حجت الاسلام والمسلمین محمد شریف رازی

 حجت الاسلام والمسلمین محمد شریف رازی


صحیفه دلجلد 2صفحه 75


صحیفه دلجلد 2صفحه 76
‏در روز چهارشنبه بیستم جمادی الثانی 1357‏‏ﻫ‏‏ . ق. برابر دهم مرداد ماه‏‎ ‎‏1317‏‏ﻫ‏‏ . ش، سالروز میلاد صدیقه طاهره(س) و امام(س) به امر استادم‏‎ ‎‏مرحوم مجاهد نستوه آیت الله حاج شیخ محمد تقی شهید بافقی ـ رحمة الله ـ‏‎ ‎‏برای تحصیل به قم آمدم. از همان اوایل ورودم مورد توجه و عنایت امام قرار‏‎ ‎‏گرفتم و غالباً در حضورشان بودم و لطف مخصوصی به حقیر داشتند، حتی‏‎ ‎‏در سال 1361 ‏‏ﻫ‏‏ . ق. که برای ادامه تحصیل به نجف اشرف مهاجرت نمودم،‏‎ ‎‏ایشان نگذاشتند من در نجف بمانم. پس به وسیله نامه ای مراجعت مرا از‏‎ ‎‏مرحوم آیت الله العظمی آقا سیدابوالحسن اصفهانی ـ قدس الله نفسه الزکیه ـ‏‎ ‎‏خواستند و آن مرحوم در مجلس استفتای‏ ‏خود جویای من شدند و مرحوم‏‎ ‎‏آیت الله العظمی خویی که در آن مجلس بودند مرا معرفی نمودند، آقا به‏‎ ‎‏ایشان دستور دادند که فردا شب مرا به محضرشان ببرند و آقای خویی هم‏‎ ‎‏داماد خودشان، آیت الله مستنبط را مأمور نمودند که مرا به خانه آقای خویی‏‎ ‎‏ببرند و به اتفاق به منزل سید ‏‏[‏‏ابوالحسن اصفهانی‏‏]‏‏ برویم، چنین کردیم و‏‎ ‎‏مرحوم سید، تفقد مخصوص فرمودند و گفتند: گویا نامه های ایران را‏‎ ‎‏نمی خوانی. گفتم: بلی چند نامه آمده نخوانده ام برای اینکه مبادا در آن مرا‏‎ ‎‏خواسته باشند که به ایران برگردم.‏

‏آقا دست زیر تُشک خود برد و نامه امام را در آوردند و فرمودند: این نامه‏‎ ‎‏را آقای حاج آقا روح الله خمینی در خصوص شما نوشته و از من خواسته که‏‎ ‎‏شما را به ایران اعزام کنم. گفتم: آقا جان برای چی؟ من الحمدلله درسم مرتب‏‎ ‎‏[‏‏است‏‏]‏‏ و نیازی هم ندارم. فرمودند مادرت راضی نیست که شما در نجف‏‎ ‎‏بمانی. گفتم: شما رضایت مادر را شرط می دانید؟ فرمودند: آری برو ایران،‏‎ ‎‏مادرت را بیاور و یا رضایت او را طلب کن و برگرد وگرنه در همان قم ـ که‏

صحیفه دلجلد 2صفحه 77
‏حوزه هست ـ ادامه بده. پس به اصرار امام و امر آیت الله اصفهانی به قم آمدم و‏‎ ‎‏مبتلا و گرفتار شدم.‏

‏در روز چهارشنبه، بیستم جمادی الثانی 1357‏‏ﻫ‏‏ . ق. سالروز ولادت‏‎ ‎‏حضرت زهرا ـ علیها سلام الله ـ که به امر مؤدِّب و مربی و پدر روحی ام،‏‎ ‎‏مرحوم آیت الله شیخ محمد بافقی(شهید) با پای پیاده از شهر ری به قم‏‎ ‎‏عزیمت نمودم و بیش از دوازده ریال مالک وجهی نبودم و ده ریال آن را هم‏‎ ‎‏در راه مصرف ‏‏[‏‏کردم‏‏]‏‏ و در ورود به قم فقط و فقط دو ریال داشتم؛ ولی چون‏‎ ‎‏در موقع ورود به حضرت فاطمه معصومه، کریمه اهل البیت ـ علیها و‏‎ ‎‏علیهم السلام  _ زبان حال و قالم گویا بود که «وفدتُ علیک بغیرزاد»‏‎[1]‎‏؛ از همان‏‎ ‎‏ساعت نخست مورد عنایت آن بی بی دوسرا قرار گرفتم و سید بزرگوار‏‎ ‎‏کریم النفسی به نام سید فتاح ـ رحمة الله ـ چند روزی از حقیر پذیرایی ‏‏[‏‏کرد‏‏]‏‏ و‏‎ ‎‏بعد فرمود اکثر حجرات مدرسه فیضیه و دارالشفاء خالی و بدون سکنه است،‏‎ ‎‏شما اگر بخواهید حجره مستقلی داشته باشید، متولی مدارس، آقای حاج سید‏‎ ‎‏احمد لواسانی را ببینید و خود را معرفی ‏‏[‏‏کنید‏‏]‏‏ و بخواهید که حجره ای به شما‏‎ ‎‏بدهند. من از آقای سید فتاح آدرس آقای لواسانی را خواستم؛ گفت همه روز‏‎ ‎‏ساعت ده صبح امنا و مدرسین بزرگ حوزه در حجره آقای حاج سید حسین‏‎ ‎‏قاضی طباطبایی اجتماع دارند و آدرس آن حجره را به من داد. پس روز‏‎ ‎‏یکشنبه، بیست و چهارم جمادی الثانی 1357‏‏ﻫ‏‏ . ق. ساعت ده صبح به حجره‏‎ ‎‏یاد شدۀ آقای قاضی رفتم و دیدم حجره مطروس‏‎[2]‎‏ از آقایان مدرسین و امنای‏‎ ‎

صحیفه دلجلد 2صفحه 78
‏حوزه به نامهای زیر است:‏

‏1. آیت الله حاج سید حسین قاضی طباطبایی (صاحب حجره)؛‏

‏2. آیت الله آقای حاج آقا روح الله خمینی (امام راحل)؛‏

‏3. آیت الله حاج سید احمد لواسانی (تولیت مدارس)؛‏

‏4. آیت الله حاج سید احمد زنجانی (معاون آیت الله حجت)؛‏

‏5. آیت الله حاج میرزا محمدعلی ادیب تهرانی (مدرس ادبیات)؛‏

‏6. آیت الله حاج سید صادق لواسانی (برادر متولی مدارس)؛‏

‏7. آیت الله حاج آقا عبدالله آل آقا (سرپرست بیمارستان فاطمی قم).‏

‏و چون در حجره جای من نبود در درگاه نشستم، پس یکی از آقایان گفت:‏‎ ‎‏بچه چه می خواهی؟ گفتم: حجره می خواهم. گفت: حجره برای چی؟ گفتم‏‎ ‎‏آمدم درس بخوانم. پس اکثر آقایان به من حمله و اعتراض کردند که از کجا‏‎ ‎‏آمدی و بیخود آمدی و از هر جا آمدی برگرد و برو، زیرا مأمورین دولت‏‎ ‎‏برای ما دیگر فرصت و چیزی نگذاردند و ما هر کدام می خواهیم یک جا و‏‎ ‎‏پناهگاهی پیدا کنیم و به آنجا برویم تا از ‏‏[‏‏دست‏‏]‏‏مأمورین محفوظ باشیم.‏‎ ‎‏بلند شو برو، کی به تو گفت به قم بیایی؟ گفتم: آقای حاج شیخ محمد تقی‏‎ ‎‏بافقی. بعضی گفتند او با رژیم ‏‏[‏‏رضا‏‏]‏‏شاه و دولت طرف است و سر نترسی‏‎ ‎‏دارد و موجب زحمت ما هم می شود. برگرد و برو.‏‏[‏‏گفتم‏‏]‏‏: من که از آقایان‏‎ ‎‏تقاضای کمک مادی و مالی نکردم. به من گفتند حجره خالی فراوان است.‏‎ ‎‏حالا که چنین است من به تهران برنمی گردم. از اینجا به سوی نجف می روم یا‏‎ ‎‏ان شاءالله می رسم و در آنجا به درس خود ادامه می دهم و یا در بین راه تلف‏‎ ‎‏می شوم و در فردای قیامت در دادگاه رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ از شما‏‎ ‎‏شکایت می کنم. این را گفتم و با چشم گریان برخاستم و از پله های حجره‏

صحیفه دلجلد 2صفحه 79
‏پایین می آمدم که در وسط پله دیدم کسی از پشت سر یقه لباس مرا گرفت و‏‎ ‎‏برگرداند و دلجویی کرد. پس برگشتم دیدم ایشان آیت الله خمینی (امام‏‎ ‎‏راحل) است. مرا به حجره آورد و نوازش فرمود و بعد از ایشان آیت الله ‏‎ ‎‏زنجانی از من دلجویی کرد و سپس آقایان دیگر و بعضی گفتند منظور از گفتار‏‎ ‎‏آقایان، امتحان و آزمایش تو بود؛ پس مرحوم آیت الله لواسانی به یکی از‏‎ ‎‏خدام مدرسه دستور داد حجره یک نفری در دارالشفاء به من بدهد و از همان‏‎ ‎‏تاریخ، امام محبت و عنایت مخصوصی به حقیر داشتند، حتی در میهمانیهای‏‎ ‎‏اقران و اماثل‏‎[3]‎‏ خود، مرا با خود می بردند.‏

‏مدرسه دارالشفاء در آن زمان یک طبقه بود و حجرات تحتانی غالباً‏‎ ‎‏نمناک و مرطوب و عقرب زا بود. چند تن از اهل خیر تهران، بانی شدند که ‏‎ ‎‏طبقه غربی فوقانی دارالشفاء را بسازند و ثبت نام طلاب تحتانی نشین را که از ‏‏[‏‏جمله‏‏] ‏‏آنها حقیر بود، ثبت نام نمودند که بعد از بنا، حجره ای به حقیر ‏‎ ‎‏بدهند؛ بنا بود در روز، حجرات در اختیار صاحبان آنها گذارده شود؛ ولی ‏‎ ‎‏ساعت نُه شب به من خبر دادند که عده ای از طلاب از راه بام مدرسه فیضیه به دارالشفا آمده و حجرات را اشغال می کنند.‏

‏پس من به فیضیه آمدم و دیدم متولی ایستاده و فراشها اطراف او را دارند‏‎ ‎‏من به عنوان اعتراض جلو رفته و شدیداً پرخاش کردم و ایشان ناراحت شده و‏‎ ‎‏آمدند مرا بزنند که طلاب مدرسه فیضیه به ایشان حمله کرده و خواستند ایشان‏‎ ‎‏را بزنند که فراشها او را تحت الحفظ به منزلش بردند. پس، اسباب و اثاثیه خود‏‎ ‎‏را جمع نمودم که به بروجرد هجرت کنم و در خدمت آیت الله العظمی‏

صحیفه دلجلد 2صفحه 80
‏بروجردی ـ که آن روز در بروجرد بودند ـ ادامه تحصیل دهم که بعضی از‏‎ ‎‏دوستان به منزل امام رفتند و موضوع را به ایشان گفتند. ایشان فوراً به حجره‏‎ ‎‏حقیر آمدند و دستور دادند که اسباب و اثاثیه بسته را باز کنند و بین حقیر و‏‎ ‎‏متولی را ـ که از نزدیکان ایشان بود ـ اصلاح و ترمیم دادند و اگر چنین نکرده‏‎ ‎‏بودند زد و خوردهای عجیبی پیش می آمد  و چه بسا به تلفات و خسارتهایی‏‎ ‎‏منجر می شد.‏

‏امام عقیده و اعتقاد خاصی به مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی‏‎ ‎‏داشتند و همواره صبح و شام در نماز ایشان شرکت می کردند و می فرمود‏‎ ‎‏نمازی که با آقای مرعشی خوانده شود فرشتگان آن نماز را بالا می برند و‏‎ ‎‏حجابی برای آن نیست و چون آن وقت آن مرحوم شهریه عمومی‏‎ ‎‏می پرداختند، برخی از طواغیت با ایشان مخالفت می نمودند و حتی به منزل‏‎ ‎‏ایشان سنگ می ریختند، نامه های اهانت آمیز برای ایشان ارسال می داشتند و‏‎ ‎‏موجبات ناراحتی ایشان را فراهم می کردند که از ‏‏[‏‏جمله‏‏] ‏‏آنها داستان زیر و‏‎ ‎‏اقدام امام راحل است:‏

‏مرحوم آیت الله مرعشی تابستانها در صحن مطهر حضرت معصومه‏‎ ‎‏ـ علیها سلام ـ نماز مغرب و عشا را می خواندند و صبحها و ظهرها در مسجد‏‎ ‎‏بالاسر اقامه جماعت می نمودند. پس مخالفین ایشان، شخصی را تحریک‏‎ ‎‏کردند که بیاید محل نماز شب ایشان را در غیابشان تصرف و اشغال کند. در‏‎ ‎‏آخر پاییز که هوا سرد شد، اعلان کردند که از فردا شب برای سردی هوا در‏‎ ‎‏مسجد بالاسر اقامه نماز خواهد شد. پس حقیر که اکثراً موفق به فیض نماز‏‎ ‎‏ایشان بودم، به مسجد بالا سر آمدم، دیدم امام راحل(ره) در صف دوم نشسته‏‎ ‎‏و در صف اول، آقایانی چون مرحوم آیت الله مهدی بروجردی و اخوان‏

صحیفه دلجلد 2صفحه 81
‏مرعشی و افاضل دیگر نشسته و انتظار مغرب و آمدن آقای مرعشی را دارند.‏‎ ‎‏لیکن دیدم شخصی سجاده نمازش را در وسط صفوف انداخته و مرتب فریاد‏‎ ‎‏می زند و می گوید: اینجا محل نماز من است آقایان باید با من نماز بخوانند، نه‏‎ ‎‏با مرعشی.‏

‏من در کنار امام نشستم و گفتم: آقا این چه می گوید؟ فرمودند: بیهوده‏‎ ‎‏می گوید، اینجا محل نماز آقای مرعشی است، این را تحریک کرده اند که‏‎ ‎‏آقای مرعشی را ناراحت کند. پس در همین صحبت بودیم که آقای مرعشی‏‎ ‎‏از حرم مطهر وارد مسجد ‏‏[‏‏شدند‏‏]‏‏ و به طرف محراب رفتند که ناگهان شخص‏‎ ‎‏یاد شده فریاد زد: آقای نجفی من باید اینجا نماز بخوانم. آقای مرعشی فوراً‏‎ ‎‏از محراب بیرون آمدند و فرمودند: شما بخوانید و به سوی حرم برگشتند. پس‏‎ ‎‏مردم از جا برخاستند و غوغایی شد و امام راحل هم بلند شده و به دنبال آقای‏‎ ‎‏مرعشی به حرم مطهر رفتند. من با اینکه جوان بیست ساله و نسبتاً چابک و‏‎ ‎‏زرنگ بودم در اثر ازدحام عقب افتاده و به زحمت به حرم و به ایوان آیینه‏‎ ‎‏آمدم و دیدم امام، آیت الله مرعشی را بغل گرفته و سوگند می خورند که من‏‎ ‎‏نمی گذارم بروید ما که می دانیم چه دستی در کار است و چه نقشه هایی ترسیم‏‎ ‎‏شده است. شما در همین ایوان آیینه نماز بخوانید. پس تمام مردم از روحانیون‏‎ ‎‏و اصناف و غیرهم آمدند و تا هجده روز آقای مرعشی در همان ایوان آیینه‏‎ ‎‏اقامه جماعت کردند؛ و امام می فرمود: اگر آقای مرعشی به منزل می رفتند‏‎ ‎‏دیگر ما از نماز ایشان محروم می بودیم و در خاطر دارم سحری که در تکیه‏‎ ‎‏ملامحمود خدمتشان می آمدیم و دیر شده و فجر طالع شده بود؛ امام افسوس‏‎ ‎‏می خوردند که امروز به نماز آقای مرعشی نرسیدیم. پس به مسجد تکیه‏‎ ‎‏خروس که در مسیر راه ما بود برای نماز صبح رفتیم و امام فرمودند: برو‏

صحیفه دلجلد 2صفحه 82
‏محراب. گفتم: آقا جان شما استاد و من شاگرد. شما پدر و من فرزند. شما سید‏‎ ‎‏و من غیر سید. پس امام به محراب رفته و با او نماز صبح را به جا آوردم. ‏

‏مرحوم آیت الله مرعشی بعد از یک سال تقسیم عمومی را تعطیل و‏‎ ‎‏وجوهات مرجوعه را به آقایان دیگر احاله نموده و فرمودند: مرا همان‏‎ ‎‏تدریس کفایه و مکاسب کافی است و تا بعد از فوت مرحوم آیت الله العظمی‏‎ ‎‏بروجردی که نان حوزه علمیه را تقبل فرموده ‏‏[‏‏بود‏‏]‏‏ و تا شب هفتم ماه صفر‏‎ ‎‏1411 قمری که رحلت نموده و پس از چند ماه نان دادن ایشان هم تعطیل شد.‏

‏اما اطلاعات و خاطرات من از امام هم، در جلد دوم آثارالحجه و هم در‏‎ ‎‏جلد دوم و هشتم گنجینه دانشمندان، بیوگرافی معظم له را نوشته، و منتشر‏‎ ‎‏نموده ام و در اینجا هم فهرستی از ترجمه و بیوگرافی ایشان را آورده ام.‏

اساتید معظم له در فقه و اصول و ادب

‏1.آیت الله سیدمرتضی پسندیده (مقدمات و ادبیات، در خمین)؛‏

‏2.آیت الله العظمی حاج سیداحمد خوانساری (مدت چهار سال سطوح‏

‏عالی مکاسب و کفایه، در اراک)؛‏

‏3.آیت الله شیخ محمد سلطانی؛‏

‏4.آیت الله آقا سید محمد حجت؛‏

‏5.آیت الله حاج سیدمحمدتقی خوانساری؛‏

‏6.آیت الله آقا سیدعلی یثربی؛‏

‏7.آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی (مؤسس حوزه)؛‏

‏8.آیت الله آقا سیدابوالحسن حائری اصفهانی؛‏

‏9.آیت الله حاج میرزا حسین نائینی؛‏

‏10.آیت الله حاج آقا حسین بروجردی.‏


صحیفه دلجلد 2صفحه 83
اساتید فلسفه و حکمت

‏1.آیت الله حاج شیخ علی اکبر یزدی؛‏

‏2.آیت الله حاج میرزا محمدعلی شاه آبادی؛‏

‏3.آیت الله حاج میرزا ابوالحسن رفیعی قزوینی؛‏

‏4.آیت الله حاج میرزا مهدی آشتیانی (در تهران).‏

اساتید اخلاق و عرفان

‏1.آیت الله حاج میرزا جواد ملکی تبریزی؛‏

‏2.آیت الله حاج شیخ محمدتقی شهید بافقی؛‏

‏3.آیت الله حاج میرزا محمدعلی شاه آبادی؛‏

‏4.آیت الله حاج شیخ ابوالقاسم کبیرقمی.‏

دوستان و هم بحثیان نزدیک به معظم له

‏1.آیت الله حاج میرزا خلیل کمره ای؛‏

‏2.آیت الله حاج میرزا محمد ثقفی نوری تهرانی؛‏

‏3.آیت الله حاج میرزا محمدعلی ادیب تهرانی؛‏

‏4.آیت الله حاج سیدحسین قاضی طباطبایی؛‏

‏5.آیت الله حاج سیداحمدلواسانی (مسئول مدارس فیضیه و دارلشفاء در‏

‏عصر مرحوم آیت الله حائری)؛‏

‏6.آیت الله حاج شیخ محمدحسین شریعتمداری ساوجی؛‏

‏7.آیت الله حاج میرزا شهاب الدین ملایری (همدانی)؛‏

‏8.آیت الله حاج سیدصادق لواسانی؛‏

‏9.آیت الله العظمی حاج شیخ محمدعلی اراکی؛‏

‏10.آیت الله آقاسید شهاب الدین مرعشی ـ قدس سره ؛‏


صحیفه دلجلد 2صفحه 84
‏11.آیت الله حاج سیدرضا سیدصفی (مشهور به بهاءالدین قمی)؛‏

‏12.آیت الله حاج شیخ عباس تهرانی (مدرس اخلاق)؛‏

‏13.آیت الله حاج شیخ مرتضی حائری یزدی؛‏

‏14.آیت الله حاج سید محمد صدرالعلما سبط میرزای قمی.‏

تألیفات معظم له

‏1.اربعین حدیث؛‏

‏2.شرح دعای سحر؛‏

‏3.شرح بر حدیث رأس الجالوت (در مناظره حضرت رضا‏

‏ـ علیه السلام ـ با صاحبان ادیان مختلف)؛‏

‏4.اسرار الصلوة؛‏

‏5.آداب الصلوة؛‏

‏6.مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایة؛‏

‏7.تعلیقات بر فصوص الحکم محی الدین عربی؛‏

‏8.حاشیه بر مصباح الانس؛‏

‏9.شرح حدیث جنود عقل و جهل؛‏

‏10.رساله من ملک شیئاً ملک اقرار به؛‏

‏11.رساله قاعده لاضرر؛‏

‏12.رساله در طلب و اراده؛‏

‏13.رساله در استصحاب؛‏

‏14.حاشیه بر کفایة الاصول؛ جلد اول تا مبحث نواهی؛‏

‏15.کشف الاسرار (ردی بر اسرار هزار ساله)؛‏

‏16.تحریرالوسیله؛‏


صحیفه دلجلد 2صفحه 85
‏17.ولایت فقیه؛‏

‏18.تقریرات دروس معظم له به قلم حاج شیخ مجتبی تهرانی و...‏

فهرست اسامی تلامذه و شاگردان عمده معظم له

‏آیات و حجج اسلام:‏

‏1.حاج شیخ ابراهیم امینی؛‏

‏2.ابوالقاسم خزعلی؛‏

‏3.سیدابوالفتح دعوتی؛‏

‏4.ابوالفضل موسوی تبریزی؛‏

‏5.امامی کاشانی؛‏

‏6.حاج شیخ احمد جنتی؛‏

‏7.حاج آقا احمد فقیه ایمانی؛‏

‏8.مرحوم حاج شیخ احمد مطهری ساوجی؛‏

‏9.حاج شیخ احمد بهشتی فائی شیرازی؛‏

‏10.حاج سیداحمد پیشوایی یزدی؛‏

‏11.حاج شیخ احمدعلی طاهری قمی؛‏

‏12.حاج شیخ اسدالله نوراللهی نجف آبادی؛‏

‏13.حاج شیخ جعفر سبحانی تبریزی؛‏

‏14.حاج سیدجلال طاهری اصفهانی؛‏

‏15.حاج شیخ جلالی خمینی؛‏

‏16.حاج سیدحبیب الله طاهری گرگانی؛‏

‏17.حاج شیخ حسینعلی منتظری نجف آبادی؛‏

‏18.حاج میرزاحسن نوری همدانی؛‏


صحیفه دلجلد 2صفحه 86
‏19.حاج سیدحسن طاهری خرم آبادی؛‏

‏20.سیدحسین پیشوایی یزدی؛‏

‏21.میرزا حسین نوری همدانی؛‏

‏22.حاج آقا حسین اشعری قمی؛‏

‏23.حاج شیخ حسین مؤمن شیرازی؛‏

‏24.حاج شیخ رضا گلسرخی کاشانی؛‏

‏25.حاج شیخ رضا استادی تهرانی؛‏

‏26.حاج آقا سعید اشراقی قمی؛‏

‏27.حاج سید شمس الدین هیدجی زنجانی؛‏

‏28.حاج میرزا صادق نصیری سرابی؛‏

‏29.حاج سیدصالح طاهری خرم آبادی؛‏

‏30.شیخ صادق خلخالی؛‏

‏31.شیخ عبدالله جوادی آملی؛‏

‏32.شیخ علی قدوسی نهاوندی؛‏

‏33.شیخ علی کاظمی کرمانشاهی؛‏

‏34.شیخ علی تهرانی؛‏

‏35.شیخ علی اصغر مروارید؛‏

‏36.شیخ علی اصغر باقری همدانی؛‏

‏37.شیخ علی اکبر فایزی پور تهرانی؛‏

‏38.سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی؛‏

‏39.سیدعبدالکریم هاشمی نژاد؛‏

‏40.سیدعلی خامنه ای؛‏


صحیفه دلجلد 2صفحه 87
‏41.شیخ علی اکبر هاشمی رفسنجانی؛‏

‏42.سیدعلی محقق داماد یزدی؛‏

‏43.شیخ علی حجتی کرمانی؛‏

‏44.شیخ علی دوانی؛‏

‏45.میرزا عبدالرحیم ربانی شیرازی؛‏

‏46.سیدعبدالرضا حجازی؛‏

‏47.سیدعلی غیوری نجف آبادی؛‏

‏48.شیخ علی پناه اشتهاردی؛‏

‏49.میرزا علی مشکینی؛‏

‏50.شیخ محمدابراهیم انصاری اراکی؛‏

‏51.حاج شیخ محمدابراهیم امینی نجف آبادی؛‏

‏52.حاج شیخ محمدباقر طاهری شاهرودی؛‏

‏53.سیدمحمدباقر موحد ابطحی اصفهانی؛‏

‏54.سیدکاظم نورمفیدی؛‏

‏55.دکتر محمد مفتح؛‏

‏56.آقای محمدی گیلانی؛‏

‏57.دکتر سیدمحمد بهشتی؛‏

‏58.حاج شیخ محمدتقی مصباح؛‏

‏59.سیدمحمد جلالی تهرانی؛‏

‏60.شیخ محمد نصراللهی؛‏

‏61.شیخ محمدباقر رفیعی اراکی؛‏

‏62.سیدمحمدرضا سعیدی خراسانی؛‏


صحیفه دلجلد 2صفحه 88
‏63.شیخ محمدحسن احمدی یزدی؛‏

‏64.شیخ محمدحسین احمدی یزدی؛‏

‏65.شیخ محمدرضا مهدوی کنی؛‏

‏66.شیخ محمد محمدی اشتهاردی؛‏

‏67.سیدمحمد جواد علم الهدی؛‏

‏68.سیدمحمد ابطحی کاشانی (یثربی)؛‏

‏69.شیخ محمد یزدی؛‏

‏70.شیخ محمدجواد حجتی کرمانی؛‏

‏71.شیخ محمدصادق تهرانی؛‏

‏72.حاج شیخ محمدجواد باهنر؛‏

‏73.شیخ مجتبی تهرانی؛‏

‏74.شیخ مرتضی مقتدایی؛‏

‏75.سیدمصطفی خمینی؛‏

‏76.دکتر سیدمصطفی محقق یزدی؛‏

‏77.حاج شیخ مرتضی بنی فضل؛‏

‏78.حاج شیخ مرتضی مطهری؛‏

‏79.حاج شیخ مصطفی نورانی تبریزی؛‏

‏80.حاج شیخ مصطفی ملکی شمیرانی؛‏

‏81.حاج شیخ علی اکبر مسعودی خمینی؛‏

‏82.حاج شیخ مسلم ملکوتی؛‏

‏83.حاج سیدمهدی یثربی؛‏

‏84.حاج شیخ مهدی فیض؛‏


صحیفه دلجلد 2صفحه 89
‏85.حاج شیخ محسن دوزدوزانی تبریزی؛‏

‏86.حاج آقا ناصر مکارم شیرازی؛‏

‏87.حاج سیدهاشم رسولی محلاتی؛‏

‏88.حاج سیدهادی روحانی؛‏

‏89.حاج سیدمهدی روحانی قمی؛‏

‏90.حاج شیخ مهدی حاج باقری کنی؛‏

‏91.حاج سیدمحسن خرازی.‏

‏شاگردان و تلامذه ایشان از ابتدای تأسیس حوزه علمیه قم، سال 1340 تا‏‎ ‎‏سال 1410‏‏ﻫ‏‏.ق. از دروس نهایی فقه و اصول و فلسفه و حکمت و علوم عقلیه‏‎ ‎‏(سطح و خارج) متجاوز از هزارها نفر می باشد که در سراسر ایران و‏‎ ‎‏نجف اشرف و سایر بلاد و بالاخص حوزه علمیه قم که مشغول به تدریس و‏‎ ‎‏خدمات دینی می باشند که احصای آنها در خور کتابهای عدیده است.‏

‎ ‎

صحیفه دلجلد 2صفحه 90

  • . بی توشه بر تو وارد شدم.
  • . مطروس: پر، مملو.
  • )) اقران و اماثل: همردیف ها، امثال.