الصلاة بحث کردند. ایشان گه گاه در‏‎ ‎‏مناسبات مختلف مباحث عرفانی را به عنوان نصیحت و راهنمایی برای‏‎ ‎‏شاگردان در آخر درس مطرح می فرمودند که جداً اثر بلیغی در نفوس داشت؛‏‎ ‎‏و اما تعداد شاگردان معظم له در ایام تدریس در نجف اشرف مختلف بود؛‏‎ ‎‏زیرا وقتی به بحث ولایت فقیه وارد شدند ازدحام جمعیت تقریباً دو برابر ایام‏‎ ‎‏دیگر شد، و در غیر آن ایام نیز تقریباً بالغ به دویست نفر بود؛ پس از تسفیر‏‎ ‎‏ایرانیان که به طور محسوس شکست فاحش در تعداد طلاب حوزه حاصل‏‎ ‎‏شد، جمعیت همه دروس؛ من جمله درس امام ـ قدس سره کمتر شد.‏

‏آنچه در مجلات و کتب مختلف از اسامی شاگردان معظم له نوشته شد،‏‎ ‎‏درست است و اما فضلایی که نسبتاً معروف بودند و الآن به خاطر دارم‏‎ ‎‏[‏‏عبارتند از آقایان‏‏]‏‏: راستی، خاتم، رضوانی، سیدمحمود هاشمی، سیدحسن‏‎ ‎‏مرتضوی، شیخ ابوالقاسم روحانی، مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی، حاج‏‎ ‎‏شیخ مرتضی اشرفی(اخوی این حقیر)، حاج شیخ نصرالله شاه آبادی، حاج‏

صحیفه دلجلد 2صفحه 20
‏شیخ محمدحسین جعفری و ... که عدم ذکر ‏‏[‏‏نام دیگران‏‏]‏‏ ناشی از عدم حضور‏‎ ‎‏در ذهن است نه آنکه خدای نخواسته ارج ننهادن به مقام علمی کسی باشد.‏

‏در درس بیع که اینجانب حضور داشتم، مبنای درس کتاب نفیس مکاسب‏‎ ‎‏شیخناالانصاری ـ قدس الله الطاهر  ـ بود و مرحوم استاد امام خمینی ـ طاب‏‎ ‎‏ثراه و مضجعه ـ به کلیه حواشی مکاسب مراجعه و مخصوصاً حواشی مرحوم‏‎ ‎‏حاج شیخ محمدحسین اصفهانی (معروف به کمپانی) و حاشیه میرزای نائینی‏‎ ‎‏(تقریرات آن بزرگوار که توسط آیت الله حاج شیخ موسی خوانساری به نام‏‎ ‎‏منیة الطالب نوشته شده بود) عنایت بیشتری داشتند و در مبحث فضولی به‏‎ ‎‏کتاب ارزشمند مرحوم حاج شیخ حبیب الله رشتی کاملاً مراجعه نموده و‏‎ ‎‏نظرات دقیق ایشان را مطرح می کردند. ‏

‏شیوه تدریس معظم له نقل اقوال و مناقشه در آنها و ذکر احتمالات متعدد‏‎ ‎‏و توجه خاص به فهم عرفی دور از همه دقتهای عقلی و فلسفی، در متون‏‎ ‎‏آیات و روایات شریفه بود و این نکته در روایاتی که برای عامه مردم تبیین‏‎ ‎‏شده، بیشتر مورد عنایت معظم له بود و بر همین اساس از اعمال صناعات علم‏‎ ‎‏اصول در فهم روایات تحرز داشتند و چندان مدخلیتی برای آنها در فقه قائل‏‎ ‎‏نبودند و الحق در فقه یک فقیه بودند نه فیلسوف و نه متکلم و نه غیر آن.‏

‏شدیداً عاشق مباحثه و اشکال و استشکال در درس بودند. از سکوت‏‎ ‎‏شاگردان و گوش محض بودن متنفر بودند؛ به شاگردان فاضل ارج می نهادند‏‎ ‎‏و به حرفهای آنان خوب گوش می کردند و ابداً خشونت و عصبانیت به خرج‏‎ ‎‏نمی دادند، بلکه با تعطف خاص آنان را مجاب می کردند و می فرمودند:‏‎ ‎‏بزرگی فقها نباید شما را تسلیم محض قرار دهد. بلکه در مطالب علمی به گفتار‏‎ ‎‏آنان به دیده نقّاد بنگرید نه دیده مرید و مراد.‏


صحیفه دلجلد 2صفحه 21
‏درباره اساتید ایشان همین قدر می دانم که به درس مرحوم آیات عظام‏‎ ‎‏حائری، بروجردی، حاج سیدعلی یثربی در فقه و اصول، و به درس مرحوم‏‎ ‎‏آیت الله شاه آبادی در عرفان حضور به هم رسانیده بودند.‏

‏امام به هدف خویش در مبارزات سخت پایبند بودند و هیچ چیز او را‏‎ ‎‏متضعضع‏‎[1]‎‏ و یا متزلزل نمی کرد؛ بسیار به شخصیتهای دولتی بی اعتنا بود و‏‎ ‎‏هیچ گاه، گرچه شرایط حرجی و ترسناک بود، خضوعی یا خوشرویی به آنان‏‎ ‎‏نشان نمی داد. سخت خویشتندار و خودساخته بود که اینجانب به حق، احدی‏‎ ‎‏را چنانکه وی را دیدم، ندیده ام. شدیداً اعتماد به نفس داشتند و قولاً و عملاً‏‎ ‎‏آن را به دیگران مخصوصاً خصیصین تذکر می دادند، به خود اینجانب وقتی‏‎ ‎‏به قصد مهاجرت در سال 1353 راهی ایران شدم، می فرمودند: من از احدی‏‎ ‎‏نه اجازه اخذ وجوهات و نه اجازه اجتهاد گرفتم. هیچ وقت صدای خنده یا‏‎ ‎‏قهقهه از وی شنیده نشد، ابداً مبادرت به جواب نمی نمودند، آنقدر بادقت و‏‎ ‎‏توجه به حرف طرف گوش می کردند که چه بسا گوینده خیال می کرد آن‏‎ ‎‏بزرگوار تسلیم گفته های او شده؛ ولی سرانجام با یک یا چند کلمه، جواب‏‎ ‎‏قاطع طرف را نفیاً یا اثباتاً می دادند و دیگر سکوت می کردند و استماله ها یا‏‎ ‎‏خواهشها اثری نداشت.‏

‏ترس گویا در قاموس وجود او مفهوم نداشت. به خاطر دارم که در یکی از‏‎ ‎‏جلسات دو نفره که در خدمتش بودم، می فرمودند: پس از قضیه کاپیتولاسیون‏‎ ‎‏که نطق غرا و آنچنانی نمودم و شاه و دولت را مفتضح کرده بودم، نیمه شب‏‎ ‎‏مرا از منزل گرفتند و با جیپ ارتشی به طرف تهران بردند. در بین راه مسیر را‏

صحیفه دلجلد 2صفحه 22
‏منحرف ‏‏[‏‏کردند‏‏]‏‏ و از جاده خارج شدند که من یقین کردم قصد اعدامم را‏‎ ‎‏دارند، ولی کوچکترین ترس و وحشتی به من دست نداد.‏

‏در جلسه دیگری در نجف می فرمود: اولین بار که مرا پس از عاشورای‏‎ ‎‏سال 1342 از منزل گرفتند و به سلول تک نفری در تهران منتقل کردند پس از‏‎ ‎‏مدتی که فی الجمله رفاهی بر من شد، پاکروان ـ رئیس ساواک شاه نزد ـ من‏‎ ‎‏آمد و تقاضای مذاکره مستقیم با شاه در حل اختلافات بین من و سایر علما از‏‎ ‎‏یک طرف و شاه از طرف دیگر کرد. حتی گفت: شاه درویش است و مانعی‏‎ ‎‏ندارد که نزد شما بیاید، چه خوب است که شما با هم بنشینید و اختلافات را‏‎ ‎‏حل کنید؛ ولی من در جواب گفتم: شاه آنقدر بی آبرو است که اگر انگشت‏‎ ‎‏کوچک خود را به دریا بزند دریا نجس خواهد شد و حاضر به ملاقات شاه با‏‎ ‎‏خود نشدم.‏

‏به خاطر دارم که اینجانب به ایشان عرض کردم آیا احتمال نمی دادید که‏‎ ‎‏مذاکره و ملاقاتتان مؤثر باشد؟ در جواب فرمودند: قصد آنان حل مشکل‏‎ ‎‏نبود، بلکه می خواستند بگویند که خمینی با شاه ملاقات کرد و اختلافاتشان را‏‎ ‎‏حل کردند و سپس این را از رسانه های گروهی اعلام می کردند و ما راهی‏‎ ‎‏برای تکذیب نداشتیم. ‏

‏و نیز به خاطر دارم که در ایام تبعید ایشان در نجف گه گاه جمعیت بزرگی‏‎ ‎‏از نمایندگان ریاست جمهوری عراق به دیدار ایشان می آمدند و مرحوم امام‏‎ ‎‏با اینکه در عراق تبعید بود مع ذلک کوچکترین خضوعی در حدی که برای‏‎ ‎‏یک فرد عادی انجام می داد نسبت به آنان نداشت؛ بلکه حتی به طرف آنها‏‎ ‎‏نگاه نمی کرد و استوار در جای خود می نشست و حتی با کوچکترین کلمه ای‏‎ ‎‏هم به آنها خوش آمد نمی گفت که این عمل سخت آنان را ناراحت می کرد و‏

صحیفه دلجلد 2صفحه 23
‏با عصبانیت از مجلس خارج می شدند. ‏

‏معظم له شدیداً به دخالت روحانیین در امور سیاست و مبارزه با طاغوتیان‏‎ ‎‏عقیده مند ‏‏[‏‏بود‏‏]‏‏ و بر آن اصرار داشت و به مردم ایران در این هدف تکیه‏‎ ‎‏می کرد و از سکوت دیگران ناراحت بود. بر اساس همین عقیده از اشتغال‏‎ ‎‏حوزه ها به پاره ای از درگیریها و مشاجره های مربوط به مسائل مذهبی که‏‎ ‎‏احیاناً به وسیله بعضی از دانشمندنمایان در سخنرانیها یا نوشته هایشان بر ضد‏‎ ‎‏مسائل فوق الذکر پیشآمد می کرد، ناراحت بود و می فرمود ایادی استعمار‏‎ ‎‏عمداً مسائل را دامن می زنند و گاهی کسی را علم می کنند تا افکار حوزه ها را‏‎ ‎‏به این امور مشغول کرده و از مسائل مملکتی باز دارند و سپس هر غلطی‏‎ ‎‏میلشان باشد، انجام دهند.‏

‏از نسخ خطی نوشتار مرحوم امام ـ قدس سره اطلاعی ـ ندارم؛ ولی ‏‎ ‎‏نوشتار چاپی ایشان را مانند دیگران مطلعم و می دانم کتاب بیع و خیارات که‏‎ ‎‏در نجف و ایران چاپ شد، نتیجه مطالعات و مباحثات نجف اشرف بود. از ‏‎ ‎‏طرفی اشتغال پیوسته او به مطالعه و نوشتن و التزام شدید به اغتنام فرصت و‏‎ ‎‏انضباط و نظم کامل در امور روزمره از مختصات همیشگی معظم له بود که بر کسی‏‎ ‎‏پوشیده نیست و تاکنون مکرراً گفته و نوشته شده است.‏


صحیفه دلجلد 2صفحه 24


صحیفه دلجلد 2صفحه 25

‎ ‎

صحیفه دلجلد 2صفحه 26

  • . متضعضع: سُست.