آیت الله علی کریمی جهرمی

 آیت الله علی کریمی جهرمی


صحیفه دلجلد 2صفحه 119


صحیفه دلجلد 2صفحه 120
‏مبدأ آشنایی اینجانب با فقید سعید رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران مرحوم‏‎ ‎‏آیت الله العظمی آقای حاج آقا روح الله موسوی (امام خمینی) ـ اعلی الله ‏‎ ‎‏فی الفردوس مقامه و رفع الله فی الخلد اعلام ـ از آغاز انقلاب انجمنهای‏‎ ‎‏ایالتی و ولایتی بود، از قبل نام شریفشان را شنیده بودم و به عنوان یکی از‏‎ ‎‏مدرسین عالی رتبه حوزه ایشان را می شناختم، لیکن جریان انقلاب مزبور و‏‎ ‎‏ظهور و بروز آن بزرگوار موجب شد که مکرراً از نزدیک ایشان را زیارت‏‎ ‎‏کنم و از سخنرانیهای پرصلابت معظم له بهره مند گردم.‏

‏آنچه به خاطر دارم ایشان در همان دوران که کم کم مورد توجه عموم‏‎ ‎‏طلاب و فضلا قرار گرفته بودند، در منزل خودشان در یخچال قاضی نماز‏‎ ‎‏مغرب و عشا را به جماعت اقامه می فرمودند و جمع زیادی در آن فصل در‏‎ ‎‏نماز ایشان شرکت می کردند و همه حیاط منزل پر می شد و احیاناً صفوف‏‎ ‎‏اقتداکنندگان به داخل اتاقها نیز کشیده می شد؛ به خوبی یاد دارم که شبی بین‏‎ ‎‏نماز مغرب و عشا احساس سرما کردند و لذا آقای صانعی را صدا زدند که‏‎ ‎‏عبای کلفت و ضخیم ایشان را بیاورد.‏

‏نماز ایشان زیاد طولانی نبود، زیاد هم سریع نمی خواندند و از این رو‏‎ ‎‏اشخاص در اقتدا به ایشان مشکلی نداشتند که خسته شوند و یا کسانی درست‏‎ ‎‏به رکوع و سجودشان نرسند. نماز ایشان از کیفیت معنوی و نشاط و حال‏‎ ‎‏روحی بالایی برخوردار بود و گویا کاملاً خود را مواجه با حضرت حق‏‎ ‎‏می دیدند و با معبود خود سخن می گفتند و گاهی که اینجانب پشت سر ایشان‏‎ ‎‏در صف دوم قرار داشتم و آن منظره معنوی بیشتر در زیر نظرم بود احساس‏‎ ‎‏لذت می کردم؛ تا آنجا که به خاطرم می آید تسبیحات صدیقه طاهره‏‎ ‎‏ـ سلام الله علیه ـ را بلافاصله می خواندند و بعد هم نوافل را به جا می آوردند‏

صحیفه دلجلد 2صفحه 121
‏و ظاهراً نوافل مغرب را هم نشسته به جای می آوردند؛ در حال نماز‏‎ ‎‏تحت الحنک می انداختند،لیکن یاد ندارم که دور داده و به پشت سر‏‎ ‎‏بیندازند، انتهای آن را در ناحیۀ سینه از قبای خود قرار می دادند. در دوران‏‎ ‎‏تبعید ایشان به نجف، توفیقی دست داد و به عنوان زیارت عتبات مقدسه ائمه‏‎ ‎‏عراق ـ ارواحنا لهم الفداء ـ مدتی کوتاه تشرف حاصل شد. در توقف کوتاهی‏‎ ‎‏که در نجف داشتم نیز توفیق درک نماز ایشان دست داد و همان خصوصیات‏‎ ‎‏یادشده را در حال نمازشان در آنجا نیز احساس می کردم.‏

‏درس مرحوم امام ـ اعلی الله مقامه ـ درسی تحقیقی و مشتمل بر دقت و‏‎ ‎‏تعمّق در مطالب بود؛ صور مختلف و گوناگون مسأله محل بحث را کامل‏‎ ‎‏تشقیق کرده و از هم جدا می نمودند و در هر یک دقت لازم نموده و حق‏‎ ‎‏بحث را ادا می کردند. ‏

‏بیان ایشان در تحریر و تقریر مطالب بسیار جالب و خالی از تعقید‏‎[1]‎‏ بود؛ به‏‎ ‎‏جِدّ کمتر کسی را به خوش بیانی ایشان دیدم. ملاحت مخصوصی در بیان‏‎ ‎‏معظم له احساس می شد، در بیان مطالب با تسلط کاملی که داشتند شتابزده‏‎ ‎‏نبودند و بسیار متین و شمرده بحث می کردند و قهراً تلامذه و شاگردان از‏‎ ‎‏گرفتن مطالب عقب نمی ماندند. مقداری که بنده دیدم مطالب را با مهابت و‏‎ ‎‏اعتلا ارائه می کردند که آنان که اهل درس بودند حس می کردند که در حال‏‎ ‎‏و هوای مخصوصی بوده و متاعی گرانبها را به دست می آورند.‏

‏در درس ایشان اشکال ‏‏[‏‏مطرح‏‏]‏‏ می شد و تلامذه و فضلا به نقد و مناقشه‏‎ ‎‏می پرداختند ولیکن کنترل مجلس درس در دست ایشان بود و گاهی به بعضی‏

صحیفه دلجلد 2صفحه 122
‏از اشکالات سست و کم عمق توجه نمی کردند و یک بار دیدم که‏‎ ‎‏اشکال کننده از سمتی اشکال می کرد و ایشان که به سمت مخالف او توجه‏‎ ‎‏داشتند مطلب خود را ادامه می دادند و با دست به سوی او اشاره کرده، امر به‏‎ ‎‏سکوت می نمودند؛ و این منظره خیلی جالب بود که صورت مبارکشان به‏‎ ‎‏طرفی متوجه بود و دستشان در جهت مخالف در حرکت بود و او را رد‏‎ ‎‏می کردند و یا یکی از آقایان که او را می شناسم اشکال کرد و آقا فرمودند:‏‎ ‎‏گوش بده زود است که اشکال کنی. او گفت: من شش سال است که درس شما‏‎ ‎‏می آیم چگونه زود است که اشکال بکنم؟ آقا فرمودند: شش سال که چیزی‏‎ ‎‏نیست، حالا اول کار است.‏

‏یکی از آقایان فضلا در مقام اشکال خود در درس فقه استشهاد به شعری‏‎ ‎‏از منظومۀ مرحوم حاجی سبزواری کرد. امام فرمودند: آقا شعر نخوانید.‏

‏ایشان اشکال بعضی از آقایان را ـ که از موقعیت علمی برخوردار بودند ـ ‏‎ ‎‏مورد توجه قرار می دادند و صورت اشکال را مطرح می کردند و پاسخ‏‎ ‎‏می دادند. ‏

‏در یکی از مسائل بیع فضولی، آیت الله آقای خزعلی ایرادی داشتند که به‏‎ ‎‏صورت کتبی تقدیم کرده بودند، امام روز بعد در آغاز درس فرمودند: یکی‏‎ ‎‏از افاضل مطلبی را نوشته اند و بعد شروع به تقریر آن مطلب کردند. در اثنای‏‎ ‎‏بیان و تقریر مطلب، جناب آقای خزعلی در حول و حوش اشکال سخنی‏‎ ‎‏گفتند. امام فرمودند: همین ایشان بودند که اشکال کرده و نوشته اند.‏

‏گاهی به مناسبت، نکته های ظریف و نشاط انگیزی نیز داشتند که با ذکر‏‎ ‎‏آن نکات روح انبساط را در تلامذه می دمیدند؛ در بحث شرط متأخر مانند‏‎ ‎‏اشتراط صوم مستحاضه به غسل شب بعد بیانی داشتند که آیا اضافه و نسبت‏

صحیفه دلجلد 2صفحه 123
‏صوم به معدوم است یا اینکه اضافه بدون مضاف الیه است یا بدون مضاف و‏‎ ‎‏اینها عقلاً باطل است؛ بعد فرمودند: بله شخصی به یکی از علمای بزرگ گفته‏‎ ‎‏بود: برای من استخاره ای بکنید که من عاشق شده ام آن آقا فرموده بود: عاشق‏‎ ‎‏چه کسی شده ای؟ گفته بود: نمی دانم می خواهم با استخاره آن را تعیین کنم!‏

‏این هم به خاطرم می آید که یکی از آقایان در درس اشکالی کرد و روی‏‎ ‎‏آن اصرار نمود؛ امام ـ قدس سره الشریف ـ مطالبی در جواب او گفتند و او‏‎ ‎‏همچنان اصرار می ورزید، در این هنگام فرمودند: هم تو بی مطالعه‏‎ ‎‏می گویی هم من بی مطالعه می گویم، البته من وقت ندارم و تو وقت هم‏‎ ‎‏داری و مطالعه نمی کنی.‏

‏از جمله کسانی که در درس مرحوم امام دارای موقعیت بودند، آقازاده‏‎ ‎‏بزرگ و گرامی آن بزرگوار، مرحوم حاج آقا مصطفی ـ رضوان الله علیه ـ بود‏‎ ‎‏و از این رو گاهی ابحاث و مطالب پدر گرانقدر خود را مورد نقد قرار می داد‏‎ ‎‏و انظار و آرای شخصی خود را اظهار می نمود، البته این موضوع را من از‏‎ ‎‏دوران تدریس امام در قم ندیدم و یا به خاطر ندارم، لیکن در ایام کوتاهی که‏‎ ‎‏در نجف بودم و در آن درس شریف شرکت می کردم، مرحوم حاج آقا‏‎ ‎‏مصطفی به عنوان فرد شاخص حضار آن درس اشکال می کرد و با پدر‏‎ ‎‏بزرگوار و پرافتخار خود بحث می کرد و گرمی و رونق و حرارت تازه ای به‏‎ ‎‏آن درس می بخشید؛ ابحاث امام در نجف پیرامون بیع و خیارات مرحوم‏‎ ‎‏شیخ مرتضی انصاری بود که با قلم شریف خودشان نوشته اند و قبلاً مکاسب‏‎ ‎‏محرمه با قسمتی از بیع را در قم درس گفته بودند.‏

‏با آنکه مرحوم امام با تعطیل شدن دروس حوزه مسافرت می کردند؛ ولی‏‎ ‎‏در سالهای انقلاب، نخستین فصل تعطیلی فرا رسید ولیکن امام ـ اعلی الله ‏

صحیفه دلجلد 2صفحه 124
‏مقامه ـ درس تازه ای در منزل خود شروع کردند و این بدان جهت بود که‏‎ ‎‏صحبت آن بود که آقایان طلاب با فرا رسیدن تعطیلات تابستانی به بلاد خود و‏‎ ‎‏یا شهرها و روستاها می روند و دولت تصمیم دارد که هنگام بازگشت آنان‏‎ ‎‏مشکل ایجاد کند و خلاصه مانع بازگشت آنان شود در نتیجه حوزه را متلاشی‏‎ ‎‏کند؛ از این رو امام درس را ادامه دادند که البته درسهای این فصل را در‏‎ ‎‏منزلشان می فرمودند؛ و با آنکه فصل گرما بود عدۀ زیادی در آن درس‏‎ ‎‏شرکت می کردند به طوری که اتاق بیرونی امام و حیاط منزل پر از آقایان بود و‏‎ ‎‏لذا صندلی تدریس را در اتاق کنار دری که به حیاط باز می شد گذاشته بودند‏‎ ‎‏که همه بتوانند استفاده کنند.‏

‏خوب در ذهن دارم که در همین فصل و در همین رشته دروس که در منزل‏‎ ‎‏می فرمودند؛ روزی در مقام استدلال بر مطلب ‏‏[‏‏کتاب‏‏]‏‏ وسائل را به دست‏‎ ‎‏گرفتند و روایات مربوط و مورد استشهاد را از روی کتاب خواندند. یکی از‏‎ ‎‏آقایان طلاب و تلامذه عرض کرد: روایت در چه بابی است؟ امام‏‎ ‎‏ـ رضوان الله علیه ـ فرمودند: مراجعه کنید، و خلاصه از ذکر شمارۀ باب و‏‎ ‎‏شمارۀ روایت خودداری کردند. آری ایشان با این کار به او و همه شاگردان‏‎ ‎‏فهماندند که نباید طلبه تنبل بار بیاید، بلکه باید قوی و با اراده و مصمم باشد و‏‎ ‎‏خود دنبال روایات و ادله و مطالب برود تا ممارست پیدا کند.‏

‏یکی از روزها که بحث ایشان در مسجد اعظم خیلی گرم شده بود، یکی از‏‎ ‎‏آقایان تلامذه در مقام اشکال مطلبی را به  عنوان نقض فرمایش ایشان از‏‎ ‎‏محقق عراقی نقل کرد و گفت: آقاضیاء چنین می گوید. امام فرمودند نگویید‏‎ ‎‏آقاضیاء، بگویید: آقای آقاضیاءالدین. غرض آنکه آنقدر بر حفظ شئون و‏‎ ‎‏مقامات عالیۀ علمای اعلام مواظبت داشتند که حاضر نبودند از محقق بزرگ‏

صحیفه دلجلد 2صفحه 125
‏مرحوم آقای آقاضیاءالدین عراقی به نحوۀ یاد شده تعبیر بشود و امر کردند که‏‎ ‎‏با عنوان احترام آمیز از ایشان اسم برده شود.‏

‏آن بزرگوار از حمایت ویژه ای برخوردار بود و کسانی که موفق به زیارت‏‎ ‎‏آن فقید بزرگ شده اند تصدیق می کنند که نوعاً اشخاص تحت تأثیر هیبت و‏‎ ‎‏عظمت ایشان واقع می شدند؛ در عین حال، این مهابت مقرون با مهر و‏‎ ‎‏عواطف بود نه مولود قهر و خشونت، و این مطلبی است که برای خود‏‎ ‎‏اینجانب تجربه و آزمایش شد.‏

‏روزی مطلبی از درس ایشان برای بنده، مجمل ماند. در مباحثه ای که با‏‎ ‎‏یکی از آقایان افاضل داشتم، نیز مطلب روشن نشد و گویا ایشان نیز مشکل مرا‏‎ ‎‏داشتند. بعد از گفتگو با ایشان بنابراین شد که فردای آن روز اینجانب، مطلب‏‎ ‎‏را با آقا درمیان بگذارم و بعد از درس، مطلب را از ایشان بپرسم. برحسب این‏‎ ‎‏قول و قرار فردا بعد از آنکه درس امام پایان یافت؛ به منبر درس ایشان در‏‎ ‎‏مسجد اعظم نزدیک شدم، کنار منبر قرار گرفتم و بعد از تقدیم سلام عرض‏‎ ‎‏کردم: اجازه می فرمایید مطلبی را سؤال کنم؟ ایشان هم فرمودند: بگویید (یا‏‎ ‎‏بفرمایید). اینجانب آمدم که مطلب خود را بگویم و توضیح آن را از ایشان‏‎ ‎‏بخواهم که ناگهان همچون برق، اصل مطلب، از خاطرم پرید و محو گردید؛‏‎ ‎‏لحظه ای در این حالت گذشت، شرمندگی و ناراحتی آن لحظه قابل توصیف‏‎ ‎‏نیست، بالاخره عرض کردم: آقا ببخشید که مطلب از یادم رفت آن بزرگمرد با‏‎ ‎‏تبسم فرمودند: هر وقت یادت آمد بیا!‏

‏از مزایا و خصوصیات بارز مرحوم امام ـ قدس سره الشریف ـ سکوت‏‎ ‎‏ایشان بود. ایشان بدون ضرورت لب به سخن نمی گشودند و این سکوت و‏‎ ‎‏کم حرفی ایشان دلیل بارز و روشنی بر تسلط ایشان بر نفس خویش بود و‏

صحیفه دلجلد 2صفحه 126
‏حکایت از خویشتنداری آن بزرگوار می کرد. شبهایی که در منزل نماز‏‎ ‎‏جماعت می خواندند؛ بعد از نماز، مدتی ـ شاید حدود نیم ساعت یا کمی‏‎ ‎‏بیشتر ـ در اتاق بیرونی می نشستند که گاهی سعادت حضور در آن جلسه را‏‎ ‎‏داشتیم. در این جلسه که اهل علم و دیگران در خدمتشان بودند؛ اگر پرسشی‏‎ ‎‏می شد، پاسخ می دادند وگرنه ساکت و آرام نشسته بودند و نظر ایشان به‏‎ ‎‏پیش روی خودشان متوجه بود.‏

‏آن مرد بزرگ بعد از بازگشت از پاریس به قم، شبی به منزل یکی از علمای‏‎ ‎‏محترم معاصر آمده بودند، یکی از آقایانی که در آن جلسه حضور داشتند‏‎ ‎‏مسأله ای را مطرح و از حکم آن پرسش کردند؛ در این هنگام بحث و گفتگو‏‎ ‎‏پیرامون آن مسأله شروع شد و چند نفر آقایان حاضر هر یک مطلبی را گفتند.‏‎ ‎‏شگفت انگیز این بود که مرحوم امام هیچ نگفتند و اظهارنظر نکردند. در تمام‏‎ ‎‏این مدت، گوش می دادند و استماع می کردند و بعد از آن خداحافظی‏‎ ‎‏کردند و تشریف بردند.‏

‏بعد از بازگشت به قم اولین بازدید ایشان از مرحوم آیت الله العظمی‏‎ ‎‏گلپایگانی ـ قدس سره الشریف ـ بود. اینجانب توفیق حضور در آن جلسۀ‏‎ ‎‏نورانی را داشتم؛ مرحوم امام فرمودند: فیضیه خوب آباد شده. مرحوم آقا در‏‎ ‎‏پاسخ فرمودند: خوب هم خراب کرده بودند. در همین جلسۀ شریف بود که‏‎ ‎‏عکاسها وارد شدند، شور و شوقی زایدالوصف داشتند. خصوصاً که اولین‏‎ ‎‏جایی بود که امام شروع به بازدید کرده بودند. مرحوم آقای گلپایگانی‏‎ ‎‏فرمودند: عکس نمی خواهیم. امام فرمودند: آقا این آقایان عکاسها نه مقلد‏‎ ‎‏منند نه مقلد شما. از این گفتار ملیح مرحوم امام ـ قدس سره ـ مرحوم آقای‏‎ ‎‏گلپایگانی خندان شدند و عکاسها هم شروع به گرفتن عکس کردند.‏

صحیفه دلجلد 2صفحه 127
‏ـ رحمة الله علیهما رحمةً واسعةً و حشرهما الله مع اجداد هما الطاهرین و‏‎ ‎‏اسکنهما فی جنات النعیم.‏

‏یکی از برنامه هایی که مرحوم امام در قم پیاده کردند و به شهرها نیز‏‎ ‎‏سرایت کرد و در پیشبرد انقلاب ـ سالهای 41 و 42 ـ اثری عظیم و چشمگیر‏‎ ‎‏داشت، این بود که با علمای بزرگ و طراز اول در خلال یک هفته یا بیشتر‏‎ ‎‏جلسه ای داشتند و تبادل نظر می کردند؛ این برنامه ضمن آن نتیجه گیری، اثر‏‎ ‎‏مثبت دیگری نیز داشت که موجب ارعاب و اضطراب طاغوتیان می شد که‏‎ ‎‏تجمع نقطه های مرکزی روحانیت نشانگر وحدت نظر و اتحاد و هماهنگی‏‎ ‎‏آنها بود. علمای بلاد نیز با اشاره ایشان همین برنامه را اجرا کردند، غالباً‏‎ ‎‏عصرهای جمعه دور هم جمع می شدند و به تبع آنان مردم مسلمان و مبارز نیز‏‎ ‎‏در آن جلسه شرکت می کردند و به طور طبیعی یک هماهنگی کاملی میان‏‎ ‎‏عناصر روحانی و نیز بین آنان و توده مردم ایجاد می شد.‏

‏از مواهب الهی به آن مرد بزرگ، روشن بینی و هوش سرشار و تفرس‏‎[2]‎‎ ‎‏کامل ایشان بود که متوجه مشکل شده و حکیمانه برای رفع آن قیام می کردند.‏‎ ‎‏در همان انقلاب اول، دورانی پیش آمد که طلاب جوان و پرشور و نیز گروهی‏‎ ‎‏از مردم بر اثر غلبۀ احساسات، نسبت به بعضی از بزرگان و مجتهدین گرانقدر‏‎ ‎‏آن روز هتک می کردند و زبان به اعتراض و احیاناً ناسزاگویی می گشودند و‏‎ ‎‏بلاشک زمینه مساعدی برای سوءاستفادۀ دشمنان اسلام و انقلاب بود. دراین‏‎ ‎‏اثنا مرحوم امام یک سخنرانی بسیار حاد و جالبی در مسجد اعظم کردند و آن‏‎ ‎‏جمعیت انبوه را که پای منبر ایشان تجمع کرده بودند ارشاد فرموده و خطر آن‏

صحیفه دلجلد 2صفحه 128
‏جریان را گوشزد فرمودند و از جمله گفتند: هرکس که به این آقایان مراجع،‏‎ ‎‏جسارت و توهین کند قطع ولایت خداوند از او خواهد شد. و با این سخنرانی‏‎ ‎‏بسیار مهم غائله را خوابانیدند و روح خوشبینی و احترام را جایگزین آن‏‎ ‎‏نقدها و ناسزاها نمودند.‏

‏یکی از نکاتی که در زندگی مرحوم امام ـ اعلی الله ـ مقامه به وضوح‏‎ ‎‏مشاهده و احساس می شد صلابت و استحکام آن بزرگوار بود. اگر در‏‎ ‎‏موردی احساس وظیفه می کردند، دنبال آن می رفتند و با محکم کاری‏‎ ‎‏مطلب را به پیش می بردند.‏

‏در جریان انجمنهای ایالتی و ولایتی که دولت طاغوت بعد از شکست،‏‎ ‎‏سفارش داد که این قضیه انجام نخواهد شد و نظر بعضی از اعاظم و اکابر در‏‎ ‎‏آن زمان بر این بود که روی همین نقطه متوقف بمانند و قضیه را تمام شده‏‎ ‎‏اعلان کنند و خلاصه جریان را دنبال نکنند، ولی مرحوم امام ـ رضوان الله ‏‎ ‎‏علیه ـ می فرمودند: باید دولت این مطلب را در روزنامه ها اعلان کند وگرنه‏‎ ‎‏مادام که اعلان نکند مبارزه ادامه دارد و ما جریان را تمام شده تلقی نخواهیم‏‎ ‎‏کرد و این صلابت و پایمردی شکست دیگری برای دولتمردان آن روز به بار‏‎ ‎‏آورد و ناچار شدند که ذلیلانه در روزنامه های کثیرالانتشار آن روز اعلان‏‎ ‎‏کنند که این قضیه انجام نخواهد شد و در نتیجه آن عظمت موهوم و قدرت‏‎ ‎‏تخیلی که آن جنایتکاران برای خود ساخته بودند، درهم شکسته شد و عجز و‏‎ ‎‏ناتوانی آنان از این رهگذر برای ملت، آشکار و هویدا گردید و امثال این‏‎ ‎‏مواقف عالیه در زندگی آن بزرگمرد بسیار است.‏

‏در همان مواقع انقلاب اول بود که مرحوم مغفور آیت الله العظمی آقای‏‎ ‎‏حاج سیدعلی بهبهانی ـ رضوان الله علیه ـ که مقیم اهواز بودند و از مراجع‏

صحیفه دلجلد 2صفحه 129
‏تقلید آن سامان به شمار می آمدند؛ به قم آمدند و بر مرحوم امام ـ رضوان الله ‏‎ ‎‏علیه ـ وارد شدند. ایشان در این مسافرت علاوه بر آنکه با خانواده شان مهمان‏‎ ‎‏امام بودند، مورد تکریم خاص و ویژۀ امام واقع شدند و بعد از چند روز که‏‎ ‎‏عازم بازگشت به اهواز شدند از طرف امام چند کوپۀ قطار برای ایشان و‏‎ ‎‏خانواده و بستگانشان قرار داده شد تا به راحتی به اهواز بروند.‏

‏آری مرحوم آقای بهبهانی چون هم دارای مقامات عالیۀ علمی بود و در‏‎ ‎‏سنین بالا بودند و امام در آن هنگام شصت و سه ـ چهار سال داشتند؛ لذا‏‎ ‎‏ایشان را بسیار احترام می کردند و نمی دانم خودم ناظر بودم یا کسی برایم‏‎ ‎‏نقل کرد که امام به ایشان گفتند: شما در مقام پدر ما هستید.‏

‏شخصیت دیگری که در آن دوران وارد بر امام شدند مرحوم آیت الله ‏‎ ‎‏مجاهد وَرِع شهید سیدعبدالحسین دستغیب ـ رضوان الله علیه ـ بود ایشان نیز‏‎ ‎‏مورد احترام فراوان مرحوم امام بودند و شاید این جریان بعد از آزادی‏‎ ‎‏مرحوم آقای دستغیب از زندان تهران بود. چنین به خاطرم می آید که جمعیت‏‎ ‎‏زیادی به خانه امام می آمدند و آقای دستغیب را ملاقات می کردند و در‏‎ ‎‏ذهنم هست که امام هم در بیرونی تشریف آورده و به احترام ایشان‏‎ ‎‏می نشستند و گویا دیدم یا احیاناً شنیدم که کسی می خواست که دست امام را‏‎ ‎‏ببوسد و ایشان فرمودند: نه، امروز نمی خواهد دست مرا بگیرید و ببوسید و‏‎ ‎‏این را به خاطر احترام آقای دستغیب می فرمودند تا توجه مردم به سوی او‏‎ ‎‏جلب گردد.‏

‏یکی از مباحث مفید و پرارزش آن مرد بزرگ و آن استاد یگانه، بحث‏‎ ‎‏راجع به پیوند بود و آن وصل کردن چیزی و جزئی از بدن حیوان یا انسانی به‏‎ ‎‏بدن انسان دیگر است. می فرمودند: ممکن است برای منع و عدم جواز آن به‏

صحیفه دلجلد 2صفحه 130
‏آیۀ کریمه تمسک شود که خدا می فرماید: «وَلَاٰمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ الله »‏‎[3]‎‏ که‏‎ ‎‏خداوند نقل می فرماید که شیطان گفته است: هر آینه آنان را امر می کنم که‏‎ ‎‏خلقت و آفرینش الهی را تغییر دهند. ولیکن این استدلال در صورتی تمام و‏‎ ‎‏صحیح است که همۀ انواع تغییرات که ما در جهان مشاهده می کنیم، حرام‏‎ ‎‏باشد؛ در حالی که هیچ کس، بدان ملتزم نخواهد شد و چه کسی می تواند‏‎ ‎‏بگوید که چوب و تخته را به صورت در خانه درآوردن و یا خاک را تبدیل به‏‎ ‎‏آجر کردن و انواع دیگر تغییرات حرام باشد؟! و همچنین کلیه اجسامی که در‏‎ ‎‏جهان طبیعت از صورتی به صورت دیگر درمی آیند و شکل آنها عوض‏‎ ‎‏می شود حرام باشد؟ و اگر گفته شود که همۀ این امور هر چند از مصادیق تغییر‏‎ ‎‏خلقت است ولیکن جائز است و فقط یکی چند مورد از قبیل همین پیوند زدن‏‎ ‎‏و یا ریش تراشی در تحت آیه مانده است. این هم مستلزم تخصیص اکثر‏‎ ‎‏خواهد بود؛ یعنی یک مطلب عامی گفته شود و اکثر افراد آن استثنا شود. به‏‎ ‎‏ناچار باید گفت مقصود از تغییر خلقت در آیۀ کریمه، این مطالب نیست، بلکه‏‎ ‎‏مقصود همان چیزی است که خداوند متعال در آیۀ دیگری فرموده است:‏‎ ‎‏«اِنَ الله َ لایُغیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتّٰی یُغَیّرِوُا مَا بِاَ نْفُسِهِمْ»‏‎[4]‎‏ راستی که خداوند، قومی را‏‎ ‎‏تغییر نداده و نعمتهای آنان را نخواهد گرفت و آنان را به بلا و درد و رنج‏‎ ‎‏نخواهد افکند، مگر آن زمان که خود تغییر کنند؛ یعنی از حسنات و خوبیها رو‏‎ ‎‏به سوی بدیها و اعمال ناروا بیاورند. مکرمتهای انسانی را از دست داده و به‏‎ ‎‏رذایل و صفات زشت آلوده شوند و خلاصه از شکرگزاری نعمتها و الطاف‏
صحیفه دلجلد 2صفحه 131
‏الهی غفلت ورزیده و کفران نعمتها و موهبتهای خداوند بنمایند. پس آن آیۀ‏‎ ‎‏کریمه هم همین را می رساند که شیطان گفته ‏‏[‏‏است که‏‏]‏‏ من مردم را وادار‏‎ ‎‏می کنم که تغییر خلقت خدا بدهند؛ یعنی خوبیها را پشت سر گذاشته و به‏‎ ‎‏بدیها و کجرویها روی بیاورند.‏

‏یا اینکه مراد از تغییر، تغییر فطرت الله و فطرت توحید و فطرت عدل باشد و‏‎ ‎‏چه بسا که ذیل آیه، یعنی جملۀ مبارکۀ «وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیطَانَ وَلِیّاً مِنْ دُوِن الله ِ‏‎ ‎‏فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبیناً‏‎[5]‎‏» اشاره به ترک ولایت الله ودخول در تحت ولایت‏‎ ‎‏شیطان و حکومت او باشد؛ زیرا آیه می فرماید: و کسی که شیطان را به عنوان‏‎ ‎‏ولیّ اتخاذ کند و خدای یگانه را به ولایت نپذیرد جداً خسران و زیانی‏‎ ‎‏فوق العاده و جبران ناپذیر کرده است؛ و این عین تفسیر خلق الله و عوض‏‎ ‎‏کردن و برگردانیدن خلقت و آفرینش الهی است. نه پیوند زدن و یا ریش‏‎ ‎‏تراشیدن که با این آیۀ کریمه نمی توان اثبات حرمت آنها را نمود.‏

صحیفه دلجلد 2صفحه 132

  • . تعقید: پیچیدگی، کلام پیچیده گفتن.
  • . تَفرُّس: به فراست انداختن، نظر انداختن و خیره شدن به  چیزی برای فهم آن.
  • . سورۀ نساء، آیۀ 119.
  • . سورۀ رعد، آیۀ 11.
  • . سوره نساء، آیۀ 119.