حجت الاسلام والمسلمین احمد صابری همدانی

 حجت الاسلام والمسلمین احمد صابری همدانی


صحیفه دلجلد 2صفحه 103


صحیفه دلجلد 2صفحه 104
‏در سال 1325 وقتی به قم آمدم، جهت استفاده علمی از شخصیتها پرسش‏‎ ‎‏نمودم. یکی از بزرگان و اساتید حوزه، حاج آقا روح الله خمینی را معرفی‏‎ ‎‏کردند و گفتند: عصرها در مدرسه فیضیه زیر کتابخانه درس اخلاق می گوید.‏‎ ‎‏با نهایت اشتیاق و علاقه روز پنجشنبه موقع عصر در درس اخلاق و یا عرفان‏‎ ‎‏ایشان برای اولین بار شرکت نمودم. آن موقع طلبه ای جوان، ولی مستعد برای‏‎ ‎‏اخذ مطالب بودم.‏

‏مطلبی که امام ـ قدس سره ـ آن روز فرمودند به قدری برای من جالب بود‏‎ ‎‏که هنوز در مغز و دلم بعد از چهل و چند سال تازه است. مطلب این بود: «بیده‏‎ ‎‏ملکوت کل شی‏ءٍ‏» ما خیال می کنیم چیزی هستیم؛ ولی هیچ نیستیم، هر چه‏‎ ‎‏هست از خدا است. بعد اشاره فرمودند به دیوار شرقی مدرسه فیضیه که هنگام‏‎ ‎‏غروب، روشنایی آفتاب بر دیوار تابش داشت؛ فرمودند: شما می گویید دیوار‏‎ ‎‏روشن است و نور دارد، اما خورشید را نمی بینید که همۀ این نور از اوست نه‏‎ ‎‏از دیوار. تمام هستی، وجود و نیرو و قدرت همه و همه از خدای بزرگ جهان‏‎ ‎‏است که ما آن را نمی بینیم تا آخر. این مطلب هنوز هم برای من جالب است.‏

‏پس از مدتی در درس خیارات ایشان ـ که در صحن بزرگ در یکی از‏‎ ‎‏مقبره های بزرگ دست راست از در بزرگ غربی قرار داشت، تدریس‏‎ ‎‏می فرمود ـ شرکت کردم. شاگردان حدود 25 نفر بودند. من درس ایشان را‏‎ ‎‏می نوشتم. روزی مطلبی را بیان فرمودند و من گفتم چند روز قبل این مطلب را‏‎ ‎‏طور دیگری فرمودید. گفتند: بنویس «رجع علیه السلام» رفقا خندیدند، مدتی‏‎ ‎‏این درس طول کشید؛ ولی به علتی تعطیل شد.‏

‏پس از آن در درس اصول ایشان که در مسجد محمدیه ـ نزدیک سه راه‏‎ ‎‏موزه است ـ ‏‏[‏‏تدریس‏‏]‏‏ می فرمودند، حاضر شدم؛ البته در بحث طلب و اراده ‏‎ ‎


صحیفه دلجلد 2صفحه 105
‏و بعداً ادامه یافت.‏

‏ما در بحث اصول به درس مرحوم محقق داماد می رفتیم که شنیدیم‏‎ ‎‏مرحوم امام ـ قدس سره ـ درس اصولشان به طلب و اراده رسیده؛ چون این‏‎ ‎‏بحث بسیار مهم بود و با مسائل فلسفه و کلام ارتباط داشت و بسیاری از‏‎ ‎‏بزرگان چون مرحوم آخوند فرموده اند: «قلم اینجا رسید و سر بشکست». با‏‎ ‎‏چند نفر از فضلای درس مرحوم داماد گفتیم خوب است این بحث را از آقای‏‎ ‎‏حاج آقا روح الله خمینی استفاده کنیم و مشکل را حل نماییم. بالاخره به درس‏‎ ‎‏طلب و اراده امام رفتیم و استفاده نمودیم. بعد از چند روز امام مطلب را به‏‎ ‎‏اینجا رساندند که عقوبت بر افعالِ اختیاریه است و افعال اختیاریه هم آن است‏‎ ‎‏که مسبوق به اراده ماست و افعال مکلفین هم از روی اراده صادر می شود. من‏‎ ‎‏اعتراض کردم، گفتم شما برای ما اصطلاح را بیان فرمودید؛ ولی ما‏‎ ‎‏می خواهیم بدانیم اراده ما از کجا است که افعال ما مسبوق به آن می شود؟ ما‏‎ ‎‏کاری به اصطلاح نداریم. اشکال و اعتراض تکرار شد، ولی جواب قانع کننده‏‎ ‎‏داده نشد. امام جمله ای را به عنوان شوخی فرمودند و من هم پررویی کردم‏‎ ‎‏چیزی گفتم؛ طلبه ها خندیدند.‏

‏بعد از درس، آقای سبحانی و من خدمت امام آمدیم؛ آقای سبحانی به‏‎ ‎‏امام گفت: حاج آقا، آقای صابری است. امام فرمودند تو می خواهی ایشان را‏‎ ‎‏به من معرفی کنی؟! خلاصه آن روز گذشت، ولی اشکال من سبب شد یک‏‎ ‎‏هفته بحث طول کشید. احتمال می دهم حاج آقا سبحانی ‏‏[‏‏این ماجرا را‏‏]‏‏ در‏‎ ‎‏خاطر داشته باشند. در این بحث استفاده خوبی بردیم.‏

‏به هر حال در این یک هفته امام ـ قدس سره ـ مسألۀ جبر و اختیار را بسیار‏‎ ‎‏دقیق و مفصل بیان فرمودند و به نظرم آخر بحث فرمودند: «قلم اینجا رسید و‏

صحیفه دلجلد 2صفحه 106
‏سر هم نشکست».‏

‏در همین درس بود که از مرحوم شاه آبادی با عنوان شیخ ما یاد می کردند و‏‎ ‎‏تمجید می نمودند و از محی الدین عربی روزی با عظمت و تجلیل اسم بردند‏‎ ‎‏که برای ما خیلی مهم تلقی می شد و اعجاب انگیز شد. متأسفانه بعضی از‏‎ ‎‏مطالب مربوط به اراده مکلفین که در نجف ایراد فرموده بودند در رساله ها‏‎ ‎‏درج نشده است. از مطالبی که امام ـ قدس سره ـ در ضمن بحث طلب و اراده‏‎ ‎‏در طی بیانات عرفانی خود فرمودند سخنی است که برای شاگردان مخصوصاً‏‎ ‎‏برای من بسیار جالب بود. مطلب این بود: «بعضی از نفوس مستعد برای کسب‏‎ ‎‏فیض از باری تعالی بدون واسطه نیستند. باید وسایط فیضی در کار باشد؛ مثلاً‏‎ ‎‏دیوار استعداد انعکاس نور را بدون واسطه ندارد؛ ولی به وسیله آب یا آیینه،‏‎ ‎‏نور خورشید در آن منعکس می شود؛ آفتاب بر آب می تابد و از آب به دیوار‏‎ ‎‏منعکس می شود و پرتوی از نور خورشید در سینه دیوار پدیدار می گردد.‏‎ ‎‏وصول فیض باری تعالی به هر کس و هر چیز و هر انسانی گاهی بدون واسطه‏‎ ‎‏ممکن نیست؛ برای نقص زحمتی که در خود موجود هست نه در فیض‏‎ ‎‏خداوند و قدرت او؛ در اینجا فیض خدا به وسیله وسایط غیبی الهی و مقربان‏‎ ‎‏درگاه او و ذوات مبارک پیامبر بزرگوار و ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ به مردم و‏‎ ‎‏نفوس ضعیف غیرمستعد می رسد و فیض خداوند در آنها تجلی پیدا می کند».‏

‏بعد از این بحث در درس امام به علت مسافرت دیگر نتوانستم شرکت کنم‏‎ ‎‏فقط موقعی که در مسجد سلماسی عصرها بحث اصول داشتند مدتی حاضر‏‎ ‎‏شدم و تبعید امام پیش آمد. این اجمالی از استفاضه من از امام بود؛ ولی‏‎ ‎‏منزلشان زیاد می رفتم و در بورسای ترکیه، مکاتباتی داشتیم و همچنین در‏‎ ‎‏عراق، که نامه های بورسا و بعضی از نامه های عراق موجود است؛ قسمت‏

صحیفه دلجلد 2صفحه 107
‏زیادی از خیاراتشان مخصوصاً مسألۀ فرق بین حکم و حق را دارم.‏

‏دو مورد از حالات امام به عرض می رسد که ابهت و پایبندی امام را به‏‎ ‎‏واقعیتها و اصول اخلاقی می رساند:‏

اول) ‏یکی از علما هر ساله از یکی از شهرستانها به قم می آمد و وجوهات‏‎ ‎‏قابل توجهی می آورد و به مجتهدین و بزرگان حوزه تقدیم می نمود و چون‏‎ ‎‏در ظاهر مرد موجه و مروج بود آقایان از ایشان دیدن می کردند و این دیدارها‏‎ ‎‏در حجره ما در طبقه دوم مدرسه دارالشفاء انجام می گرفت. وقتی بر من وارد‏‎ ‎‏می شد، آقایان از جمله امام از ایشان دیدن می فرمودند . یک سال امام به‏‎ ‎‏دیدن آن آقا تشریف نیاورد و حتی بازدیدشان هم نیامد این باعث شد که ما‏‎ ‎‏علت را پی جویی کنیم. وقتی پرسیدیم، امام فرمود: درباره این آقا گفته‏‎ ‎‏می شود که شبها می رود نجف اشرف و از امام امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ ‏‎ ‎‏قبوض وجوهات را می گیرد، می آورد. ما گفتیم: آقا خود ایشان این حرف را‏‎ ‎‏هیچ وقت نزده ‏‏[‏‏است‏‏]‏‏؛ مردم عوام گفته اند . فرمودند: بلی؛ اما چرا در منبر این‏‎ ‎‏شایعه را تکذیب نکرده است.‏

دوم) ‏شاید این موضوع را فقط خدا می داند و امام و من که شاهد قضیه‏‎ ‎‏بودیم. گرچه موضوع قابل درج نیست؛ اما یک اخلاق پسندیده و‏‎ ‎‏بزرگوارانه ای است به هر حال. امام ـ قدس سره ـ مدرسه فیضیه می آمدند‏‎ ‎‏موقعی که حاج سیداحمد زنجانی نماز نمی آمد، امام ‏‏[‏‏نماز‏‎ ‎‏]‏‏جماعت‏‎ ‎‏می خواندند، طلاب و فضلا به امام اقتدا می کردند. گاهی مدتهای متوالی امام‏‎ ‎‏در فیضیه ‏‏[‏‏نماز‏‏]‏‏ جماعت را اقامه می فرمودند و من هم که در دارالشفاء حجره‏‎ ‎‏داشتم، نماز جماعت می رفتم. یک روز تابستانی هوا هم بسیار گرم بود، امام‏‎ ‎‏نماز را خواند و من زودتر پا شدم. مدرسه فیضیه یک حوض بزرگ گودی‏

صحیفه دلجلد 2صفحه 108
‏داشت که برای وضو گرفتن بایستی خم شوند و آب از حوض بردارند. یک‏‎ ‎‏مرد روستایی وضو می گرفت و برای برداشتن آب خم شده بود. شلوار این‏‎ ‎‏مرد از پشت پاره بود و نمی دانست. در این هنگام امام پا شدند، آمدند پشت‏‎ ‎‏سر آن مرد، رو به قبله ایستادند بطوری که مانع از دیدن مردم شدند. اینقدر‏‎ ‎‏ایستادند تا مرد وضویش را تمام کرد و پا شد. امام حرکت کردند و رفتند.‏‎ ‎‏معلوم شد امام هم از موضوع مطلع شده و برای حفظ آبروی آن مرد و‏‎ ‎‏ممانعت از مشاهده مردم آنجا توقف کرده اند و مظهر ستارالعیوب بوده اند.‏

مطلب دیگر‏، بعد از پیروزی انقلاب و آغاز جنگ تحمیلی و آشفتگی در‏‎ ‎‏ایران، بسیار ناراحت بودم که عاقبت کار به کجا می انجامد و آیا امام چنین‏‎ ‎‏حوادثی را احتمال می داد یا نه؟ روزها در این فکر به سر می بردم؛ شبی در‏‎ ‎‏عالم خواب دیدم کسی نزدیک من آمد و بدون مقدمه گفت: آن خبری که در‏‎ ‎‏غیبت نعمانی هست، او خمینی است. از خواب بیدار شدم، ولی در کتابخانه ام‏‎ ‎‏غیبت نعمانی نبود و کتابهای دیگر درباره علائم ظهور حضرت مهدی‏‎ ‎‏ـ علیه السلام ـ هم که داشتم مورد نظر نبود تا اینکه بعد از مدتی غیبت نعمانی‏‎ ‎‏را به دست آوردم. حدیث گروهی که از مشرق زمین قیام می کنند و زمینه را‏‎ ‎‏برای ظهور حضرت مهدی آماده می سازند در آنجا دیدم. آن موقع من در‏‎ ‎‏استانبول بودم و ‏‏[‏‏مدتی‏‏]‏‏ طول کشید تا کتاب غیبت نعمانی را پیدا کنم.‏

‏به هر حال فضایل حضرت امام ـ قدس سره ـ بسیار است و خیلیها گفته‏‎ ‎‏شده، ولی نکته مهم برای من این است در این مدت طولانی و نوسانات‏‎ ‎‏زندگی و نشیب و فرازها که در تاریخ حیات امام ‏‏[‏‏وجود داشت‏‏]‏‏ـ از سال‏‎ ‎‏1325 که اولین بار به حضورش رسیدم تا یک سال قبل از رحلت که شرفیاب‏‎ ‎‏شدم ـ بینی و بین الله هیچ تغییری در روحیه و رفتارش دیده نشد و برای من‏‎ ‎

صحیفه دلجلد 2صفحه 109
‏این استقامت فکری و عملی که بر یک حال ماند خیلی مهم است «اِنَّ الذَّینَ‏‎ ‎‏قَالوُا رَبُّنَا الله ُ ثُمَّ اسْتَقَاموُا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلآئِکَة». (فصلت/آیه30)‏

‏امام اهل دعا و ذکر هم بودند اما نه مانند دیگران لب بجنبانند. ابوالزوجه‏‎ ‎‏من مرحوم آیت الله فاضل همدانی که حدود ده سال قبل فوت کرد، برای من‏‎ ‎‏نقل کرد که چندین سال قبل حاج آقا روح الله خمینی به من فرمودند: آقای‏‎ ‎‏فاضل این دعا را بخوان و من 25 سال است بر آن مداومت دارم و آن دعا‏‎ ‎‏«رضیت بالله رباً و بالاسلامِ دیناً» تا آخر آن است. مرحوم فاضل می گفت: من‏‎ ‎‏از آن سال این دعای شریف را بعد از نماز ترک نکرده ام و به تصریح امام‏‎ ‎‏ـ قدس سره ـ من 25 سال است آن را ترک نکرده ام. این استقامت و مداومت‏‎ ‎‏امام بر کارها را خوب می رساند و اهمیت این دعا را هم. موقعی که مرحوم‏‎ ‎‏فاضل این مطلب را از امام نقل کرد که امام حدود پنجاه سال داشت.‏

‏امام ـ قدس سره ـ از یک فراست و معنویت برخوردار بود که مصداق‏‎ ‎‏«اتقوا من فراسة المؤمن انه ینظر بنورالله » بود. روزی از طرف یکی از آقایان‏‎ ‎‏کتابی به عنوان هدیه خدمت امام بردم که بین امام و او صمیمیت نبود. وقتی‏‎ ‎‏خدمت امام رفتم، امام در اندرون بود و روی تختی چوبی نشسته بود.‏‎ ‎‏خدمتش مشرف شدم و دستش را بوسیدم و کتاب را تقدیم نمودم و به عنوان‏‎ ‎‏مصلحت گفتم: آقا هم خدمت شما سلام رساندند. منتظر بودم که بفرمایند‏‎ ‎‏شما هم سلام برسانید، اما هر چه صبر کردم نفرمودند و چیزی نگفتند، ولی‏‎ ‎‏کتاب را قبول فرمودند و من خجالت کشیدم که جواب سلام مصلحت آمیز را‏‎ ‎‏ندادند و تصمیم گرفتم دیگر سلام مصلحت آمیز هم نگویم. با اخلاق و‏‎ ‎‏بزرگواری که امام داشت نفهمیدم که از کجا معلوم شد که سلام مصلحت آمیز‏‎ ‎‏بود و شاید از مناسبت موجود فیما بین و یا از همان «ینظر بنورالله » بود.‏

‎ ‎

صحیفه دلجلد 2صفحه 110