آیت الله علی کریمی جهرمی
صحیفه دلجلد 2صفحه 119
صحیفه دلجلد 2صفحه 120
مبدأ آشنایی اینجانب با فقید سعید رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران مرحوم آیت الله العظمی آقای حاج آقا روح الله موسوی (امام خمینی) ـ اعلی الله فی الفردوس مقامه و رفع الله فی الخلد اعلام ـ از آغاز انقلاب انجمنهای ایالتی و ولایتی بود، از قبل نام شریفشان را شنیده بودم و به عنوان یکی از مدرسین عالی رتبه حوزه ایشان را می شناختم، لیکن جریان انقلاب مزبور و ظهور و بروز آن بزرگوار موجب شد که مکرراً از نزدیک ایشان را زیارت کنم و از سخنرانیهای پرصلابت معظم له بهره مند گردم.
آنچه به خاطر دارم ایشان در همان دوران که کم کم مورد توجه عموم طلاب و فضلا قرار گرفته بودند، در منزل خودشان در یخچال قاضی نماز مغرب و عشا را به جماعت اقامه می فرمودند و جمع زیادی در آن فصل در نماز ایشان شرکت می کردند و همه حیاط منزل پر می شد و احیاناً صفوف اقتداکنندگان به داخل اتاقها نیز کشیده می شد؛ به خوبی یاد دارم که شبی بین نماز مغرب و عشا احساس سرما کردند و لذا آقای صانعی را صدا زدند که عبای کلفت و ضخیم ایشان را بیاورد.
نماز ایشان زیاد طولانی نبود، زیاد هم سریع نمی خواندند و از این رو اشخاص در اقتدا به ایشان مشکلی نداشتند که خسته شوند و یا کسانی درست به رکوع و سجودشان نرسند. نماز ایشان از کیفیت معنوی و نشاط و حال روحی بالایی برخوردار بود و گویا کاملاً خود را مواجه با حضرت حق می دیدند و با معبود خود سخن می گفتند و گاهی که اینجانب پشت سر ایشان در صف دوم قرار داشتم و آن منظره معنوی بیشتر در زیر نظرم بود احساس لذت می کردم؛ تا آنجا که به خاطرم می آید تسبیحات صدیقه طاهره ـ سلام الله علیه ـ را بلافاصله می خواندند و بعد هم نوافل را به جا می آوردند
صحیفه دلجلد 2صفحه 121
و ظاهراً نوافل مغرب را هم نشسته به جای می آوردند؛ در حال نماز تحت الحنک می انداختند،لیکن یاد ندارم که دور داده و به پشت سر بیندازند، انتهای آن را در ناحیۀ سینه از قبای خود قرار می دادند. در دوران تبعید ایشان به نجف، توفیقی دست داد و به عنوان زیارت عتبات مقدسه ائمه عراق ـ ارواحنا لهم الفداء ـ مدتی کوتاه تشرف حاصل شد. در توقف کوتاهی که در نجف داشتم نیز توفیق درک نماز ایشان دست داد و همان خصوصیات یادشده را در حال نمازشان در آنجا نیز احساس می کردم.
درس مرحوم امام ـ اعلی الله مقامه ـ درسی تحقیقی و مشتمل بر دقت و تعمّق در مطالب بود؛ صور مختلف و گوناگون مسأله محل بحث را کامل تشقیق کرده و از هم جدا می نمودند و در هر یک دقت لازم نموده و حق بحث را ادا می کردند.
بیان ایشان در تحریر و تقریر مطالب بسیار جالب و خالی از تعقید بود؛ به جِدّ کمتر کسی را به خوش بیانی ایشان دیدم. ملاحت مخصوصی در بیان معظم له احساس می شد، در بیان مطالب با تسلط کاملی که داشتند شتابزده نبودند و بسیار متین و شمرده بحث می کردند و قهراً تلامذه و شاگردان از گرفتن مطالب عقب نمی ماندند. مقداری که بنده دیدم مطالب را با مهابت و اعتلا ارائه می کردند که آنان که اهل درس بودند حس می کردند که در حال و هوای مخصوصی بوده و متاعی گرانبها را به دست می آورند.
در درس ایشان اشکال [مطرح] می شد و تلامذه و فضلا به نقد و مناقشه می پرداختند ولیکن کنترل مجلس درس در دست ایشان بود و گاهی به بعضی
صحیفه دلجلد 2صفحه 122
از اشکالات سست و کم عمق توجه نمی کردند و یک بار دیدم که اشکال کننده از سمتی اشکال می کرد و ایشان که به سمت مخالف او توجه داشتند مطلب خود را ادامه می دادند و با دست به سوی او اشاره کرده، امر به سکوت می نمودند؛ و این منظره خیلی جالب بود که صورت مبارکشان به طرفی متوجه بود و دستشان در جهت مخالف در حرکت بود و او را رد می کردند و یا یکی از آقایان که او را می شناسم اشکال کرد و آقا فرمودند: گوش بده زود است که اشکال کنی. او گفت: من شش سال است که درس شما می آیم چگونه زود است که اشکال بکنم؟ آقا فرمودند: شش سال که چیزی نیست، حالا اول کار است.
یکی از آقایان فضلا در مقام اشکال خود در درس فقه استشهاد به شعری از منظومۀ مرحوم حاجی سبزواری کرد. امام فرمودند: آقا شعر نخوانید.
ایشان اشکال بعضی از آقایان را ـ که از موقعیت علمی برخوردار بودند ـ مورد توجه قرار می دادند و صورت اشکال را مطرح می کردند و پاسخ می دادند.
در یکی از مسائل بیع فضولی، آیت الله آقای خزعلی ایرادی داشتند که به صورت کتبی تقدیم کرده بودند، امام روز بعد در آغاز درس فرمودند: یکی از افاضل مطلبی را نوشته اند و بعد شروع به تقریر آن مطلب کردند. در اثنای بیان و تقریر مطلب، جناب آقای خزعلی در حول و حوش اشکال سخنی گفتند. امام فرمودند: همین ایشان بودند که اشکال کرده و نوشته اند.
گاهی به مناسبت، نکته های ظریف و نشاط انگیزی نیز داشتند که با ذکر آن نکات روح انبساط را در تلامذه می دمیدند؛ در بحث شرط متأخر مانند اشتراط صوم مستحاضه به غسل شب بعد بیانی داشتند که آیا اضافه و نسبت
صحیفه دلجلد 2صفحه 123
صوم به معدوم است یا اینکه اضافه بدون مضاف الیه است یا بدون مضاف و اینها عقلاً باطل است؛ بعد فرمودند: بله شخصی به یکی از علمای بزرگ گفته بود: برای من استخاره ای بکنید که من عاشق شده ام آن آقا فرموده بود: عاشق چه کسی شده ای؟ گفته بود: نمی دانم می خواهم با استخاره آن را تعیین کنم!
این هم به خاطرم می آید که یکی از آقایان در درس اشکالی کرد و روی آن اصرار نمود؛ امام ـ قدس سره الشریف ـ مطالبی در جواب او گفتند و او همچنان اصرار می ورزید، در این هنگام فرمودند: هم تو بی مطالعه می گویی هم من بی مطالعه می گویم، البته من وقت ندارم و تو وقت هم داری و مطالعه نمی کنی.
از جمله کسانی که در درس مرحوم امام دارای موقعیت بودند، آقازاده بزرگ و گرامی آن بزرگوار، مرحوم حاج آقا مصطفی ـ رضوان الله علیه ـ بود و از این رو گاهی ابحاث و مطالب پدر گرانقدر خود را مورد نقد قرار می داد و انظار و آرای شخصی خود را اظهار می نمود، البته این موضوع را من از دوران تدریس امام در قم ندیدم و یا به خاطر ندارم، لیکن در ایام کوتاهی که در نجف بودم و در آن درس شریف شرکت می کردم، مرحوم حاج آقا مصطفی به عنوان فرد شاخص حضار آن درس اشکال می کرد و با پدر بزرگوار و پرافتخار خود بحث می کرد و گرمی و رونق و حرارت تازه ای به آن درس می بخشید؛ ابحاث امام در نجف پیرامون بیع و خیارات مرحوم شیخ مرتضی انصاری بود که با قلم شریف خودشان نوشته اند و قبلاً مکاسب محرمه با قسمتی از بیع را در قم درس گفته بودند.
با آنکه مرحوم امام با تعطیل شدن دروس حوزه مسافرت می کردند؛ ولی در سالهای انقلاب، نخستین فصل تعطیلی فرا رسید ولیکن امام ـ اعلی الله
صحیفه دلجلد 2صفحه 124
مقامه ـ درس تازه ای در منزل خود شروع کردند و این بدان جهت بود که صحبت آن بود که آقایان طلاب با فرا رسیدن تعطیلات تابستانی به بلاد خود و یا شهرها و روستاها می روند و دولت تصمیم دارد که هنگام بازگشت آنان مشکل ایجاد کند و خلاصه مانع بازگشت آنان شود در نتیجه حوزه را متلاشی کند؛ از این رو امام درس را ادامه دادند که البته درسهای این فصل را در منزلشان می فرمودند؛ و با آنکه فصل گرما بود عدۀ زیادی در آن درس شرکت می کردند به طوری که اتاق بیرونی امام و حیاط منزل پر از آقایان بود و لذا صندلی تدریس را در اتاق کنار دری که به حیاط باز می شد گذاشته بودند که همه بتوانند استفاده کنند.
خوب در ذهن دارم که در همین فصل و در همین رشته دروس که در منزل می فرمودند؛ روزی در مقام استدلال بر مطلب [کتاب] وسائل را به دست گرفتند و روایات مربوط و مورد استشهاد را از روی کتاب خواندند. یکی از آقایان طلاب و تلامذه عرض کرد: روایت در چه بابی است؟ امام ـ رضوان الله علیه ـ فرمودند: مراجعه کنید، و خلاصه از ذکر شمارۀ باب و شمارۀ روایت خودداری کردند. آری ایشان با این کار به او و همه شاگردان فهماندند که نباید طلبه تنبل بار بیاید، بلکه باید قوی و با اراده و مصمم باشد و خود دنبال روایات و ادله و مطالب برود تا ممارست پیدا کند.
یکی از روزها که بحث ایشان در مسجد اعظم خیلی گرم شده بود، یکی از آقایان تلامذه در مقام اشکال مطلبی را به عنوان نقض فرمایش ایشان از محقق عراقی نقل کرد و گفت: آقاضیاء چنین می گوید. امام فرمودند نگویید آقاضیاء، بگویید: آقای آقاضیاءالدین. غرض آنکه آنقدر بر حفظ شئون و مقامات عالیۀ علمای اعلام مواظبت داشتند که حاضر نبودند از محقق بزرگ
صحیفه دلجلد 2صفحه 125
مرحوم آقای آقاضیاءالدین عراقی به نحوۀ یاد شده تعبیر بشود و امر کردند که با عنوان احترام آمیز از ایشان اسم برده شود.
آن بزرگوار از حمایت ویژه ای برخوردار بود و کسانی که موفق به زیارت آن فقید بزرگ شده اند تصدیق می کنند که نوعاً اشخاص تحت تأثیر هیبت و عظمت ایشان واقع می شدند؛ در عین حال، این مهابت مقرون با مهر و عواطف بود نه مولود قهر و خشونت، و این مطلبی است که برای خود اینجانب تجربه و آزمایش شد.
روزی مطلبی از درس ایشان برای بنده، مجمل ماند. در مباحثه ای که با یکی از آقایان افاضل داشتم، نیز مطلب روشن نشد و گویا ایشان نیز مشکل مرا داشتند. بعد از گفتگو با ایشان بنابراین شد که فردای آن روز اینجانب، مطلب را با آقا درمیان بگذارم و بعد از درس، مطلب را از ایشان بپرسم. برحسب این قول و قرار فردا بعد از آنکه درس امام پایان یافت؛ به منبر درس ایشان در مسجد اعظم نزدیک شدم، کنار منبر قرار گرفتم و بعد از تقدیم سلام عرض کردم: اجازه می فرمایید مطلبی را سؤال کنم؟ ایشان هم فرمودند: بگویید (یا بفرمایید). اینجانب آمدم که مطلب خود را بگویم و توضیح آن را از ایشان بخواهم که ناگهان همچون برق، اصل مطلب، از خاطرم پرید و محو گردید؛ لحظه ای در این حالت گذشت، شرمندگی و ناراحتی آن لحظه قابل توصیف نیست، بالاخره عرض کردم: آقا ببخشید که مطلب از یادم رفت آن بزرگمرد با تبسم فرمودند: هر وقت یادت آمد بیا!
از مزایا و خصوصیات بارز مرحوم امام ـ قدس سره الشریف ـ سکوت ایشان بود. ایشان بدون ضرورت لب به سخن نمی گشودند و این سکوت و کم حرفی ایشان دلیل بارز و روشنی بر تسلط ایشان بر نفس خویش بود و
صحیفه دلجلد 2صفحه 126
حکایت از خویشتنداری آن بزرگوار می کرد. شبهایی که در منزل نماز جماعت می خواندند؛ بعد از نماز، مدتی ـ شاید حدود نیم ساعت یا کمی بیشتر ـ در اتاق بیرونی می نشستند که گاهی سعادت حضور در آن جلسه را داشتیم. در این جلسه که اهل علم و دیگران در خدمتشان بودند؛ اگر پرسشی می شد، پاسخ می دادند وگرنه ساکت و آرام نشسته بودند و نظر ایشان به پیش روی خودشان متوجه بود.
آن مرد بزرگ بعد از بازگشت از پاریس به قم، شبی به منزل یکی از علمای محترم معاصر آمده بودند، یکی از آقایانی که در آن جلسه حضور داشتند مسأله ای را مطرح و از حکم آن پرسش کردند؛ در این هنگام بحث و گفتگو پیرامون آن مسأله شروع شد و چند نفر آقایان حاضر هر یک مطلبی را گفتند. شگفت انگیز این بود که مرحوم امام هیچ نگفتند و اظهارنظر نکردند. در تمام این مدت، گوش می دادند و استماع می کردند و بعد از آن خداحافظی کردند و تشریف بردند.
بعد از بازگشت به قم اولین بازدید ایشان از مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی ـ قدس سره الشریف ـ بود. اینجانب توفیق حضور در آن جلسۀ نورانی را داشتم؛ مرحوم امام فرمودند: فیضیه خوب آباد شده. مرحوم آقا در پاسخ فرمودند: خوب هم خراب کرده بودند. در همین جلسۀ شریف بود که عکاسها وارد شدند، شور و شوقی زایدالوصف داشتند. خصوصاً که اولین جایی بود که امام شروع به بازدید کرده بودند. مرحوم آقای گلپایگانی فرمودند: عکس نمی خواهیم. امام فرمودند: آقا این آقایان عکاسها نه مقلد منند نه مقلد شما. از این گفتار ملیح مرحوم امام ـ قدس سره ـ مرحوم آقای گلپایگانی خندان شدند و عکاسها هم شروع به گرفتن عکس کردند.
صحیفه دلجلد 2صفحه 127
ـ رحمة الله علیهما رحمةً واسعةً و حشرهما الله مع اجداد هما الطاهرین و اسکنهما فی جنات النعیم.
یکی از برنامه هایی که مرحوم امام در قم پیاده کردند و به شهرها نیز سرایت کرد و در پیشبرد انقلاب ـ سالهای 41 و 42 ـ اثری عظیم و چشمگیر داشت، این بود که با علمای بزرگ و طراز اول در خلال یک هفته یا بیشتر جلسه ای داشتند و تبادل نظر می کردند؛ این برنامه ضمن آن نتیجه گیری، اثر مثبت دیگری نیز داشت که موجب ارعاب و اضطراب طاغوتیان می شد که تجمع نقطه های مرکزی روحانیت نشانگر وحدت نظر و اتحاد و هماهنگی آنها بود. علمای بلاد نیز با اشاره ایشان همین برنامه را اجرا کردند، غالباً عصرهای جمعه دور هم جمع می شدند و به تبع آنان مردم مسلمان و مبارز نیز در آن جلسه شرکت می کردند و به طور طبیعی یک هماهنگی کاملی میان عناصر روحانی و نیز بین آنان و توده مردم ایجاد می شد.
از مواهب الهی به آن مرد بزرگ، روشن بینی و هوش سرشار و تفرس کامل ایشان بود که متوجه مشکل شده و حکیمانه برای رفع آن قیام می کردند. در همان انقلاب اول، دورانی پیش آمد که طلاب جوان و پرشور و نیز گروهی از مردم بر اثر غلبۀ احساسات، نسبت به بعضی از بزرگان و مجتهدین گرانقدر آن روز هتک می کردند و زبان به اعتراض و احیاناً ناسزاگویی می گشودند و بلاشک زمینه مساعدی برای سوءاستفادۀ دشمنان اسلام و انقلاب بود. دراین اثنا مرحوم امام یک سخنرانی بسیار حاد و جالبی در مسجد اعظم کردند و آن جمعیت انبوه را که پای منبر ایشان تجمع کرده بودند ارشاد فرموده و خطر آن
صحیفه دلجلد 2صفحه 128
جریان را گوشزد فرمودند و از جمله گفتند: هرکس که به این آقایان مراجع، جسارت و توهین کند قطع ولایت خداوند از او خواهد شد. و با این سخنرانی بسیار مهم غائله را خوابانیدند و روح خوشبینی و احترام را جایگزین آن نقدها و ناسزاها نمودند.
یکی از نکاتی که در زندگی مرحوم امام ـ اعلی الله ـ مقامه به وضوح مشاهده و احساس می شد صلابت و استحکام آن بزرگوار بود. اگر در موردی احساس وظیفه می کردند، دنبال آن می رفتند و با محکم کاری مطلب را به پیش می بردند.
در جریان انجمنهای ایالتی و ولایتی که دولت طاغوت بعد از شکست، سفارش داد که این قضیه انجام نخواهد شد و نظر بعضی از اعاظم و اکابر در آن زمان بر این بود که روی همین نقطه متوقف بمانند و قضیه را تمام شده اعلان کنند و خلاصه جریان را دنبال نکنند، ولی مرحوم امام ـ رضوان الله علیه ـ می فرمودند: باید دولت این مطلب را در روزنامه ها اعلان کند وگرنه مادام که اعلان نکند مبارزه ادامه دارد و ما جریان را تمام شده تلقی نخواهیم کرد و این صلابت و پایمردی شکست دیگری برای دولتمردان آن روز به بار آورد و ناچار شدند که ذلیلانه در روزنامه های کثیرالانتشار آن روز اعلان کنند که این قضیه انجام نخواهد شد و در نتیجه آن عظمت موهوم و قدرت تخیلی که آن جنایتکاران برای خود ساخته بودند، درهم شکسته شد و عجز و ناتوانی آنان از این رهگذر برای ملت، آشکار و هویدا گردید و امثال این مواقف عالیه در زندگی آن بزرگمرد بسیار است.
در همان مواقع انقلاب اول بود که مرحوم مغفور آیت الله العظمی آقای حاج سیدعلی بهبهانی ـ رضوان الله علیه ـ که مقیم اهواز بودند و از مراجع
صحیفه دلجلد 2صفحه 129
تقلید آن سامان به شمار می آمدند؛ به قم آمدند و بر مرحوم امام ـ رضوان الله علیه ـ وارد شدند. ایشان در این مسافرت علاوه بر آنکه با خانواده شان مهمان امام بودند، مورد تکریم خاص و ویژۀ امام واقع شدند و بعد از چند روز که عازم بازگشت به اهواز شدند از طرف امام چند کوپۀ قطار برای ایشان و خانواده و بستگانشان قرار داده شد تا به راحتی به اهواز بروند.
آری مرحوم آقای بهبهانی چون هم دارای مقامات عالیۀ علمی بود و در سنین بالا بودند و امام در آن هنگام شصت و سه ـ چهار سال داشتند؛ لذا ایشان را بسیار احترام می کردند و نمی دانم خودم ناظر بودم یا کسی برایم نقل کرد که امام به ایشان گفتند: شما در مقام پدر ما هستید.
شخصیت دیگری که در آن دوران وارد بر امام شدند مرحوم آیت الله مجاهد وَرِع شهید سیدعبدالحسین دستغیب ـ رضوان الله علیه ـ بود ایشان نیز مورد احترام فراوان مرحوم امام بودند و شاید این جریان بعد از آزادی مرحوم آقای دستغیب از زندان تهران بود. چنین به خاطرم می آید که جمعیت زیادی به خانه امام می آمدند و آقای دستغیب را ملاقات می کردند و در ذهنم هست که امام هم در بیرونی تشریف آورده و به احترام ایشان می نشستند و گویا دیدم یا احیاناً شنیدم که کسی می خواست که دست امام را ببوسد و ایشان فرمودند: نه، امروز نمی خواهد دست مرا بگیرید و ببوسید و این را به خاطر احترام آقای دستغیب می فرمودند تا توجه مردم به سوی او جلب گردد.
یکی از مباحث مفید و پرارزش آن مرد بزرگ و آن استاد یگانه، بحث راجع به پیوند بود و آن وصل کردن چیزی و جزئی از بدن حیوان یا انسانی به بدن انسان دیگر است. می فرمودند: ممکن است برای منع و عدم جواز آن به
صحیفه دلجلد 2صفحه 130
آیۀ کریمه تمسک شود که خدا می فرماید: «وَلَاٰمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ الله » که خداوند نقل می فرماید که شیطان گفته است: هر آینه آنان را امر می کنم که خلقت و آفرینش الهی را تغییر دهند. ولیکن این استدلال در صورتی تمام و صحیح است که همۀ انواع تغییرات که ما در جهان مشاهده می کنیم، حرام باشد؛ در حالی که هیچ کس، بدان ملتزم نخواهد شد و چه کسی می تواند بگوید که چوب و تخته را به صورت در خانه درآوردن و یا خاک را تبدیل به آجر کردن و انواع دیگر تغییرات حرام باشد؟! و همچنین کلیه اجسامی که در جهان طبیعت از صورتی به صورت دیگر درمی آیند و شکل آنها عوض می شود حرام باشد؟ و اگر گفته شود که همۀ این امور هر چند از مصادیق تغییر خلقت است ولیکن جائز است و فقط یکی چند مورد از قبیل همین پیوند زدن و یا ریش تراشی در تحت آیه مانده است. این هم مستلزم تخصیص اکثر خواهد بود؛ یعنی یک مطلب عامی گفته شود و اکثر افراد آن استثنا شود. به ناچار باید گفت مقصود از تغییر خلقت در آیۀ کریمه، این مطالب نیست، بلکه مقصود همان چیزی است که خداوند متعال در آیۀ دیگری فرموده است: «اِنَ الله َ لایُغیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتّٰی یُغَیّرِوُا مَا بِاَ نْفُسِهِمْ» راستی که خداوند، قومی را تغییر نداده و نعمتهای آنان را نخواهد گرفت و آنان را به بلا و درد و رنج نخواهد افکند، مگر آن زمان که خود تغییر کنند؛ یعنی از حسنات و خوبیها رو به سوی بدیها و اعمال ناروا بیاورند. مکرمتهای انسانی را از دست داده و به رذایل و صفات زشت آلوده شوند و خلاصه از شکرگزاری نعمتها و الطاف
صحیفه دلجلد 2صفحه 131
الهی غفلت ورزیده و کفران نعمتها و موهبتهای خداوند بنمایند. پس آن آیۀ کریمه هم همین را می رساند که شیطان گفته [است که] من مردم را وادار می کنم که تغییر خلقت خدا بدهند؛ یعنی خوبیها را پشت سر گذاشته و به بدیها و کجرویها روی بیاورند.
یا اینکه مراد از تغییر، تغییر فطرت الله و فطرت توحید و فطرت عدل باشد و چه بسا که ذیل آیه، یعنی جملۀ مبارکۀ «وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیطَانَ وَلِیّاً مِنْ دُوِن الله ِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبیناً» اشاره به ترک ولایت الله ودخول در تحت ولایت شیطان و حکومت او باشد؛ زیرا آیه می فرماید: و کسی که شیطان را به عنوان ولیّ اتخاذ کند و خدای یگانه را به ولایت نپذیرد جداً خسران و زیانی فوق العاده و جبران ناپذیر کرده است؛ و این عین تفسیر خلق الله و عوض کردن و برگردانیدن خلقت و آفرینش الهی است. نه پیوند زدن و یا ریش تراشیدن که با این آیۀ کریمه نمی توان اثبات حرمت آنها را نمود.
صحیفه دلجلد 2صفحه 132