یکی از مأموران صلیب سرخ جوان 25 ساله آلمانی بود که به صحبتهای زندانیها به دقت گوش می داد.
یکی از زندانیها برای جوان آلمانی تعریف می کرد : من را آوردند و روی تخت خواباندند. یک کلاهک فلزی روی سرم گذاشتند. هر چه داد می زدم صدا توی گوشم می پیچید و چشمهایم می خواست پاره شود. بعد برق ضعیف شده را به بدنم وصل کردند وبا کابل به جانم افتادند. من طلب آب می کردم. ولی به من آب نمی دادند. آخر بار، منوچهری آمد و گفت : چرا به این بیچاره آب نمی دهید؟ من را باز کردند و بردند جلوی دستشویی خواباندند. فکر کردم می خواهند به من آب بدهند. ولی منوچهری شرشر ادرار کرد توی دهن من. از بس تشنه بودم، با حرص و ولع همین طور قلپ قلپ می خوردم . حسین شریعتمداری هم داشت
کتابخاطرات اسدالله تجریشیصفحه 104
ترجمه می کرد. دیدم این جوان آلمانی نتوانست خودش را نگه دارد، اشکش هُری ریخت پایین. بعد رو کرد به حسین و گفت : من زندانهای فلسطین، ویتنام و... را دیده ام. ولی این نوع شکنجه در تاریخ باید به نام شکنجهِ آریا مهری ثبت و ضبط شود که عوض آب در دهان ادرار می کنند. طوری شده بود که نتوانست احساسات خودش را نگه دارد. همین طور از چشمهایش اشک می ریخت.
کتابخاطرات اسدالله تجریشیصفحه 105