حجت الاسلام والمسلمین محمدعلی (مختار)
امینیان
صحیفه دلجلد 2صفحه 27
صحیفه دلجلد 2صفحه 28
اینجانب به سال یکهزار و سیصد و بیست و سه، یعنی دو سال پس از پایان جنگ جهانی دوم برای تحصیل علوم دینیه عازم قم شدم. پاییز همان سال مرجع عالیقدر جهان تشیع آیت الله العظمی آقای بروجردی به عنوان مرجعیت به قم تشریف آورده، بساط مرجعیت و تدریس فقه و اصول پهن نمودند.
در همان سال که من یک طلبه ابتدایی بودم، امام خمینی را زیارت نموده و شناخت مختصری درباره ایشان پیدا نمودم. کیفیت شناخت اینجانب به این صورت بوده است: روزها می دیدم یک سید روحانی خوش چهره، با قیافه بسیار زیبا و نورانی وارد مدرسه فیضیه می شوند و با کمال وقار و متانت به قسمت دوم مدرسه می روند. پرسیدم این آقا کیست و به کجا می رود؟ پاسخ دادند ایشان حاج آقا روح الله خمینی هستند و برای تدریس حکمت به حجره آقای مطهری تشریف می برند. یادم نیست بهار همین سال بود و یا سال 24، و چهار، می دیدم عصر روزهای جمعه وارد مدرسه می شوند و مستقیماً به اندرون مَدرَس مدرسه فیضیه می روند. گروهی از طلاب و همچنین جمعی از بازاریهای قم متعاقب ایشان وارد کلاس می شوند. پس از پرس و جو فهمیدم معظم له برای تدریس درس اخلاق تشریف می آورند.
بنده مدتی در درس اخلاق ایشان شرکت کردم. با توجه به اینکه طلبه بسیار ابتدایی بودم، مع الوصف از بیانات شیوا و روانشان بهره کافی می بردم. به معیار «کلّم الناس علی قدر عقولهم» مطالب بسیار عالی را با بیانی بسیار ساده و روان بیان می فرمودند و تمام حضار مجلس از خواص و عوام استفاده می کردند. از یادم نمی رود هر روز با آیه مبارکه ذیل شروع به درس می نمودند:
صحیفه دلجلد 2صفحه 29
وُ یُنَزِّلُ عَلَیکُم مِنَ السَّمَاءِ مَآءً لِیُطَهِّرَکُمْ وَ یُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطانِ وَ لِیَرْبِطَ عَلیٰ قُلُوبِکُمْ وَ یُثَبِّتَ بِهِ اِلاْقَدَامَ (انفال/آیه 11)؛ سپس در زمینه تطهیر باطن سخن می گفتند. دوران تدریس اخلاقشان چندان طولانی نبود. نمی دانم به چه علتی تعطیل شد.
اما دوران تدریس فلسفه معظم له بسیار طولانی بود؛ یعنی از بدو شروع تا سالی که مرحوم علامه طباطبایی، صاحب تفسیر المیزان(ره)، از نجف اشرف به قم تشریف آورده بودند و سفره درس فلسفه و درس تفسیر قرآن شریف پهن نموده بودند، بلاانقطاع امتداد داشت. سپس کم کم حضرت امام بساط تدریس فلسفه را جمع نموده و به تدریس خارج فقه و اصول پرداختند. مخفی نماند همزمان با تدریس فلسفه به تدریس کتاب رسائل و مکاسب شیخ اکبر ـ شیخ مرتضی انصاری(ره) ـ اشتغال داشته است اما پس از واگذاری فلسفه به علامه طباطبایی(ره) به [تدریس] خارج این دو کتاب مشغول گردیدند.
مقارن همین سال بود که اینجانب با طلاب همدوره خود سطوح را به پایان رسانده بودیم و می بایست در درس خارج شرکت کنیم. بنده با همدرس و هم مباحثه خود حضرت آیت الله حاج شیخ محمد ایمانی لاهیجانی که بیش از نه سال با هم، هم حجره بودیم و بالغ بر سی سال با هم، مباحثۀ سطح و خارج داشتیم و همچنین با همدرس و هم مباحثه دیگر خود، حضرت آیت الله حاج شیخ محمد علی فیض لاهیجانی مشورت و مذاکره نمودیم. نتیجه شورای ما به اینجا منتهی شد که در قسمت فقه با هم، در درس خارج آیت الله العظمی آقای بروجردی، مرجع عام شیعیان جهان شرکت کنیم اما در قسمت اصول، از حاج آقا ایمانی جدا شدیم. علتش این بود، چند روزی به عنوان آزمایش و
صحیفه دلجلد 2صفحه 30
انتخاب استاد، هم در محضر درس حضرت امام و هم در مجلس درس آیت الله آقای سید محمد داماد یزدی (ره) شرکت کردیم، آقای ایمانی درس محقق [داماد] را پسندید؛ اما بنده اینگونه به دست آورده بودم که درس آقای محقق داماد بسیار محققانه و قابل استفاده است؛ اما ورود و خروج درسشان همچون درس حضرت امام نیست. به علاوه جاذبیت و روانی بیان امام بسیار ممتاز بود. دیگران از این نعمت عظمی محروم بودند بدین جهت درس امام را پسندیده و با سایر فضلای جوان حوزه علمیه به محضر درس ایشان شرکت نمودیم.
از سال 1332 تا 1342 که امام [شروع به] انقلاب نموده بودند مرتباً از افاضات ایشان فقهاً و اصولاً بهره مند می شدیم و بالغ بر یک دوره و نیم از خارج اصول را در محضر معظم له قرائت نمودیم. قسمتهای زیادی از تقریراتشان را نوشته بودم؛ اما متأسفانه این تقریرات و قسمتهایی از تقریرات درس خارج آیت الله العظمی آقای بروجردی(ره) و کتابهای دیگری که بعداً تألیف و تصنیف کرده بودم؛ اینها همه به اضافه تمام کتابهای دیگرم، بلکه با تمام مایملک و زندگیم در یک حریق خانمانسوز به صورت خاکستر درآمد.
خلاصه پس از رحلت آیت الله بروجردی(ره) درس فقه خودم را هم در محضر درس خارج امام قرار دادم و تا امام تبعید نشده بودند در هر دو قسمت، در درس معظم له شرکت می کردم و از تلامذه اختصاصی ایشان به شمار می آمدم.
همان طوری که قبلاً بیان داشتم از سنه 32 شمسی تا سنه 42 شمسی مرتباً از محضر امام(ره) کسب فیض می کردم. البته ایشان از چند سال قبل درس خارج
صحیفه دلجلد 2صفحه 31
فقه و اصول را شروع فرموده بودند منتهی بنده دقیقاً نمی دانم از چه سالی بوده است.
از سالی که بنده به درس ایشان رفتم، محل درسشان یکی در مسجد سلماسی واقع در کوچه آقازاده بود و دیگری در مسجد محمدیه واقع در حاشیه خیابان ارم نزدیک حرم مطهر، اما چون هر روزی بر تلامذه شان افزوده می شد و دیگر مساجد کوچک توان پذیرش آن همه فضلا و طلاب را نداشت، طبق تقاضا و درخواست تلامذه محل درسشان را به مسجد اعظم انتقال دادند.
پس از درس خارج مرحوم آیت الله العظمی آقای بروجردی (ره)، درس اصول حضرت امام بیشترین جمعیت را به خود اختصاص داده بود. در آن زمان جمعیت درس فقه آقای بروجردی از جمعیت تمام درسها بیشتر بود؛ چون یک دستۀ زیادی به عنوان تشریفات شرکت می کردند بالنتیجه جمعیت بسیار زیاد بود اما پس از رحلت معظم له سیل جمعیت به جانب درس حضرت امام سرازیر شد؛ در نتیجه جمعیت درس ایشان به اندازه ای زیاد شده بود که هیچ درسی قابل مقایسه با درس ایشان نبوده است. تعداد شاگردان در سنوات اخیر آنقدر زیاد بود که اسامی آنها در خزینه حافظه هیچ کس وجود ندارد. به خصوص بنده که در این صدد نبودم تمام معاصرین و همدرسانم را شناسایی کنم و اسامی آنها را یاد بگیرم. فقط می توانم تیمناً و تبرکاً اسامی گروهی را با حذف عناوین و القاب متذکر بشوم؛ آیات و حجج اسلام عبارتند از:
محمد محمدی گیلانی، محمد ایمانی لاهیجانی، عباس محفوظی رودسری، محمدعلی فیض لاهیجانی، حسین شریعت لنگرودی، محمد واصف آستانه ای، علی اصغر عسکری دشتی، محمدعلی احمدی اشکوری،
صحیفه دلجلد 2صفحه 32
حسین سدادی رودسری، قربانی لاهیجانی، کاظم پناه رودسری، صادق احسانبخش رشتی، محی الدین قاضی لنگرودی، ابراهیم رضایی لنگرودی، سید محمد رحیم آبادی، قدس کلاچایی، ربانی املشی، مرتضوی لنگرودی (چهار برادر به نام سیدمحمدحسین، سیدحسن، سیدمهدی و سیدعلی) شهید سعیدی، خزعلی، نهاوندی، نصراللهی، جعفر سبحانی، بنی فضل، یزدی اصفهانی، امامی کاشانی، یثربی کاشانی، شهید قدوسی، حسن تهرانی، مهدوی کنی، اکبرآقا و اصغرآقا فائزی پور تهرانی، رسولی محلاتی، توسلی محلاتی، برادران صانعی، فاضل لنکرانی، عبایی، شهید محلاتی، جوادی آملی، روحانی بابلی، میربهبهانی گرگانی، هاشمی رفسنجانی، سید مصطفی خمینی، مسعودی خمینی، نورمفیدی گرگانی، علوی گرگانی، جباری بهشهری و صدها نفر دیگر.
کیفیت درس ایشان بسیار عالی و جالب بود: اولاً با مقدمات مناسب وارد بحث می شدند، ثانیاً مطالب را زنجیروار بیان می فرمودند که در نوشتن سهولت داشت، ثالثاً مشکلات مباحث را با بیانی ساده و روان بیان می کردند؛ لذا بسیار سهل التناول بود و رابعاً خداوند یک بیان کافی و شافی به ایشان عنایت کرده بودند که می توانستند همه گونه مطالب را شیرین و با جاذبه، بیان نمایند. بالاتر از همه، با توجه به اینکه معظم له موقعیت هر عالمی را به جای خود حفظ می نمودند و کمال احترام را برای تمام علمای اعلام قائل بودند؛ مع الوصف انتقادات بسیاری از علمای اصول مخصوصاً نسبت به خِرّیت این فن، مرحوم آیت الله العظمی آقای آقامیرزا حسین نائینی(ره) داشتند و
صحیفه دلجلد 2صفحه 33
همچنین در مباحث فقهی کاملاً به ظواهر آیات کریمه و روایات شریفه متعبد بودند. هیچ گاه ظواهر شرع را با سلیقه های شخصی یا مطالب فلسفی مخلوط نمی کردند.
یادم نمی رود در یک مبحثی از مباحث بیع، مرحوم آیت الله کمپانی(ره) مسأله را به صورت فلسفی حل و فصل نموده بودند. ایشان شدیداً اعتراض داشتند و می فرمودند، نباید در مباحث فقهی که برخاسته از ظواهر آیات و روایات است، مسائل فلسفی را داخل کنیم. اضافه می کردند: ما طوری باید آیات و روایات را تجزیه و تحلیل کنیم که گویا فلسفه نخوانده ایم و از آن اطلاعی نداریم.
ایشان فقهاً و اصولاً از استادشان مرحوم آیت الله العظمی حائری یزدی(ره) تجلیل می نمودند؛ مع الوصف با ایشان نیز مناقشات زیادی داشتند. خلاصه مطلب آنکه بنده در دوران تحصیل خود پای درس اساتید زیادی نشسته و در محضرشان زانو زده ام و از میان تمامشان دو نفر را از جهات مختلف بهتر و برتر یافتم؛ یکی آیت الله العظمی آقای بروجردی (ره) مرجع عالیقدر جهان تشیع و دیگری آیت الله العظمی امام خمینی(ره) مرجع و رهبر مستضعفین جهان.
در پایان مطلب به عرض می رسانم خاطرات شیرین از معظم له بسیار است؛ یکی از آن خاطرات این است ایشان تا وقتی که آیت الله بروجردی(ره) در قید حیات بودند به احترام این استاد برای تدریس بالای منبر نمی رفتند و بر منبر نمی نشستند. با توجه به اینکه تلامذۀ درسشان بسیار زیاد بوده و متقاضی منبر رفتن ایشان بوده اند. عادت همیشگی ایشان این بود که در حال تدریس فقط دو زانو می نشستند و پس از خاتمه درس فوراً چهارزانو می نشستند و به
صحیفه دلجلد 2صفحه 34
پرسشهای حاضرین پاسخ می دادند. یادم نمی رود روزی در مسجد اعظم دو زانو روی زمین نشسته بودند و درس می فرمودند آیت الله حاج شیخ [جعفر] سبحانی تبریزی اشکالی مطرح کردند. حاج آقا جواب فرمودند. مستشکل در اعتراض خود پافشاری کردند و گفت و شنود تا اندازه ای زیاد شد به طوری که آقا ناراحت شدند با صدای بلند فرمودند «ای وای»! در این حال دستشان را بی محابا بر زمین کوفتند؛ متأسفانه عینکشان زیردست شکسته شد. حتماً دست مبارکشان به شدت درد گرفته بود؛ اما با صبر و بزرگواری خم به ابرو نیاوردند و چیزی اظهار نفرمودند تا مستشکل از سماجت خود شرمنده شود.
صحیفه دلجلد 2صفحه 35
صحیفه دلجلد 2صفحه 36