خاطرات

حجت الاسلام والمسلمین اسماعیل فردوسی پور

‏206ـ ‏‏یکی از مصاحبه های تاریخی امام در نوفل لوشاتو مصاحبه با‏‎ ‎‏تلویزیون آمریکا بود. آنها مدعی بودند که این مصاحبه زنده پخش می شود.‏

کتابآئینۀ حُسنصفحه 142
‏سؤالات زیادی داشتند از ساعت 9صبح تا 2بعدازظهر که دوربین هایشان را‏‎ ‎‏تنظیم می کردند به ما اعتراض می کردند که این چه اتاق تنگ و کوچکی است‏‎ ‎‏که برای امام درنظر گرفته اید ما نمی توانیم درست فیلمبرداری کنیم.‏

207ـ ‏محل اقامت امام در دهکده نوفل لوشاتو به دلیل رفت وآمد دانشجویان و‏‎ ‎‏شخصیتها از سراسر دنیا کم کم کوچک و کوچکتر می شد، بخصوص که بنا‏‎ ‎‏بود خانواده امام از نجف به پاریس بیایند. ایشان اجازه فرمودند منزل وسیعتر‏‎ ‎‏و نزدیکتر اجاره شود. یکی از برادران تصمیم گرفت که این کار را انجام دهد‏‎ ‎‏و خانه ای مناسب تهیه کند. منزل تهیه شد. بعضی از بستگان امام هم دیدند و‏‎ ‎‏پسندیدند و به آقا گزارش دادند. امام مبلغی بابت اجارۀ یک ماه فرستادند و‏‎ ‎‏اجازه دادند سند اجاره تنظیم شود. برای اطمینان بیشتر با بعضی از برادران‏‎ ‎‏دانشجو از منزل دیدن کردیم. منزل کوچک بود. ظاهراً زیبا و قشنگ می نمود‏‎ ‎‏و از کیفیت خوبی برخوردار بود. من فکر کردم برای امام مناسب نیست. بنا‏‎ ‎‏شد به ایشان گفته شود که ظاهر منزل مناسب شما نیست، بخصوص که‏‎ ‎‏دیوارهای آن مخملی است (کاغذهای دیواری مخملی بود) وقتی امام اطلاع‏‎ ‎‏پیدا کردند، فرمودند: من آنجا نمی روم.‏

208ـ ‏شبی قبل از شروع نماز جماعت، حضرت امام را دیدم که به حالت‏‎ ‎‏تربیع‏‎[1]‎‏ نشسته اند و با ظرف آبی که آوردند، درون تشتی بسیار کوچک وضو‏‎ ‎‏می گیرند. وضو گرفتن ایشان بسیار ساده و بی پیرایه بود و بنده از این روش‏‎ ‎‏ساده و بی پیرایه امام درس ها آموختم.‏

209ـ ‏من زهد واقعی را در زندگی امام به رأی العین دیدم. روز هجرت از عراق‏

کتابآئینۀ حُسنصفحه 143
‏به کویت، حضرت امام فرمودند: احمد لباسهای من را بده. در چمدان امام که‏‎ ‎‏باز شد، جز یک عبا و یک قبا، یک پیراهن و شلوار و یک حوله چیز دیگری‏‎ ‎‏دیده نمی شد و آنجا بود که من متوجه شدم که این رهبر و این مرجع عالیقدر با‏‎ ‎‏اینکه هر ماه مبلغ زیادی در ایران و عراق به طلاب شهریه می پردازند، جز این‏‎ ‎‏مقدار ناچیز لباس دیگری ندارد. و این موضوع برای اهل علم و اهل اخلاق و‏‎ ‎‏مسئولین درس بزرگی است که امام با این ویژگی ها بود که به جنگ کفر و‏‎ ‎‏استکبار جهانی رفت و سربلند بیرون آمد.‏

210ـ ‏شهید مظلوم بهشتی زنگ زدند که برای تشریف فرمایی امام از پاریس به‏‎ ‎‏تهران، مقدماتی تهیه دیده ایم، از جمله:‏

‏     1ـ استقبال بسیار عظیم و گسترده خواهد بود، فرودگاه مهرآباد را‏‎ ‎‏قالی فرش می کنیم.‏

‏     2ـ شهر را چراغانی و تزئین می کنیم.‏

‏     3ـ حضرت امام را با هلیکوپتر به بهشت زهرا می بریم، زیرا ازدحام آنقدر‏‎ ‎‏زیاد است که با ماشین خطرناک می باشد و....‏

‏     وقتی مطالب را به عرض امام رساندم، فرمودند: «برو متصل شو به ایران و‏‎ ‎‏به آقایان بگو: مگر کورش را می خواهند وارد ایران کنند. یک طلبه از ایران‏‎ ‎‏خارج شده، همان طلبه به ایران برمی گردد. من با هلیکوپتر به بهشت زهرا‏‎ ‎‏نخواهم رفت.» ‏

‏     ‏‏موضوع به ایران گزارش شد ولی شهید بهشتی نگران بود که مثلاً ازدحام زیاد‏‎ ‎‏است و خدای ناکرده امام صدمه می بینند و... دوباره گزارش را به آقا رساندم.‏‎ ‎‏فرمودند: «من باید مانند سایر مردم حرکت کنم ولو زیر دست وپا له شوم...»‏

‏***‏

‎ ‎

کتابآئینۀ حُسنصفحه 144

  • چهار زانو نشستن.