خاطرات

آیت اللّه محمد فاضل لنکرانی

‏202ـ ‏‏امام به معنای واقعی کلمه زاهد بودند ولی سعی می کردند که در‏

کتابآئینۀ حُسنصفحه 140
‏ظاهر این صفت را نشان ندهند و تا جایی در این مورد پیش می رفتند که‏‎ ‎‏ظواهر را به گونه ای مهیا می کردند که اصلاً زهد ایشان بروز نکند. امام زاهدی‏‎ ‎‏بود که نشان می داد زاهد نیست، یعنی هیچ وقت لباس بد در انظار نمی پوشید.‏‎ ‎‏اگر به بیرونی ایشان می رفتید ملاحظه می کردید که فرشهای خوب را در آنجا‏‎ ‎‏انداخته اند و فرشهای دیگر را در اندرونی.‏

203ـ ‏روزی در نجف برای ناهار به منزل امام رفتم و اولین باری بود که آنجا را‏‎ ‎‏می دیدم. وقتی وارد بیرونی شدم، دیدم خانه ای است بسیار محقر و کوچک‏‎ ‎‏که مساحت حیاطش بیشتر از سیزده یا چهارده مترمربع نمی شد. در طبقۀ‏‎ ‎‏پایین خانه، چند اتاق و در طبقۀ بالا، اتاق نسبتاً بزرگی قرار داشت. این اتاق که‏‎ ‎‏معلوم بود که برای سالیان سال رنگ آمیزی نشده است، وضع‏‎ ‎‏ناراحت کننده ای داشت. اگرچه باید بگویم که خانه اجاره ای بود و حضرت‏‎ ‎‏امام آن را کرایه کرده بودند. تصادفاً مرحوم آقای اشراقی نیز آنجا بودند. من به‏‎ ‎‏ایشان عرض کردم: ممکن است قسمتی از این خانه را رنگ آمیزی بکنید تا‏‎ ‎‏خانه از این صورت فعلی دربیاید؟ ایشان گفتند: من این موضوع را به امام‏‎ ‎‏پیشنهاد کردم. حتی خدمتشان عرض کردم که حاضرم از پول شخصی خودم‏‎ ‎‏که مربوط به بیت المال نباشد، خرج کنم. اما حضرت امام موافقت نکردند و‏‎ ‎‏فرمودند: به همین سبک باشد. خانه ای است که مال صاحبش است، مربوط‏‎ ‎‏به غیر است و هیچ وجهی ندارد که حالا ما بیاییم و تعمیراتی در آن کرده و یا‏‎ ‎‏رنگ آمیزی بکنیم، و یک صورتی بدهیم که تقریباً با زندگی روحانی مناسبت‏‎ ‎‏و موافقتی نداشته باشد. سپس مرحوم اشراقی اضافه کردند: با اینکه من چنین‏‎ ‎‏پیشنهادی را کردم که از مال شخصی خودم و نه از بیت المال خرج کنم، ایشان‏‎ ‎‏برای حفظ ظاهر و حیثیت روحانیت، حاضر به انجام آن نشدند.‏


کتابآئینۀ حُسنصفحه 141
204ـ ‏حاج آقامصطفی(ره) نقل می کرد: روزی برای طلبه ای نزد امام وساطت‏‎ ‎‏کردم تا پولی را بگیرم و به آن طلبه بدهم. امام به وساطت من ترتیب اثر ندادند.‏‎ ‎‏مرتبۀ دوم وساطت کردم، باز هم امام ترتیب اثر ندادند. کم کم از این برخورد‏‎ ‎‏امام دچار تعجب و حیرت شده بودم. وقتی برای مرتبۀ سوم وساطت کردم،‏‎ ‎‏امام در جواب فرمودند: مصطفی! این کمد و گنجه ای که می بینی، مقدار‏‎ ‎‏زیادی پول هم در آنجاست! این هم کلید این گنجه است! من این کلید را در‏‎ ‎‏اختیار تو می گذارم تا هرچه می خواهی از آن پول برداری و به این طلبه‏‎ ‎‏بدهی، مانعی ندارد. ولی به یک شرط، و آن شرط این است که جهنمش را هم‏‎ ‎‏باید خودت بروی. من دیگر حاضر نیستم به این طلبه روی عدم لیاقتی که در‏‎ ‎‏او وجود دارد، پول سهم امام بدهم. اما اگر تو حاضری که جهنم را تحمل‏‎ ‎‏بکنی، این پول و این گنجه و این کلید در اختیار تو.‏

‏***‏

‎ ‎

کتابآئینۀ حُسنصفحه 142