خاطرات

حجت الاسلام والمسلمین سیدعلی اکبر محتشمی

‏268ـ ‏‏شیوۀ اجاره کردن منزل در پاریس چنین است که اجارۀ یک سال را‏‎ ‎‏از قبل پرداخت می کنند. برادرمان آقای مهری پول را پرداختند و منزل را‏‎ ‎‏اجاره کردند و به این ترتیب منزل برای ورود امام آماده شد. در همین اثنا امام‏‎ ‎‏سؤال کردند: وضع این منزل چطور است؟ آیا منزلی عادی است یا منزلی‏‎ ‎‏است در سطح بالا؟ خدمت امام عرض کردیم: این منزل در سطح بالاست، و‏‎ ‎‏منزلش خیلی جالب و خوب است. امام فرمودند: نه، من داخل یک چنین‏‎ ‎‏منزلی که سطحش بالا باشد، نمی روم.‏


کتابآئینۀ حُسنصفحه 170
269ـ ‏رسم است وقتی که یکی از مراجع از دنیا می رود، مریدهای علما و‏‎ ‎‏مراجع دیگر تبلیغ می کنند که آقای ما مرجع است تا مردم را به تقلید از او‏‎ ‎‏سوق دهند. آیت اللّه حکیم که از دنیا رفت، مقلدین زیادی در داخل و خارج‏‎ ‎‏عراق داشت. بیوتات و اطرافیان علما و مراجع نجف، برای مرجعیت فرد‏‎ ‎‏مورد علاقه شان فعال شدند. طرفداران آقای خویی، آیت اللّه شاهرودی و‏‎ ‎‏دیگران. ما و دوستان نیز برای این که مقلدین آقای حکیم را به طرف امام‏‎ ‎‏سوق دهیم تصمیم گرفتیم که تبلیغ کنیم. امام متوجه این مسأله شدند. دیدیم‏‎ ‎‏که آقای شیخ عبدالعلی قرهی ما را خواست و گفت امام پیغام دادند و فرمودند‏‎ ‎‏که به دوستان من بگویید من راضی نیستم هیچ کس از من تبلیغ بکند و اسم من‏‎ ‎‏را بیاورد و رسالۀ من را به کسی بدهد و عکس من را پخش کند. این روحیۀ‏‎ ‎‏امام بود.‏

‏     شبها حضرت امام دو ساعت بعد از مغرب می آمدند بیرونی و نیم ساعت‏‎ ‎‏جلوس داشتند، آن وقت کسانی که می خواستند امام را ببینند یا صحبتی و‏‎ ‎‏سؤالی و کاری داشتند و می خواستند مستقیماً با امام درمیان بگذارند همان‏‎ ‎‏ساعت می آمدند و راحت با امام صحبت می کردند. مقلدین و علاقمندان امام‏‎ ‎‏نیز که از شهرها و کشورهای دور و نزدیک می آمدند، اگر می خواستند‏‎ ‎‏ملاقات کنند در همان جلسه می آمدند و ملاقات می کردند. بعد از فوت‏‎ ‎‏آیت اللّه حکیم شیعیان بیشتر کشورها برای تقلید به امام روی آوردند. آنها‏‎ ‎‏وقتی به عتبات مقدسه مشرف می شدند در نجف اشرف دسته دسته یا به نماز‏‎ ‎‏امام در مدرسۀ آیت اللّه بروجردی می آمدند و یا به منزل امام. اختلافی در‏‎ ‎‏کشمیر اتفاق افتاده بود. در کشمیر یک جایی چند تا مو بوده که عده ای ادعا‏‎ ‎‏می کردند این موها از محاسن پیامبر اکرم(ص) است و لذا آنها را گذاشته‏

کتابآئینۀ حُسنصفحه 171
‏بودند توی یک قفسه و جعبۀ آینه و مردم دسته دسته می آمدند و نذر و نیاز‏‎ ‎‏می کردند و پول می دادند و حاجت می خواستند. در طرف مقابل عده ای‏‎ ‎‏مخالفت می کردند و می گفتند که این دروغ است و دکان است. در نتیجه‏‎ ‎‏اختلاف وسیعی بین شیعیان در کشمیر پیش آمده بود. تعدادی از علمای‏‎ ‎‏کشمیر برای این که از مراجع نظریه و یا فتوایی بگیرند که این اختلاف‏‎ ‎‏برداشته شود و بگویند که چنین چیزی صحت ندارد و مسأله خرافات است‏‎ ‎‏به نجف آمده بودند. یک شب که رفتیم خدمت امام چند نفر از این آقایان را‏‎ ‎‏دیدیم که آمدند و نشستند. متوجه شدیم از علمای کشمیر هستند و شروع به‏‎ ‎‏صحبت کردند و گفتند خواهش می کنیم شما نظرتان را بفرمایید تا این مطلب‏‎ ‎‏خرافی از بین برود و اختلاف هم مرتفع شود. امام فرمودند: من دخالت‏‎ ‎‏نمی کنم. بار دیگر تکرار نمودند و پاسخ امام هم فرقی نکرد. بار سوم یکی از‏‎ ‎‏آقایان به عنوان اعتراض گفت: آقا شما مقتدا و مرجع تقلید مردم هستید، شما‏‎ ‎‏باید دخالت کنید. همین که این جمله را گفت که شما مرجع تقلید مردم‏‎ ‎‏هستید، امام برآشفته شدند و فرمودند: کی گفته که من مرجع تقلید هستم؟‏‎ ‎‏مراجع عظام و علمای بزرگوار هستند. امام آنچنان با تغیّر فرمودند که این‏‎ ‎‏بندگان خدا همین طور خشکشان زد. اصولاً امام همیشه از این که ترویج‏‎ ‎‏مرجعیت بکنند، پرهیز می کردند. در حوزه های علمیه علما و مراجع که‏‎ ‎‏رساله چاپ می کنند هرکس که می آید منزلشان ـ چه مقلدین و چه‏‎ ‎‏غیرمقلدین ـ رسالۀ خود را در اختیارشان می گذارند. امام حتی بعد از این که‏‎ ‎‏مرجعیتشان تثبیت شده بود، حاضر نبودند رساله در اختیار کسی بگذارند.‏‎ ‎‏می فرمودند: رساله چاپ شده و هرکس که مقلد من هست برود خودش‏‎ ‎‏بخرد، من ازبیت المال حاضرنیستم که رسالۀ مجانی به کسی بدهم.‏


کتابآئینۀ حُسنصفحه 172
‏***‏

‎ ‎

کتابآئینۀ حُسنصفحه 173