حجت الاسلام والمسلمین محمد شریف رازی
صحیفه دلجلد 2صفحه 75
صحیفه دلجلد 2صفحه 76
در روز چهارشنبه بیستم جمادی الثانی 1357ﻫ . ق. برابر دهم مرداد ماه 1317ﻫ . ش، سالروز میلاد صدیقه طاهره(س) و امام(س) به امر استادم مرحوم مجاهد نستوه آیت الله حاج شیخ محمد تقی شهید بافقی ـ رحمة الله ـ برای تحصیل به قم آمدم. از همان اوایل ورودم مورد توجه و عنایت امام قرار گرفتم و غالباً در حضورشان بودم و لطف مخصوصی به حقیر داشتند، حتی در سال 1361 ﻫ . ق. که برای ادامه تحصیل به نجف اشرف مهاجرت نمودم، ایشان نگذاشتند من در نجف بمانم. پس به وسیله نامه ای مراجعت مرا از مرحوم آیت الله العظمی آقا سیدابوالحسن اصفهانی ـ قدس الله نفسه الزکیه ـ خواستند و آن مرحوم در مجلس استفتای خود جویای من شدند و مرحوم آیت الله العظمی خویی که در آن مجلس بودند مرا معرفی نمودند، آقا به ایشان دستور دادند که فردا شب مرا به محضرشان ببرند و آقای خویی هم داماد خودشان، آیت الله مستنبط را مأمور نمودند که مرا به خانه آقای خویی ببرند و به اتفاق به منزل سید [ابوالحسن اصفهانی] برویم، چنین کردیم و مرحوم سید، تفقد مخصوص فرمودند و گفتند: گویا نامه های ایران را نمی خوانی. گفتم: بلی چند نامه آمده نخوانده ام برای اینکه مبادا در آن مرا خواسته باشند که به ایران برگردم.
آقا دست زیر تُشک خود برد و نامه امام را در آوردند و فرمودند: این نامه را آقای حاج آقا روح الله خمینی در خصوص شما نوشته و از من خواسته که شما را به ایران اعزام کنم. گفتم: آقا جان برای چی؟ من الحمدلله درسم مرتب [است] و نیازی هم ندارم. فرمودند مادرت راضی نیست که شما در نجف بمانی. گفتم: شما رضایت مادر را شرط می دانید؟ فرمودند: آری برو ایران، مادرت را بیاور و یا رضایت او را طلب کن و برگرد وگرنه در همان قم ـ که
صحیفه دلجلد 2صفحه 77
حوزه هست ـ ادامه بده. پس به اصرار امام و امر آیت الله اصفهانی به قم آمدم و مبتلا و گرفتار شدم.
در روز چهارشنبه، بیستم جمادی الثانی 1357ﻫ . ق. سالروز ولادت حضرت زهرا ـ علیها سلام الله ـ که به امر مؤدِّب و مربی و پدر روحی ام، مرحوم آیت الله شیخ محمد بافقی(شهید) با پای پیاده از شهر ری به قم عزیمت نمودم و بیش از دوازده ریال مالک وجهی نبودم و ده ریال آن را هم در راه مصرف [کردم] و در ورود به قم فقط و فقط دو ریال داشتم؛ ولی چون در موقع ورود به حضرت فاطمه معصومه، کریمه اهل البیت ـ علیها و علیهم السلام _ زبان حال و قالم گویا بود که «وفدتُ علیک بغیرزاد»؛ از همان ساعت نخست مورد عنایت آن بی بی دوسرا قرار گرفتم و سید بزرگوار کریم النفسی به نام سید فتاح ـ رحمة الله ـ چند روزی از حقیر پذیرایی [کرد] و بعد فرمود اکثر حجرات مدرسه فیضیه و دارالشفاء خالی و بدون سکنه است، شما اگر بخواهید حجره مستقلی داشته باشید، متولی مدارس، آقای حاج سید احمد لواسانی را ببینید و خود را معرفی [کنید] و بخواهید که حجره ای به شما بدهند. من از آقای سید فتاح آدرس آقای لواسانی را خواستم؛ گفت همه روز ساعت ده صبح امنا و مدرسین بزرگ حوزه در حجره آقای حاج سید حسین قاضی طباطبایی اجتماع دارند و آدرس آن حجره را به من داد. پس روز یکشنبه، بیست و چهارم جمادی الثانی 1357ﻫ . ق. ساعت ده صبح به حجره یاد شدۀ آقای قاضی رفتم و دیدم حجره مطروس از آقایان مدرسین و امنای
صحیفه دلجلد 2صفحه 78
حوزه به نامهای زیر است:
1. آیت الله حاج سید حسین قاضی طباطبایی (صاحب حجره)؛
2. آیت الله آقای حاج آقا روح الله خمینی (امام راحل)؛
3. آیت الله حاج سید احمد لواسانی (تولیت مدارس)؛
4. آیت الله حاج سید احمد زنجانی (معاون آیت الله حجت)؛
5. آیت الله حاج میرزا محمدعلی ادیب تهرانی (مدرس ادبیات)؛
6. آیت الله حاج سید صادق لواسانی (برادر متولی مدارس)؛
7. آیت الله حاج آقا عبدالله آل آقا (سرپرست بیمارستان فاطمی قم).
و چون در حجره جای من نبود در درگاه نشستم، پس یکی از آقایان گفت: بچه چه می خواهی؟ گفتم: حجره می خواهم. گفت: حجره برای چی؟ گفتم آمدم درس بخوانم. پس اکثر آقایان به من حمله و اعتراض کردند که از کجا آمدی و بیخود آمدی و از هر جا آمدی برگرد و برو، زیرا مأمورین دولت برای ما دیگر فرصت و چیزی نگذاردند و ما هر کدام می خواهیم یک جا و پناهگاهی پیدا کنیم و به آنجا برویم تا از [دست]مأمورین محفوظ باشیم. بلند شو برو، کی به تو گفت به قم بیایی؟ گفتم: آقای حاج شیخ محمد تقی بافقی. بعضی گفتند او با رژیم [رضا]شاه و دولت طرف است و سر نترسی دارد و موجب زحمت ما هم می شود. برگرد و برو.[گفتم]: من که از آقایان تقاضای کمک مادی و مالی نکردم. به من گفتند حجره خالی فراوان است. حالا که چنین است من به تهران برنمی گردم. از اینجا به سوی نجف می روم یا ان شاءالله می رسم و در آنجا به درس خود ادامه می دهم و یا در بین راه تلف می شوم و در فردای قیامت در دادگاه رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ از شما شکایت می کنم. این را گفتم و با چشم گریان برخاستم و از پله های حجره
صحیفه دلجلد 2صفحه 79
پایین می آمدم که در وسط پله دیدم کسی از پشت سر یقه لباس مرا گرفت و برگرداند و دلجویی کرد. پس برگشتم دیدم ایشان آیت الله خمینی (امام راحل) است. مرا به حجره آورد و نوازش فرمود و بعد از ایشان آیت الله زنجانی از من دلجویی کرد و سپس آقایان دیگر و بعضی گفتند منظور از گفتار آقایان، امتحان و آزمایش تو بود؛ پس مرحوم آیت الله لواسانی به یکی از خدام مدرسه دستور داد حجره یک نفری در دارالشفاء به من بدهد و از همان تاریخ، امام محبت و عنایت مخصوصی به حقیر داشتند، حتی در میهمانیهای اقران و اماثل خود، مرا با خود می بردند.
مدرسه دارالشفاء در آن زمان یک طبقه بود و حجرات تحتانی غالباً نمناک و مرطوب و عقرب زا بود. چند تن از اهل خیر تهران، بانی شدند که طبقه غربی فوقانی دارالشفاء را بسازند و ثبت نام طلاب تحتانی نشین را که از [جمله] آنها حقیر بود، ثبت نام نمودند که بعد از بنا، حجره ای به حقیر بدهند؛ بنا بود در روز، حجرات در اختیار صاحبان آنها گذارده شود؛ ولی ساعت نُه شب به من خبر دادند که عده ای از طلاب از راه بام مدرسه فیضیه به دارالشفا آمده و حجرات را اشغال می کنند.
پس من به فیضیه آمدم و دیدم متولی ایستاده و فراشها اطراف او را دارند من به عنوان اعتراض جلو رفته و شدیداً پرخاش کردم و ایشان ناراحت شده و آمدند مرا بزنند که طلاب مدرسه فیضیه به ایشان حمله کرده و خواستند ایشان را بزنند که فراشها او را تحت الحفظ به منزلش بردند. پس، اسباب و اثاثیه خود را جمع نمودم که به بروجرد هجرت کنم و در خدمت آیت الله العظمی
صحیفه دلجلد 2صفحه 80
بروجردی ـ که آن روز در بروجرد بودند ـ ادامه تحصیل دهم که بعضی از دوستان به منزل امام رفتند و موضوع را به ایشان گفتند. ایشان فوراً به حجره حقیر آمدند و دستور دادند که اسباب و اثاثیه بسته را باز کنند و بین حقیر و متولی را ـ که از نزدیکان ایشان بود ـ اصلاح و ترمیم دادند و اگر چنین نکرده بودند زد و خوردهای عجیبی پیش می آمد و چه بسا به تلفات و خسارتهایی منجر می شد.
امام عقیده و اعتقاد خاصی به مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی داشتند و همواره صبح و شام در نماز ایشان شرکت می کردند و می فرمود نمازی که با آقای مرعشی خوانده شود فرشتگان آن نماز را بالا می برند و حجابی برای آن نیست و چون آن وقت آن مرحوم شهریه عمومی می پرداختند، برخی از طواغیت با ایشان مخالفت می نمودند و حتی به منزل ایشان سنگ می ریختند، نامه های اهانت آمیز برای ایشان ارسال می داشتند و موجبات ناراحتی ایشان را فراهم می کردند که از [جمله] آنها داستان زیر و اقدام امام راحل است:
مرحوم آیت الله مرعشی تابستانها در صحن مطهر حضرت معصومه ـ علیها سلام ـ نماز مغرب و عشا را می خواندند و صبحها و ظهرها در مسجد بالاسر اقامه جماعت می نمودند. پس مخالفین ایشان، شخصی را تحریک کردند که بیاید محل نماز شب ایشان را در غیابشان تصرف و اشغال کند. در آخر پاییز که هوا سرد شد، اعلان کردند که از فردا شب برای سردی هوا در مسجد بالاسر اقامه نماز خواهد شد. پس حقیر که اکثراً موفق به فیض نماز ایشان بودم، به مسجد بالا سر آمدم، دیدم امام راحل(ره) در صف دوم نشسته و در صف اول، آقایانی چون مرحوم آیت الله مهدی بروجردی و اخوان
صحیفه دلجلد 2صفحه 81
مرعشی و افاضل دیگر نشسته و انتظار مغرب و آمدن آقای مرعشی را دارند. لیکن دیدم شخصی سجاده نمازش را در وسط صفوف انداخته و مرتب فریاد می زند و می گوید: اینجا محل نماز من است آقایان باید با من نماز بخوانند، نه با مرعشی.
من در کنار امام نشستم و گفتم: آقا این چه می گوید؟ فرمودند: بیهوده می گوید، اینجا محل نماز آقای مرعشی است، این را تحریک کرده اند که آقای مرعشی را ناراحت کند. پس در همین صحبت بودیم که آقای مرعشی از حرم مطهر وارد مسجد [شدند] و به طرف محراب رفتند که ناگهان شخص یاد شده فریاد زد: آقای نجفی من باید اینجا نماز بخوانم. آقای مرعشی فوراً از محراب بیرون آمدند و فرمودند: شما بخوانید و به سوی حرم برگشتند. پس مردم از جا برخاستند و غوغایی شد و امام راحل هم بلند شده و به دنبال آقای مرعشی به حرم مطهر رفتند. من با اینکه جوان بیست ساله و نسبتاً چابک و زرنگ بودم در اثر ازدحام عقب افتاده و به زحمت به حرم و به ایوان آیینه آمدم و دیدم امام، آیت الله مرعشی را بغل گرفته و سوگند می خورند که من نمی گذارم بروید ما که می دانیم چه دستی در کار است و چه نقشه هایی ترسیم شده است. شما در همین ایوان آیینه نماز بخوانید. پس تمام مردم از روحانیون و اصناف و غیرهم آمدند و تا هجده روز آقای مرعشی در همان ایوان آیینه اقامه جماعت کردند؛ و امام می فرمود: اگر آقای مرعشی به منزل می رفتند دیگر ما از نماز ایشان محروم می بودیم و در خاطر دارم سحری که در تکیه ملامحمود خدمتشان می آمدیم و دیر شده و فجر طالع شده بود؛ امام افسوس می خوردند که امروز به نماز آقای مرعشی نرسیدیم. پس به مسجد تکیه خروس که در مسیر راه ما بود برای نماز صبح رفتیم و امام فرمودند: برو
صحیفه دلجلد 2صفحه 82
محراب. گفتم: آقا جان شما استاد و من شاگرد. شما پدر و من فرزند. شما سید و من غیر سید. پس امام به محراب رفته و با او نماز صبح را به جا آوردم.
مرحوم آیت الله مرعشی بعد از یک سال تقسیم عمومی را تعطیل و وجوهات مرجوعه را به آقایان دیگر احاله نموده و فرمودند: مرا همان تدریس کفایه و مکاسب کافی است و تا بعد از فوت مرحوم آیت الله العظمی بروجردی که نان حوزه علمیه را تقبل فرموده [بود] و تا شب هفتم ماه صفر 1411 قمری که رحلت نموده و پس از چند ماه نان دادن ایشان هم تعطیل شد.
اما اطلاعات و خاطرات من از امام هم، در جلد دوم آثارالحجه و هم در جلد دوم و هشتم گنجینه دانشمندان، بیوگرافی معظم له را نوشته، و منتشر نموده ام و در اینجا هم فهرستی از ترجمه و بیوگرافی ایشان را آورده ام.
اساتید معظم له در فقه و اصول و ادب
1.آیت الله سیدمرتضی پسندیده (مقدمات و ادبیات، در خمین)؛
2.آیت الله العظمی حاج سیداحمد خوانساری (مدت چهار سال سطوح
عالی مکاسب و کفایه، در اراک)؛
3.آیت الله شیخ محمد سلطانی؛
4.آیت الله آقا سید محمد حجت؛
5.آیت الله حاج سیدمحمدتقی خوانساری؛
6.آیت الله آقا سیدعلی یثربی؛
7.آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی (مؤسس حوزه)؛
8.آیت الله آقا سیدابوالحسن حائری اصفهانی؛
9.آیت الله حاج میرزا حسین نائینی؛
10.آیت الله حاج آقا حسین بروجردی.
صحیفه دلجلد 2صفحه 83
اساتید فلسفه و حکمت
1.آیت الله حاج شیخ علی اکبر یزدی؛
2.آیت الله حاج میرزا محمدعلی شاه آبادی؛
3.آیت الله حاج میرزا ابوالحسن رفیعی قزوینی؛
4.آیت الله حاج میرزا مهدی آشتیانی (در تهران).
اساتید اخلاق و عرفان
1.آیت الله حاج میرزا جواد ملکی تبریزی؛
2.آیت الله حاج شیخ محمدتقی شهید بافقی؛
3.آیت الله حاج میرزا محمدعلی شاه آبادی؛
4.آیت الله حاج شیخ ابوالقاسم کبیرقمی.
دوستان و هم بحثیان نزدیک به معظم له
1.آیت الله حاج میرزا خلیل کمره ای؛
2.آیت الله حاج میرزا محمد ثقفی نوری تهرانی؛
3.آیت الله حاج میرزا محمدعلی ادیب تهرانی؛
4.آیت الله حاج سیدحسین قاضی طباطبایی؛
5.آیت الله حاج سیداحمدلواسانی (مسئول مدارس فیضیه و دارلشفاء در
عصر مرحوم آیت الله حائری)؛
6.آیت الله حاج شیخ محمدحسین شریعتمداری ساوجی؛
7.آیت الله حاج میرزا شهاب الدین ملایری (همدانی)؛
8.آیت الله حاج سیدصادق لواسانی؛
9.آیت الله العظمی حاج شیخ محمدعلی اراکی؛
10.آیت الله آقاسید شهاب الدین مرعشی ـ قدس سره ؛
صحیفه دلجلد 2صفحه 84
11.آیت الله حاج سیدرضا سیدصفی (مشهور به بهاءالدین قمی)؛
12.آیت الله حاج شیخ عباس تهرانی (مدرس اخلاق)؛
13.آیت الله حاج شیخ مرتضی حائری یزدی؛
14.آیت الله حاج سید محمد صدرالعلما سبط میرزای قمی.
تألیفات معظم له
1.اربعین حدیث؛
2.شرح دعای سحر؛
3.شرح بر حدیث رأس الجالوت (در مناظره حضرت رضا
ـ علیه السلام ـ با صاحبان ادیان مختلف)؛
4.اسرار الصلوة؛
5.آداب الصلوة؛
6.مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایة؛
7.تعلیقات بر فصوص الحکم محی الدین عربی؛
8.حاشیه بر مصباح الانس؛
9.شرح حدیث جنود عقل و جهل؛
10.رساله من ملک شیئاً ملک اقرار به؛
11.رساله قاعده لاضرر؛
12.رساله در طلب و اراده؛
13.رساله در استصحاب؛
14.حاشیه بر کفایة الاصول؛ جلد اول تا مبحث نواهی؛
15.کشف الاسرار (ردی بر اسرار هزار ساله)؛
16.تحریرالوسیله؛
صحیفه دلجلد 2صفحه 85
17.ولایت فقیه؛
18.تقریرات دروس معظم له به قلم حاج شیخ مجتبی تهرانی و...
فهرست اسامی تلامذه و شاگردان عمده معظم له
آیات و حجج اسلام:
1.حاج شیخ ابراهیم امینی؛
2.ابوالقاسم خزعلی؛
3.سیدابوالفتح دعوتی؛
4.ابوالفضل موسوی تبریزی؛
5.امامی کاشانی؛
6.حاج شیخ احمد جنتی؛
7.حاج آقا احمد فقیه ایمانی؛
8.مرحوم حاج شیخ احمد مطهری ساوجی؛
9.حاج شیخ احمد بهشتی فائی شیرازی؛
10.حاج سیداحمد پیشوایی یزدی؛
11.حاج شیخ احمدعلی طاهری قمی؛
12.حاج شیخ اسدالله نوراللهی نجف آبادی؛
13.حاج شیخ جعفر سبحانی تبریزی؛
14.حاج سیدجلال طاهری اصفهانی؛
15.حاج شیخ جلالی خمینی؛
16.حاج سیدحبیب الله طاهری گرگانی؛
17.حاج شیخ حسینعلی منتظری نجف آبادی؛
18.حاج میرزاحسن نوری همدانی؛
صحیفه دلجلد 2صفحه 86
19.حاج سیدحسن طاهری خرم آبادی؛
20.سیدحسین پیشوایی یزدی؛
21.میرزا حسین نوری همدانی؛
22.حاج آقا حسین اشعری قمی؛
23.حاج شیخ حسین مؤمن شیرازی؛
24.حاج شیخ رضا گلسرخی کاشانی؛
25.حاج شیخ رضا استادی تهرانی؛
26.حاج آقا سعید اشراقی قمی؛
27.حاج سید شمس الدین هیدجی زنجانی؛
28.حاج میرزا صادق نصیری سرابی؛
29.حاج سیدصالح طاهری خرم آبادی؛
30.شیخ صادق خلخالی؛
31.شیخ عبدالله جوادی آملی؛
32.شیخ علی قدوسی نهاوندی؛
33.شیخ علی کاظمی کرمانشاهی؛
34.شیخ علی تهرانی؛
35.شیخ علی اصغر مروارید؛
36.شیخ علی اصغر باقری همدانی؛
37.شیخ علی اکبر فایزی پور تهرانی؛
38.سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی؛
39.سیدعبدالکریم هاشمی نژاد؛
40.سیدعلی خامنه ای؛
صحیفه دلجلد 2صفحه 87
41.شیخ علی اکبر هاشمی رفسنجانی؛
42.سیدعلی محقق داماد یزدی؛
43.شیخ علی حجتی کرمانی؛
44.شیخ علی دوانی؛
45.میرزا عبدالرحیم ربانی شیرازی؛
46.سیدعبدالرضا حجازی؛
47.سیدعلی غیوری نجف آبادی؛
48.شیخ علی پناه اشتهاردی؛
49.میرزا علی مشکینی؛
50.شیخ محمدابراهیم انصاری اراکی؛
51.حاج شیخ محمدابراهیم امینی نجف آبادی؛
52.حاج شیخ محمدباقر طاهری شاهرودی؛
53.سیدمحمدباقر موحد ابطحی اصفهانی؛
54.سیدکاظم نورمفیدی؛
55.دکتر محمد مفتح؛
56.آقای محمدی گیلانی؛
57.دکتر سیدمحمد بهشتی؛
58.حاج شیخ محمدتقی مصباح؛
59.سیدمحمد جلالی تهرانی؛
60.شیخ محمد نصراللهی؛
61.شیخ محمدباقر رفیعی اراکی؛
62.سیدمحمدرضا سعیدی خراسانی؛
صحیفه دلجلد 2صفحه 88
63.شیخ محمدحسن احمدی یزدی؛
64.شیخ محمدحسین احمدی یزدی؛
65.شیخ محمدرضا مهدوی کنی؛
66.شیخ محمد محمدی اشتهاردی؛
67.سیدمحمد جواد علم الهدی؛
68.سیدمحمد ابطحی کاشانی (یثربی)؛
69.شیخ محمد یزدی؛
70.شیخ محمدجواد حجتی کرمانی؛
71.شیخ محمدصادق تهرانی؛
72.حاج شیخ محمدجواد باهنر؛
73.شیخ مجتبی تهرانی؛
74.شیخ مرتضی مقتدایی؛
75.سیدمصطفی خمینی؛
76.دکتر سیدمصطفی محقق یزدی؛
77.حاج شیخ مرتضی بنی فضل؛
78.حاج شیخ مرتضی مطهری؛
79.حاج شیخ مصطفی نورانی تبریزی؛
80.حاج شیخ مصطفی ملکی شمیرانی؛
81.حاج شیخ علی اکبر مسعودی خمینی؛
82.حاج شیخ مسلم ملکوتی؛
83.حاج سیدمهدی یثربی؛
84.حاج شیخ مهدی فیض؛
صحیفه دلجلد 2صفحه 89
85.حاج شیخ محسن دوزدوزانی تبریزی؛
86.حاج آقا ناصر مکارم شیرازی؛
87.حاج سیدهاشم رسولی محلاتی؛
88.حاج سیدهادی روحانی؛
89.حاج سیدمهدی روحانی قمی؛
90.حاج شیخ مهدی حاج باقری کنی؛
91.حاج سیدمحسن خرازی.
شاگردان و تلامذه ایشان از ابتدای تأسیس حوزه علمیه قم، سال 1340 تا سال 1410ﻫ.ق. از دروس نهایی فقه و اصول و فلسفه و حکمت و علوم عقلیه (سطح و خارج) متجاوز از هزارها نفر می باشد که در سراسر ایران و نجف اشرف و سایر بلاد و بالاخص حوزه علمیه قم که مشغول به تدریس و خدمات دینی می باشند که احصای آنها در خور کتابهای عدیده است.
صحیفه دلجلد 2صفحه 90