خاطرات

آیت اللّه سیدهاشم رسولی محلاتی

‏126ـ‏‏ روزی در نجف اشرف مشاهده کردم کف جوراب حاج آقا مصطفی‏‎ ‎‏پاره است. ضمن یک شوخی که با ایشان کردم علت پارگی جوراب را‏‎ ‎‏پرسیدم. در جواب گفتند: «آقا پول نمی دهد» و من تا آن روز کم وبیش اطلاع‏‎ ‎‏داشتم که پدر بزرگوارشان، مانند سایر طلاب ماهیانه مبلغی به ایشان می دهند‏‎ ‎‏که بیشتر از تکافوی مخارج اولیۀ زندگی شان نیست. ‏


کتابآئینۀ حُسنصفحه 100
127ـ‏ مسجد سلماسی در آن زمان مسجد ساده ای بود که کف آن با زیلوهای‏‎ ‎‏نخی آبی رنگ یزدی و یا کاشی فرش شده بود که زیلوهای نازکی بودند و‏‎ ‎‏به خصوص در زمستان سرد، نشستن روی آنها واقعاً نوعی ریاضت به حساب‏‎ ‎‏می آمد.‏

‏     روزی شاگردان با هم گفتند: این درست نیست که ایشان نیز همانند ما‏‎ ‎‏روی زیلوی نازک و سرد بنشینند. از این رو یکی از شاگردان برخاست و قبل‏‎ ‎‏از اینکه ایشان بیایند، عبای پشمی خود را تا کرد و در جایی که ایشان‏‎ ‎‏می نشستند، پهن کرد و همه خوشحال بودند که بدینوسیله کار خیری انجام‏‎ ‎‏داده اند. اما همین که امام وارد مسجد شدند و برای نشستن به جای مخصوص‏‎ ‎‏خود رفتند و آن عبا را پهن دیدند، با ناراحتی آن را جمع کردند و کناری‏‎ ‎‏گذاشتند و مانند هر روز و مثل دیگران، روی زیلو نشستند و آثار ناراحتی تا‏‎ ‎‏پایان درس در چهره شان هویدا بود.‏

128ـ‏ در مدت توقف ایشان در کربلا، ما مهمان بودیم و روزهای اول ورود به‏‎ ‎‏نجف اشرف نیز اطلاعی از وضع غذا و مسئولان تهیۀ غذا نداشتیم. تا اینکه‏‎ ‎‏پس از چند روز، ضمن مسئولیتهای دیگری که به عهدۀ اینجانب بود،‏‎ ‎‏مسئولیت تدارکات خانه را نیز به من محول فرمودند. این بدان جهت بود که‏‎ ‎‏از خانواده و نزدیکان ایشان، جز حاج آقا مصطفی خمینی، کسی نزد ایشان‏‎ ‎‏نبود و آن مرحوم نیز با توجه به اشتغالاتش به این کارها نمی رسید. این تنهایی‏‎ ‎‏امام، تا حدود چهار ماه پس از ورود به نجف اشرف ادامه داشت که رژیم برای‏‎ ‎‏رفتن خانوادۀ محترم، هر روز مانع تازه ای ایجاد می کرد. به هر صورت ما که‏‎ ‎‏مأمور تهیه و تدارک مایحتاج منزل بودیم، هر روز با خادم خانه برای خرید به‏‎ ‎‏بازار حویش که نزدیک منزل امام بود، می رفتیم و مایحتاج آن روز را تهیه‏

کتابآئینۀ حُسنصفحه 101
‏می کردیم و تحویل آشپز می دادیم. روزهای اول، یکی دو بار از امام پرسیدم‏‎ ‎‏که: «ناهار چه می خورید؟» و یا «شام چه میل می کنید؟» و امام هم چیزی‏‎ ‎‏می گفتند. ظاهراً بار سوم بود که امام مانند همیشه با همان صراحت و قاطعیت‏‎ ‎‏فرمودند: از این به بعد دیگر راجع به غذا و شام و ناهار از من چیزی نپرسید و‏‎ ‎‏هرچه خواستید، درست کنید. من هم مانند شما هرچه بود می خورم! و عملاً‏‎ ‎‏نیز تا مدتی که من در خدمت ایشان بودم (حتی چنانکه اطلاع دارم، بعد از آن‏‎ ‎‏نیز) این شیوه را در زندگی داشتند و معمولاً در مورد غذا و کمّ وکیف آن‏‎ ‎‏اظهارنظر نمی کردند. اگرچه در مورد نظافت و جهات بهداشتی آن،‏‎ ‎‏حساسیت خاصی داشتند.‏

129ـ‏ لباسهای امام از یکی دو دست تجاوز نمی کرد با اینکه پارچه ها و لباسهای‏‎ ‎‏دوخته و ندوخته زیادی برای ایشان هدیه می آوردند ولی هرچه برای ایشان‏‎ ‎‏سوغات یا هدیه می آوردند همه را به دیگران می دادند. در خوراک نیز خیلی‏‎ ‎‏اهل قناعت بودند و اقتصادی زندگی می کردند؛ در حالی که همه گونه‏‎ ‎‏امکانات برای ایشان فراهم بود. امام(ره) به راستی اینگونه بود که در صرف‏‎ ‎‏مخارج زندگی و خوراک و لباس خود و اهل خانه کمال احتیاط و قناعت را‏‎ ‎‏داشتند. اگر چراغی بی جهت روشن بود، فوراً دستور می دادند خاموش کنند.‏

‏***‏

‎ ‎

کتابآئینۀ حُسنصفحه 102