خاطرات

حجت الاسلام والمسلمین سیدحمید روحانی

‏132ـ‏‏ مرحوم شهید حاج آقامصطفی(ره) می گفت در فرودگاه بغداد از‏‎ ‎‏هواپیما که پیاده شدیم در این اندیشه بودیم که مقامات رژیم عراق بیایند و ما‏‎ ‎‏را تحویل بگیرند و به یک گوشه ای ببرند و تحت نظر نگهدارند، ولی آنجا‏‎ ‎‏هرچه دوروبر خود را نگاه کردیم به حسب ظاهر دیدیم کسی انگار به سراغ ما‏‎ ‎‏نمی آید. غریب وار آنجا قدم زدیم. بعد، از محیط فرودگاه آمدیم بیرون‏‎ ‎‏می خواستیم تاکسی بگیریم برویم کاظمین. امام سر کرایه تاکسی چانه‏‎ ‎‏می زدند و کرایه را گران می دانستند. من شوخی می کردم که بابا بیا تا ما را‏‎ ‎‏دستگیر نکرده اند سوار شویم و برویم، معطل نکنیم. خلاصه سوار تاکسی‏

کتابآئینۀ حُسنصفحه 103
‏شدیم و رفتیم کاظمین و از آنجا به نجف اشرف مشرف شدیم.‏

133ـ‏ امام را در آن روزگاری که هنوز نهضت خویش را آغاز نکرده بود‏‎ ‎‏می دیدم که وقتی وارد مجلسی می شد، هرجا که خالی بود می نشست و منتظر‏‎ ‎‏تعظیم و تکریم و تعارفات معمول نمی شد و برخلاف بسیاری که حتماً باید‏‎ ‎‏روی مسند بنشینند هر چند که جا تنگ باشد و استخوانهایشان فشرده شود،‏‎ ‎‏موجب زحمت و اذیت کسانی که کنارشان نشسته اند، باشند. غالباً دم در و در‏‎ ‎‏جمع مردم کوچه و بازار می نشست و اصولاً همیشه از مسندنشینی گریزان‏‎ ‎‏بود.‏

134ـ‏ امام در زندگی همواره ساده زندگی می کرد، ساده می پوشید، ساده‏‎ ‎‏می خورد، از غذای چرب و نرم همواره پرهیز می کرد، از خوراکیهای مقوی‏‎ ‎‏دوری می جست، در نجف غذای مورد علاقۀ ایشان نان و پنیر و مغزگردو‏‎ ‎‏بود. در رفت وآمد پیاده حرکت می کرد و علیرغم اصرار و فشار همه جانبۀ‏‎ ‎‏دوستان و ارادتمندان در نجف، از رفت وآمد با اتومبیل خودداری می ورزید.‏‎ ‎‏با آنکه بسیاری از فدائیان راه ایشان در کویت و جاهای دیگر آماده بودند که با‏‎ ‎‏دل و جان ماشینی از غیر «وجوهات شرعیه» به ایشان هدیه نمایند. از رفتن به‏‎ ‎‏کوفه و گرفتن منزل در آنجا علیرغم گرمای شدید و 50درجۀ نجف خودداری‏‎ ‎‏می ورزید. مدتی را که در نجف اشرف اقامت داشت، حتی یک شب در کوفه‏‎ ‎‏نخوابید. ‏

‏***‏

‎ ‎

کتابآئینۀ حُسنصفحه 104