اسدالله تجریشی

لو رفتن سازمان مجاهدین

‏اولین باری که احمد رضایی‏‎[1]‎‏ دستگیر شد به واسطه ارتباطش با نهضت‏‎ ‎

کتابخاطرات اسدالله تجریشیصفحه 44
‏آزادی بود. مدت کوتاهی در زندان بود و در آنجا با شخصی به نام شاه‏‎ ‎‏مراد دلفانی‏‏ آشنا شد و با هم رفیق شدند. بعد از مدتها که دیگر احمد‏‎ ‎‏عضو مجاهدین شده بود در خیابان انقلاب فعلی به دلفانی می رسد و‏‎ ‎‏پس از حال و احوال از وضعیت احمد سئوال می کند، احمد هم تشکیل‏‎ ‎‏سازمان و گوشهای از فعالیتهای آن را برایش بازگو می کند. با توجه به‏‎ ‎‏اینکه دلفانی کُرد بود و به تصور اینکه می تواند از آن طرف مرز سلا ح‏‎ ‎‏تهیه کند باهاش قاطی می شود. دلفانی هم قول می دهد که یک سری‏‎ ‎‏تفنگ، مسلسل، نارنجک و اسلحه کمری برایش بیاورد.‏

‏غافل از اینکه دلفانی‏‎[2]‎‏ با ساواک همکاری دارد و به این طریق سازمان‏‎ ‎‏لو می رود و تقریباً همه دستگیر می شوند. از 14 نفر سران سازمان فقط‏‎ ‎‏مسعود رجوی‏‏ باقی می ماند و بقیه اعدام می شوند.‏

 

کتابخاطرات اسدالله تجریشیصفحه 45

  • . احمد رضایی  در سال 1325 در تهران  و در خانواده ای مذهبی متولد شد. پدر او بازاری و از طرفداران دکتر مصدق  بود. احمد در سال آخر دبیرستان درس و تحصیل را رها کرد و هنگامی که درنهضت آزادی فعال بود به سربازی رفت. او در قیام 15 خرداد 1342 شرکت فعال داشت، و از آن پس برای مبارزه با رژیم پهلوی گروهی مبارز را شکل داد که از اعضای آن می توان به بهرام آرام ، کامران نخعی و حبیب الله رهبری  اشاره کرد. او با همین گروه به سازمان مجاهدین پیوست و پس از ضربه شهریور 50 علیرغم نداشتن تحصیلات عالی (برخلاف رهبران قبلی) رهبری سازمان مجاهدین خلق را به عهده گرفت و با انسجام، هدایت و سازمان دهی اعضای باقیمانده، سازمان را از ورطه فروپاشی نجات داد. احمد فردی متعصب و مذهبی و مقید به تقلید (از حضرت امام خمینی(ره)) بود و از این رو با رهبران روشنفکر قبلی و بعدی سازمان متمایز بود. او از شرکت کنندگان مستمر در سخنرانی های آیت الله طالقانی  در مسجد هدایت بود و کمکهای مالی و لجستیک بسیاری از متدینین بازار جذب کرد و در اختیار سازمان گذاشت. احمد سرانجام پس از یک قرار لو رفته و در ساعت 7 بعدازظهر 11 بهمن 1350 در خیابان غفاری  با مأمورین درگیر شد. سه نفر از ایشان را کشت و خود نیز جان سپرد و اولین شهید سازمان نام گرفت.
  • . الله مراد دلفانی  که در برخی منابع از آن به شاه مراد دلفانی یاد شده است، اهل جوانرود کرمانشاه است که شخصیت پیچیده ای داشت. در کارنامه سیاسی او عضویت و فعالیت در حزب توده به ثبت رسیده است که پس از دستگیری به اعتقادات و مبارزات سیاسی خویش پشت کرد و به همکاری با ساواک تن داد.