خاطرات

حجت الاسلام والمسلمین محمدصادق کرباسچی تهرانی

‏ ‏

‏251ـ ‏‏در مرحله ای از دوران مبارزه و در زمان طاغوت، حدود 20 نفر از‏‎ ‎‏علما را به مدت سه سال تبعید کردند که بنده جزو آنها بودم. پس از گذشت سه‏‎ ‎‏سال که آقایان را مرخص کردند سه نفر از آنها که به قم بازگشتند برایشان‏‎ ‎‏امکاناتی پیدا شد و منزلشان را عوض کردند. امام این را که شنیدند از نجف‏‎ ‎‏پیغام دادند که آقایان به تشریفات نپردازید و با عمل خودتان مردم را به سلف‏‎ ‎‏صالح ما بدبین نکنید. ما می گوییم وقتی شیخ انصاری از دنیا رفت هفت تومان‏‎ ‎‏بیشتر دارایی نداشت. به دنیا نپردازید مردم را به سلف صالح بدبین نکنید. ‏

252ـ ‏در نجف دکتر گفته بود که امام باید جهت تقویت مزاجشان مقداری‏‎ ‎‏گلابی میل کنند. در آنجا به دلیل جمعیت زیاد میوه کم گیر می آمد. امام به‏‎ ‎‏خدمتکار منزل فرمودند برو نیم کیلو بخر. او هم دیده بود که اگر نیم کیلو بخرد‏‎ ‎‏ممکن است بعداً نتواند میوه گیر بیاورد، لذا یک کیلو خریده بود. امام که از‏‎ ‎‏قضیه مطلع شدند به او گفتند: چرا یک کیلو خریدی؟ من که گفتم نیم کیلو بخر.‏‎ ‎‏او گفت خیلی خوب آقا نیم کیلویش را خودم می خرم ولی بعد پهلوی خودش‏‎ ‎‏نگهداشت چند روز بعد که به گلابی نیاز بود دوباره به امام فروخت.‏


کتابآئینۀ حُسنصفحه 163
253ـ ‏امام در نجف که بودند چون خرج زیاد بود به آقای شیخ عبدالعلی قرهی‏‎ ‎‏فرموده بودند که ماهی 30دینار برای خرج منزل آقامصطفی به او بدهید. با آن‏‎ ‎‏وضعیتی که در نجف بود این 30دینار کفاف زندگی ایشان را نمی کرد و خیلی‏‎ ‎‏سخت بود. آقا مصطفی خدمت آیت اللّه حکیم رفتند ایشان اظهار لطف کردند‏‎ ‎‏و قرار شد ماهیانه 6دینار به مرحوم آقامصطفی شهریه بدهند. مطلب که به‏‎ ‎‏امام رسید ایشان به آقای قرهی فرمودند: از این ماه به مصطفی 24دینار بدهید.‏‎ ‎‏آقامصطفی به امام عرض کرد آقا چرا اینطور کردید؟ امام دست در جیبشان‏‎ ‎‏کرده و کلیدی را درآوردند و فرمودند: «این کلید صندوق تو برو هرچقدر‏‎ ‎‏می خواهی بردار! من نمی خواهم به جهنم بروم تو اگر می خواهی به جهنم‏‎ ‎‏بروی، برو.»‏

‏***‏

‎ ‎

کتابآئینۀ حُسنصفحه 164