اسدالله تجریشی

هنر جذب اقشار مختلف مردم توسط امام

‏یکی از ویژگیهای امام که شاید کمتر روی آن کار شده باشد، این است‏‎ ‎‏که ایشان سعی داشت حرکت های مذهبی را در جهت صحیح خودش‏‎ ‎‏هدایت کند. مِن جمله سینه زنیهای معروفی که در چاله میدان بود و‏‎ ‎

کتابخاطرات اسدالله تجریشیصفحه 20
‏سردستهاش طیب‏‏ و رمضان یخی‏‏ معروف بودند. این با عظمت ترین و‏‎ ‎‏شلوغ ترین دسته ای بود که از میدان سلطان‏‏ جنوب شهر راه می افتاد و‏‎ ‎‏عَلَم و کُتَل و... به وسیله گنده لاتهای آن زمان حمل می شد. طیب و حاج‏‎ ‎‏حسین رمضان یخی خیلی نفوذ داشتند و تمام چاقوکشها و قداره بندهای‏‎ ‎‏آن زمان همه زیرِ بلیط اینها بودند. وقتی سینه زنها راه می افتادند این دو‏‎ ‎‏نفر جلوی دسته بودند. یک تابلویی هم داشتند که روی آن نوشته شده‏‎ ‎‏بود: « هیأت عزاداری صابون پزخانه چاله میدان» این تابلو سفید بود که‏‎ ‎‏یک طرفش نوشته بود طیب حاج رضایی‏‏ و طرف دیگرش نوشته بود‏‎ ‎‏حسین رمضان یخی. البته یک اسم دیگری داشت.‏

‏همه ی استخوان بدستها و چاقوکشها و همه ی لاتهای تهران‏‏ شاید‏‎ ‎‏توی این دسته بودند. بعضی ها لخت می شدند. بعضی ها مغز سرشان‏‎ ‎‏کچل بود. عده ای تا نوک پایشان خال کوبیده شده بود و اکثراً هم بدنشان‏‎ ‎‏از زخم کارد و تیغ پر بود. اما همه شان جایگاه مردمی داشتند که بعد‏‎ ‎‏برنامه ریزی شد که این دسته ها و هیأت عزاداریها که از چهارده محله‏‎ ‎‏تهران راه می افتادند سازمان دهی شوند تا از آن بی محتوایی خارج شوند.‏‎ ‎‏این بود که به تدریج به این عَلَم و کُتَلها عکس امام را سنجاق کردند و‏‎ ‎‏چند نفری هم بودند که شعارهای انقلابی می ساختند و توی دهن مردم‏‎ ‎‏جنوب شهر می انداختند و آنها هم با این شعارها و نوحه ها سینه زنی‏‎ ‎‏می کردند.‏

‏قضایای 15 خرداد که پیش آمد، شبی که مصادف با شبِ تاسوعا بود،‏‎ ‎‏دسته ی طیب‏‏ راه افتاد. چنین تشکیلاتی راه نمی افتاد. به غیر از دسته‏‎ ‎‏سینه زنی طیب، جمعیت متراکمی به این شکل وجود نداشت. در این‏‎ ‎‏دسته شخصی بود که ریشِ بلندی داشت و از طرفداران آیت الله کاشانی‏‎ ‎

کتابخاطرات اسدالله تجریشیصفحه 21
‏بود. سرِ بازار یک دکه داشت که دوغ می فروخت. وی شبِ تاسوعا‏‎ ‎‏عکسهای متعددی از امام آورد و به عَلَم و کُتَلها نصب کرد و عزاداری آن‏‎ ‎‏شب به یک میتینگِ سیاسی عظیم تبدیل شد. زمینه 15 خرداد چیده شد و‏‎ ‎‏به دنبال آن طیب و اسماعیل حاج رضایی‏‏ را گرفتند.‏

‏ این دو نفر از مشاهیر میدان تره بار بودند. رژیم برای اینکه از دیگران‏‎ ‎‏زهرچشمی بگیرد، اعدامشان کرد‏‎[1]‎‏.‏

 

کتابخاطرات اسدالله تجریشیصفحه 22

  • . شهید حاج اسماعیل رضایی فرزند لطف الله در سال 1304 در تهران  متولد شد و از همان دوران نوجوانی به شغل بارفروشی در میدان میوه وتره بار تهران روی آورد. وی پس از حادثه خونین 15خرداد سال 1342 در مرداد همان سال در پاساژ نیمه کاره اش در میدان شوش تهران دستگیر و به جرم ایجاد بلوا و تحریک اهالی به جنگ و قتال با یکدیگر علیه سلطنت مشروطه ایران در دادگاه بدوی و تجدید نظر به اعدام محکوم شد. حکم اعدام او به همراه شهید طیب  حاج رضایی  در ساعت شش و هفت دقیقه بامداد و با شلیک شش گلوله و یک تیر خلاص به اجرا گذاشته شد و در سن 38 سالگی به شهادت رسید.او مقلد امام خمینی بود و در رسیدگی به خانواده های بی سرپرست نهایت تلا ش خود را نمود. در ساخت مسجدی در محله بیسیم نجف  آباد تهران  همت گماشت و بسیاری از مساجد به واسطه مساعدت و همراهی او فرش شده بود. او یکی از عناصر اصلی پخش اعلامیه های حضرت امام در سطح تهران بود و در سازمان دادن هیئتهای مذهبی در روزهای تاسوعا و عاشورای آن سال نقش مؤثری داشت. وی در سال 1339 به حج مشرف گردید. رفاقت او با مرحوم طیب  به بیش از بیست سال قبل باز می گردد.