خاطرات

آیت اللّه محمد مؤمن

‏300ـ ‏‏بی توجهی به دنیا و تسلیم در برابر وظیفه و مسئولیت از ویژگیهای‏‎ ‎‏امام بزرگوار بود که به دو نمونه اشاره می شود:‏

‏     1ـ با این که اقدام به هیچ مسأله ای را که از مظاهر ارائۀ خویش و احیاناً‏‎ ‎‏دعوت به نفس باشد، نمی پذیرفتند، مع ذلک وقتی در یکی از روستاهای‏‎ ‎‏کم جمعیت قم احتیاج به مسجدی بود و یکی از متمکنینی که از عمده مالکین‏‎ ‎‏روستا و مقلد آن بزرگوار بود، اعلام داشته بود که آقا (امام) اگر برای زدن‏‎ ‎‏کلنگ این مسجد به روستا تشریف بیاورد، من فلان مبلغ را کمک می کنم.‏‎ ‎‏یکی از دوستان این مطلب را با داماد محترمشان، مرحوم آقای اشراقی(ره)‏‎ ‎‏مطرح و راه چاره خواست. آقای اشراقی اظهار داشتند اگر حاج آقا احساس‏‎ ‎‏وظیفه کند، امکانش هست. به دنبال این، نیاز آن روستا را برای ایشان تشریح‏‎ ‎‏نمودند و خلاصه برای زدن کلنگ به همراه سه چهار نفر دیگر ـ که بنده هم‏‎ ‎‏توفیق داشتم ـ به آن روستا رفته به دست مبارکشان کلنگ توسعۀ مسجد زده‏‎ ‎‏شد. این در حالی بود که خیلی ها از شرکت در امثال این امور و مطالبی به‏‎ ‎‏مراتب بالاتر از آن ابا داشتند.‏

‏     2ـ در سال 1348 برای آخرین سفر به عراق مسافرت کردم و در اتاق‏‎ ‎‏مخصوص تنها به حضورشان رسیدم. خدمتشان مفاد اعلامیۀ سیزده نفری را‏‎ ‎‏که برای مرجعیت ایشان ـ بعد از فوت مرحوم آقای حکیم(ره) ـ داده شد و‏‎ ‎‏اسامی آقایان اعاظم امضاکنندگان را عرض کردم. به صورت اعتراض‏‎ ‎‏فرمودند: چرا اینها این کار را کردند؟!! عرض کردم: آقایان کسی را که با‏‎ ‎‏قاطعیت در برابر خلافکاریهای شاه بایستد، همچون جنابعالی سراغ نداشتند‏

کتابآئینۀ حُسنصفحه 186
‏و لذا وظیفه شرعی خود دانستند و به این کار اقدام کردند. وقتی صحبت‏‎ ‎‏وظیفه شرعی پیش آمد، اعتراض و عصبانیت مبدل به سکوت و آرامش شد.‏

‎ ‎

کتابآئینۀ حُسنصفحه 187