خاطرات

خانم فریده مصطفوی

‏281ـ ‏‏آقا چنین نبود که طلبه ای باشند که فقط زندگی شان از درآمد‏‎ ‎‏طلبگی بگذرد. از این جهت در ابتدای ازدواجشان با خانم یک منزل کوچک‏‎ ‎‏اجاره کرده و در این منزل تنها بودند. اثاث منزل را هم خانم آوردند، اثاث‏‎ ‎‏دیگری نداشتند. خانم تعریفی می کرد مراسم عروسی ما بسیار ساده برگزار‏‎ ‎‏شد. کل اثاثیه امام یک گلیمی بود و یک دست رختخواب و یک چراغ‏‎ ‎‏خوراک پزی دو فتیله ای و یک قوری و استکان و نعلبکی و یک عدد قابلمۀ‏

کتابآئینۀ حُسنصفحه 176
‏خیلی کوچک، تا اینکه بعد از یکی دو سال اثاثیه ای که از پدر امام به ارث‏‎ ‎‏رسیده بود و آقای پسندیده به امانت نزد خود نگهداشته بودند، برای امام‏‎ ‎‏فرستادند. خانم می گفتند آنها هم اثاثی نسبتاً کهنه بودند. مجموعاً زندگی امام‏‎ ‎‏یک زندگی طلبگی آبرومند بود.‏

282ـ ‏تابستانی را خانوادگی به همراهی مادربزرگ (مادر همسر امام) به مشهد‏‎ ‎‏رفته بودیم. یادم می آید ماه رمضان بود و روزی یکی از فامیلهای مادربزرگ‏‎ ‎‏که در آستان قدس رضوی سمت و مسئولیتی داشت، پیغام فرستاده بود که‏‎ ‎‏امشب از مهمانخانه حضرت برای شما شام و افطاری فرستاده می شود،‏‎ ‎‏نزدیکیهای افطار، چند نفر از خدمه آنجا با طبقهایی از انواع غذا و میوه جات‏‎ ‎‏روی سر، یااللّه ، یااللّه گویان وارد شده و طبقها را کف حیات چیدند و رفتند.‏‎ ‎‏این شیوه رفتار برای ما که بچه بودیم تازگی داشت و جالب می نمود. سفره‏‎ ‎‏مفصل افطاری و غذاهای جورواجور آن نیز تقریباً باعث خوشحالی بچه ها‏‎ ‎‏بود.‏

‏     حضرت امام هم مثل بقیه کنار سفره نشستند اما برخلاف دیگران، به غیر‏‎ ‎‏از نان و پنیر و چای به  هیچکدام از آن غذاها دست نزدند و مادامی که سر‏‎ ‎‏سفره بودند سر خود را بالا نگرفته و در این باره به دیگران هم چیزی نگفتند.‏‎ ‎‏البته الآن می شود گفت به نظر می رسید که شاید شبهه و احتیاطی داشتند ولی‏‎ ‎‏ما همگی از اینکه آقا از آن غذا نخوردند بسیار ناراحت شدیم.‏

‏***‏

‎ ‎

کتابآئینۀ حُسنصفحه 177