202ـ امام به معنای واقعی کلمه زاهد بودند ولی سعی می کردند که در
کتابآئینۀ حُسنصفحه 140
ظاهر این صفت را نشان ندهند و تا جایی در این مورد پیش می رفتند که ظواهر را به گونه ای مهیا می کردند که اصلاً زهد ایشان بروز نکند. امام زاهدی بود که نشان می داد زاهد نیست، یعنی هیچ وقت لباس بد در انظار نمی پوشید. اگر به بیرونی ایشان می رفتید ملاحظه می کردید که فرشهای خوب را در آنجا انداخته اند و فرشهای دیگر را در اندرونی.
203ـ روزی در نجف برای ناهار به منزل امام رفتم و اولین باری بود که آنجا را می دیدم. وقتی وارد بیرونی شدم، دیدم خانه ای است بسیار محقر و کوچک که مساحت حیاطش بیشتر از سیزده یا چهارده مترمربع نمی شد. در طبقۀ پایین خانه، چند اتاق و در طبقۀ بالا، اتاق نسبتاً بزرگی قرار داشت. این اتاق که معلوم بود که برای سالیان سال رنگ آمیزی نشده است، وضع ناراحت کننده ای داشت. اگرچه باید بگویم که خانه اجاره ای بود و حضرت امام آن را کرایه کرده بودند. تصادفاً مرحوم آقای اشراقی نیز آنجا بودند. من به ایشان عرض کردم: ممکن است قسمتی از این خانه را رنگ آمیزی بکنید تا خانه از این صورت فعلی دربیاید؟ ایشان گفتند: من این موضوع را به امام پیشنهاد کردم. حتی خدمتشان عرض کردم که حاضرم از پول شخصی خودم که مربوط به بیت المال نباشد، خرج کنم. اما حضرت امام موافقت نکردند و فرمودند: به همین سبک باشد. خانه ای است که مال صاحبش است، مربوط به غیر است و هیچ وجهی ندارد که حالا ما بیاییم و تعمیراتی در آن کرده و یا رنگ آمیزی بکنیم، و یک صورتی بدهیم که تقریباً با زندگی روحانی مناسبت و موافقتی نداشته باشد. سپس مرحوم اشراقی اضافه کردند: با اینکه من چنین پیشنهادی را کردم که از مال شخصی خودم و نه از بیت المال خرج کنم، ایشان برای حفظ ظاهر و حیثیت روحانیت، حاضر به انجام آن نشدند.
کتابآئینۀ حُسنصفحه 141
204ـ حاج آقامصطفی(ره) نقل می کرد: روزی برای طلبه ای نزد امام وساطت کردم تا پولی را بگیرم و به آن طلبه بدهم. امام به وساطت من ترتیب اثر ندادند. مرتبۀ دوم وساطت کردم، باز هم امام ترتیب اثر ندادند. کم کم از این برخورد امام دچار تعجب و حیرت شده بودم. وقتی برای مرتبۀ سوم وساطت کردم، امام در جواب فرمودند: مصطفی! این کمد و گنجه ای که می بینی، مقدار زیادی پول هم در آنجاست! این هم کلید این گنجه است! من این کلید را در اختیار تو می گذارم تا هرچه می خواهی از آن پول برداری و به این طلبه بدهی، مانعی ندارد. ولی به یک شرط، و آن شرط این است که جهنمش را هم باید خودت بروی. من دیگر حاضر نیستم به این طلبه روی عدم لیاقتی که در او وجود دارد، پول سهم امام بدهم. اما اگر تو حاضری که جهنم را تحمل بکنی، این پول و این گنجه و این کلید در اختیار تو.
***
کتابآئینۀ حُسنصفحه 142