اسدالله تجریشی

ماجرای فوت آقای لاهوتی

‏بعد از مدتها که آقای لاهوتی از سپاه خارج شد و با سران مملکت‏‎ ‎‏اختلافاتی پیدا کرد، به من زنگ زد که : فلانی، من بیمارستان بستری ام و‏‎ ‎‏ناراحتی قلبی دارم. نمی خواهی به دیدنم بیایی؟ من هم برایش پیغام دادم‏‎ ‎‏که : انشاءالله دیدار من و تو در قیامت و ما همدیگر را نخواهیم دید.‏

‏چون مسعود رجوی‏‏ و افرادش برای وی گل برده بودند و او را تو‏‎ ‎‏چنگ و بال خودشان گرفته بودند، من دوست نداشتم ببینمش.‏

‏یکی از دوستان‏‎[1]‎‏ نقل می کرد که آقای لاجوردی‏‏ حکم داده که بروید‏‎ ‎

کتابخاطرات اسدالله تجریشیصفحه 113
‏آقای لاهوتی را بیاورید. ما هم به اتفاق پسرش وحید به در خانه شان‏‎ ‎‏رفتیم، هر چه در زدیم ایشان در را باز نکرد و گفت : اگر مزاحم شوید،‏‎ ‎‏می روم پشت تیربار و یکی را زنده نمی گذارم.‏

‏با آقای لاجوردی‏‏ تماس گرفتیم و کسب تکلیف نمودیم. ایشان‏‎ ‎‏گفت : در را بشکنید و وارد شوید. می خواستیم در را بشکنیم که وی در‏‎ ‎‏را باز کرد. وارد منزل که شدیم، دیدیم سه تا تیربار آنجا بود. چند قبضه‏‎ ‎‏« ژ-3 » و تعدادی دلار و نامه ها و مکاتباتی با مسعود رجوی‏‎[2]‎‏ که روی‏‎ ‎‏میزش بود.‏

‏وحید را هم با خودمان برده بودیم تا منزل را بگردیم.‏

‏وحید به من گفت : تو کانال کولر پشت بام یک چیزهایی هست.‏‎ ‎‏برویم آنها را هم برداریم. خانه شان سه طبقه بود. ما را برد پشت بام و از‏‎ ‎‏غفلت ما سوءاستفاده کرد و خودش را از بالای بام به زمین پرتاب کرد و‏‎ ‎‏یک مرتبه مُخش ریخت روی زمین و از دنیا رفت.‏

‏آقای لاهوتی آمد نگاهی کرد. چون خیلی تحت تأثیر پسرش بود،‏‎ ‎‏گفت : من آماده ام، ببریدم. ولی من قلبم درد می کند، بروم داروی قلبم را‏‎ ‎‏بردارم. گفتیم: برو بردار. رفت سر جعبه داروها، یک چیزی ریخت کف‏‎ ‎‏دستش و خورد. گفت : برویم.‏

‏تو ماشین که گذاشتیمش، بعد از چند دقیقه دیدم دارد جان می دهد.‏‎ ‎‏سریع تماس گرفتیم که ایشان زهر خورده، آنجا آماده باشید. پزشک آمد‏‎ ‎‏و هنگامی که رسیدیم، معاینه کرد و گفت : ایشان مرده، و علت مرگ هم‏‎ ‎‏مشخص شد که مرگ موش بوده است.‏

 

کتابخاطرات اسدالله تجریشیصفحه 114

  • . مسئول گروه ضربت.
  • . آن موقع مسعود رجوی  از ایران رفته بود و در فرانسه اقامت داشت.