خاطرات

دکتر حسن عارفی

‏ ‏

‏181ـ ‏‏دورانی که در خدمت حضرت امام بودم، گاهی اوقات در زمستانها‏‎ ‎‏که هوا سرد بود، قبل از حمام رفتن امام، شیرآب گرم را مدتی باز می کردیم تا‏‎ ‎‏هوای حمام گرم و مرطوب شود، زمانی که حضرت امام متوجه شدند، ما را از‏‎ ‎‏این عمل منع کردند.‏

182ـ ‏مدتی که به عنوان طبیب حضرت امام به محل زندگی آن عزیز رفت وآمد‏‎ ‎‏داشتم، سادگی و بی پیرایگی بر سرتاسر زندگی ایشان حاکم بود. فرش اتاق‏‎ ‎‏بیرونی و اتاق درونی امام یکسان و همان فرش درشت بافت و ارزان قیمت قم‏‎ ‎‏بود. پردۀ اتاق، صندلی، لیوان، تابلوی درون اتاق، استکانهای چای، ظروف‏‎ ‎‏غذا، سفره و... همه از این قاعده تبعیت می کردند. در این سادگی، زیبایی‏‎ ‎‏الهام بخشی نهفته بود که به انسان آرامش می داد. آن پیراهن سفید و بلند، آن‏‎ ‎‏عرق گیر ساده و سفید، جورابهای نخی و ارزانقیمت و... بیانگر بی توجهی‏‎ ‎‏محض امام به مظاهر دنیوی و توجه کامل ایشان به حضرت احدیت بود.‏

183ـ ‏در مدت 9سالی که امام در جماران زندگی می کردند، محل زندگی وی‏‎ ‎‏یک اتاق 4×3 (اتاق نشیمن) و یک اتاق کوچکتر از آن برای خواب بود. بالش،‏‎ ‎‏پتو، تشک و تختخواب از جنس ساده و ارزان انتخاب شده بود و در این مدت‏

کتابآئینۀ حُسنصفحه 128
‏اجازه ندادند که غیر از نظافت تغییری در کاغذدیواری یا رنگ اتاق داده شود. ‏

184ـ ‏مدتی را که حضرت امام سال 1358 در بیمارستان قلب بستری بودند،‏‎ ‎‏بالای سرشان شبها چراغ کم نوری روشن بود تا در مواردی که بیدار‏‎ ‎‏می شوند، ساعت و یا اطراف خود را ببینند. صبحها به محض بیدار شدن تذکر‏‎ ‎‏می دادند که چراغ را خاموش کنید و روشن بودن بی مورد آن را در زمانی‏‎ ‎‏کوتاه هم برنمی تابیدند. ‏

185ـ ‏حضرت امام در موقع وضو گرفتن با یک دست شیرآب را باز می کردند و‏‎ ‎‏با دست دیگر یک مشت آب پر کرده و سپس شیر را می بستند و به هیچ وجه‏‎ ‎‏اجازه نمی دادند که در طول وضو، شیرآب لاینقطع باز باشد.‏

186ـ ‏بعد از ساعت 8صبح یک روز زمستانی و پس از خروج ملاقات کننده ها‏‎ ‎‏از نزد امام، ضرورتی پیش آمد تا مجدداً به حضورشان برسم. هوا گرفته و‏‎ ‎‏نسبتاً تاریک بود. وارد حیات منزل محقرشان که شدم، چراغ اتاق را خاموش‏‎ ‎‏یافتم. به درب اتاق که نزدیک شدم، دیدم حضرت امام در حال قدم زدن‏‎ ‎‏هستند و به علت عدم احتیاج چراغ را خاموش کرده اند.‏

187ـ ‏حضرت امام معمولاً یک لیوان آب در نزدیکی محل نشستن آماده‏‎ ‎‏داشتند و برای رفع تشنگی یا خوردن دارو از همان آب استفاده می کردند تا‏‎ ‎‏تمام شود و برای نوشیدن چند جرعه آب، آب لیوان را عوض نمی کردند؛ یا‏‎ ‎‏در صورت نیاز دستمال کاغذی را چند تکه می کردند و با دقت تکه های آن را‏‎ ‎‏مورد استفاده قرار می دادند.‏

188ـ ‏روزی آقای دکتر منافی وزیر وقت بهداری، برای ترمیم دندانهای امام‏‎ ‎‏آمده بود؛ پسر آقای دکتر منافی (محمد منافی که بعدها به فیض شهادت نائل‏‎ ‎‏آمد) نیز حضور داشت. در موقع احتیاج به دستمال کاغذی در ترمیم دندانها،‏

کتابآئینۀ حُسنصفحه 129
‏پسر آقای منافی چند برگ دستمال کاغذی جدا کرد که حضرت امام بعد از‏‎ ‎‏اتمام ترمیم به ایشان تذکر داد. لازم به ذکر است آن شهید بزرگوار آن‏‎ ‎‏دستمال ها را برای تبرک با خود برد که بعد از شهادت از یافته های باارزش‏‎ ‎‏ایشان به حساب می آمد.‏

189ـ ‏سال 57 بود و مدرسه علوی کانون جوششهای انقلابی و قلب انقلاب‏‎ ‎‏(امام) از این مدرسه مردم را رهبری می کردند؛ اتاق های این مدرسه با‏‎ ‎‏ساده ترین امکانات مفروش بود و حضرت امام هم در اتاقی کوچک و محقر‏‎ ‎‏(5 / 3 × 5 / 2متر) اقامت داشت. از تجهیزات اضافی در این اتاق خبری نبود.‏‎ ‎‏فقط یک فرش بسیار ساده با یک پتوی تاشده روی آن و یک پشتی که امام‏‎ ‎‏روی این پتو می نشست. این سادگی و بی پیرایگی هر ملاقات کننده ای را‏‎ ‎‏جذب می کرد. بویژه آقایان پزشکان که تقریباً از امکانات و ظواهر زندگی‏‎ ‎‏نسبتاً خوبی برخوردارند، از این سادگی محل زندگی با آن صلابت و جاذبۀ‏‎ ‎‏فوق العاده امام بسیار تحت تأثیر قرار می گرفتند و تحولی عمیق در تاروپود‏‎ ‎‏وجودشان حاصل می شد.‏

190ـ ‏مدت ده سالی که به عنوان پزشک خدمت امام(س) بودم، گاهی اوقات‏‎ ‎‏می شد که از وجود پزشکان متخصص دیگری هم برای معاینۀ آن بزرگوار‏‎ ‎‏دعوت نمایم. همیشه سفارش حضرت ایشان این بود که حق ویزیت این‏‎ ‎‏پزشکان باید پرداخت گردد و زمانی که عرض می کردم آقا این پزشکان با‏‎ ‎‏افتخار و مباهات به حضور شما می رسند، می فرمودند: صلواتی برخورد‏‎ ‎‏نکنید، باید حق ویزیت و حق مدت زمانی که برای آمدن به جماران سپری‏‎ ‎‏می کنند، حساب و پرداخت گردد.‏

‏***‏

‎ ‎

کتابآئینۀ حُسنصفحه 130