آیت الله علی پناه اشتهاردی

 آیت الله علی پناه اشتهاردی


صحیفه دلجلد 2صفحه 45


صحیفه دلجلد 2صفحه 46
‏گرچه حقیر قابل نیستم که از بیانات پرمحتوای پایه گذار جمهوری اسلامی‏‎ ‎‏که سر تا پای او آمیخته به محبت به اسلام بود و لذا شهید آیت الله صدر‏‎ ‎‏ـ رضوان الله تعالی علیه ـ فرموده است: ذُوبُوا فی الخمینی فان الخمینی ذاب‏‎ ‎‏فی الاسلام (حقاً که باید ذوب شویم در خمینی که در اسلام ذوب شده)‏‎ ‎‏استفاده کنم.‏

‏چگونه چنین نباشد و حال اینکه 49 سال قبل از این در درس اخلاق با‏‎ ‎‏صدای هر چه رساتر فریاد می زدند: حکومت برای غیر انبیا ـ علیهم السلام ـ‏‎ ‎‏باطل است. چگونه چنین نباشد و حال آنکه مرحوم حاج محقق خراسانی،‏‎ ‎‏واعظ معروف زمان پهلوی، بعد از نشر کشف الاسرار ـ که در 45 سال پیش؛‏‎ ‎‏یعنی قبل از ورود آیت الله بروجردی(قده) ‏‏[‏‏به قم‏‏]‏‏ منتشر شد ـ بر سر منبر‏‎ ‎‏مدرسه فیضیه و المدرسة غاصّةً باهلها‏‎[1]‎‏ فرمود: حاج آقا روح الله حوزه را‏‎ ‎‏زنده کرد.‏

‏چگونه چنین نباشد و حال اینکه در سال 42 ‏‏ﻫ‏‏ . ش. مختصر توهینی که به‏‎ ‎‏مرحوم آیت الله حاج سید احمد خوانساری(قده) از طرف دستگاه جبار شده‏‎ ‎‏بود، در بین نماز مغرب و عشائی که در منزل خود اقامه جماعت می نمود با‏‎ ‎‏صدای بلند فریاد می زد: کارد بیاورید و این جگر مرا در بیاورید که چرا به این‏‎ ‎‏سید هشتاد ساله توهین کردند. چگونه چنین نباشد حال اینکه در سخنرانیها که‏‎ ‎‏در مسجد اعظم می فرمودند؛ یکی از جملات ‏‏[‏‏ایشان‏‏]‏‏ خطاب به شاه مخلوع‏‎ ‎‏این بود: اگر نصایح علما را گوش نمی دهی گوشَت را می گیریم از مملکت‏‎ ‎‏بیرونت می کنیم؛ و همۀ ما که دورادور این بزرگوار را می دیدیم لبخند یا‏

صحیفه دلجلد 2صفحه 47
‏ریشخند می زدیم.‏

‏چگونه چنین نباشد و حال آنکه در همان سال 42 فرماندار آن زمان بدون‏‎ ‎‏اطلاع آقا در میان جمعیت به منزل ایشان رفته بود، در مسجد که مملو از‏‎ ‎‏جمعیت بود با شدت فرمودند: من اگر می دانستم فرماندار آمده منزل من،‏‎ ‎‏دستور می دادم طلبه ها با چکمه او را له کنند و ما همه خندیدیم؛ و به ایشان‏‎ ‎‏عرض کردند: طلبه ها نعلین دارند نه چکمه؛ فرمود: بی اختیار شده بودم و... .‏

‏این همه بی پروا و بی پرده سخن گفتن شاهد بر این است که ایشان غیر‏‎ ‎‏خداوند ـ تبارک و تعالی ـ را پشت پرده می دید و خدا را بی پرده می دید.‏

‏اینک برای اینکه حقیر بی بهره نباشم از این فوز عظیم که عبارت است از‏‎ ‎‏نشر آثار نابغه کم نظیر در قرون اخیر یا بی نظیر، چند جمله ای را که در نظر دارم‏‎ ‎‏عرضه می دارم.‏

‏از درس اخلاق در زیر کتابخانۀ مدرسۀ فیضیه، روزهای پنجشنبه و جمعه‏‎ ‎‏یک ساعت به غروب قبل از آمدن آیت الله العظمی بروجردی به قم و بعد از‏‎ ‎‏آمدن ایشان چند مطلب از بیانات دُرربار ایشان در نظر دارم اعم از درس‏‎ ‎‏اخلاق و غیره:‏

‏(1) «تمام احکام اسلام اعم از محرمات، واجبات و مکروهات و‏‎ ‎‏مستحبات حتی مسواک کردن، برای تکمیل روح و تهذیب نفس است و‏‎ ‎‏می فرمودند: مسواک دوازده خصلت دارد؛ یکی از آنها زیادتی ثواب صلاة‏‎ ‎‏وصوم است».‏

‏حقیر عرض می کنم معلوم است مادیگراها این مطلب را از ایشان‏‎ ‎‏نمی پذیرند؛ چون آنها معرفت الله را هم برای تقویت حرام خود می دانند.‏

‏(2) می فرمودند: تمام مواعظ انبیا ـ علیهم السلام ـ را خداوند تبارک و‏

صحیفه دلجلد 2صفحه 48
‏تعالی در این آیه شریفه گنجانده است: «قُل اِنَّما أَعِظُکُم بِواحِدةٍ اَن تقومُوا ِلله ‏‎ ‎‏مثنیٰ و فُراداً».‏

‏(3) هر وقت در درس اخلاق اسم مبارک خداوند ـ تبارک و تعالی ـ را‏‎ ‎‏می برد کانه چیزی گلوگیرش می شد و نمی توانست کلام خود را بلاواسطه‏‎ ‎‏دنبال کند. به نظر حقیر گویا ایشان مشمول این آیه شریفه بود: «اِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ‏‎ ‎‏الَّذینَ اِذَا ذُکِرَ الله ُ وَ جِلَتْ قُلُوبُهُمْ» (انفال/آیه2).‏

‏(4) در مقام بیان فشارهای پهلوی به اهل علم می فرمودند: ما بعد از نماز‏‎ ‎‏مغرب و عشا با چراغ فانوس می رفتیم در باغات مباحثه کنیم که پاسبان شبانه‏‎ ‎‏نیاید بگوید: جواز عمامه ات کو؟‏

‏(5) برای اینکه امثال بنده را تشویق کنند به تماس گرفتن با علمای شهرها و‏‎ ‎‏روستاها، فرموده بودند که هر کس هر عالمی را می شناسد نامه بنویسد برای او‏‎ ‎‏که آرام نگیرد. یک روز حقیر به محضرشان رسیدم فرمودند: من امشب تا‏‎ ‎‏نصف ساعت از شب گذشته بود نامه می نوشتم برای علمای شهرستانها که‏‎ ‎‏آرام نگیرند و مردم را بیدار کنند.‏

‏(6) در درس اخلاق می فرمودند: روبه رو شدن پیغمبر اکرم ـ صلی الله علیه‏‎ ‎‏و آله ـ با امثال ابوجهل ها و ابی لهب ها در نظر شریف پیامبر گرامی یک نحوه‏‎ ‎‏گناهی بود و لذا می فرمود: اِنُّه لَیُغانَ عَلیٰ قَلْبی وَ اِنّی لأسْتَغْفِرِالله َ فی کُلِّ یَومٍ‏‎ ‎‏سَبْعینَ مَرَّةً.‏‎[2]‎

‏(7) مرحوم آیت الله سید مصطفی خوانساری، اواخر به حضرت امام زیاد‏

صحیفه دلجلد 2صفحه 49
‏اظهار ارادت می کرد می گفت: نه خیال کنید امام حالا چنین شده در سن‏‎ ‎‏جوانی هم شدیدالغیرة بود و یک داستان به نحو اختصار نقل می کرد:‏

‏زمانی که مرحوم حاج شیخ عبدالکریم در اراک بود، با ایشان به اراک‏‎ ‎‏می رفتیم، میان اتوبوس افسری با یک زن سر لختی بود و آن افسر با او زیاد ور‏‎ ‎‏می رفت تا رسیدیم به قهوه خانه؛ ماشین را نگه داشت؛ هنگام پیاده شدن،‏‎ ‎‏حاج آقاروح الله ، کمربند افسر را گرفت و کشان کشان می برد و می گفت: تو‏‎ ‎‏افسر خائنی هستی، باید به پاسگاه تحویلت دهم که این نشانه افسری را از تو‏‎ ‎‏بگیرند، او عقلش نمی رسد، تو چرا خیانت می کنی؟ (در حالی که آقای حاج‏‎ ‎‏آقا روح الله بیش از هجده سال نداشت).‏

‏عالم بزرگوار مرجع شیعیان، جعفر کاشف الغطاء ـ علیه الرحمة ـ فقط اذن‏‎ ‎‏جهاد داده بود (بدون اینکه حبسی یا زجری و یا تبعیدی و یا تهمتهای ناروایی‏‎ ‎‏و... ببیند یا بشنود) عربها در نجف اشرف چندین سال فرزندان او را نسل به‏‎ ‎‏نسل احترام می کردند و بنا بر نقلی هر وقت از در خانۀ او عبور می کردند آن در‏‎ ‎‏را می بوسیدند و می گفتند: «هذا باب الشیخ» از این مجمل، مفصل را باید‏‎ ‎‏درک کرد. ما کجا توانایی قدردانی از حضرت امام را داریم؟ خداوند عالم‏‎ ‎‏خودش می داند که در اوایل نهضت روحانیت (سال 42) چه زجرها و چه‏‎ ‎‏تهمتها از ناحیه ساواک و ساواکیها که ندیدند؟ اجر و پاداش او را غیر از خدای‏‎ ‎‏جهان کسی نمی تواند بدهد.‏

‎ ‎

صحیفه دلجلد 2صفحه 50

  • . یعنی در حالیکه مدرسه مملو از جمعیت بود.
  • . بدرستی که دیدن آدمهایی (مثل ابوجهل و...) کدورتی در قلب من ایجاد می کند و من هر آینه در هر روز هفتاد بار استغفار می جویم. (مستدرک الوسائل؛ «کتاب الصلوة»، «ابواب الذکر»؛ باب 22، حدیث1).