خاطرات

حجت الاسلام والمسلمین محمدحسن رحیمیان

‏113ـ‏‏ امام در طول مدتی که در نجف اشرف اقامت داشتند در خانه ای‏‎ ‎‏محقر و فرسوده در یکی از کوچه های شارع الرسول همچون صدها طلبۀ‏‎ ‎‏معمولی اجاره نشین بودند. بعد از پیروزی انقلاب نیز چه ایامی که در قم‏‎ ‎‏بودند و چه در مدت نزدیک به ده سال که در جماران اقامت داشتند، همچون‏‎ ‎‏بسیاری از مستضعفان به صورت مستأجر زندگی می کردند. خانۀ کوچکی که‏

کتابآئینۀ حُسنصفحه 95
‏امام در جماران اجاره کردند 120مترمربع مساحت و 70مترمربع زیربنا‏‎ ‎‏داشت.‏

114ـ‏ یکی از روحانیون طی نامه ای اجازه خواسته بود که مبلغ 70هزار تومان‏‎ ‎‏از وجوه شرعیه ای را که دریافت می کند بابت خرید یک دستگاه پیکان‏‎ ‎‏پرداخت کند، امام سکوت کردند و هیچ چیز نگفتند که به معنی عدم اجازه‏‎ ‎‏بود.‏

115ـ‏ یکی از ائمۀ جمعۀ مرکز یکی از استانها طی نامه ای نوشته بود مبلغ‏‎ ‎‏مختصری که به عنوان شهریه به ائمۀ جمعه داده می شود به جایی نمی رسد و‏‎ ‎‏فقط هزینۀ اجارۀ دفتر یا حقوق آبدارچی می شود و درخواست افزایش کرده‏‎ ‎‏بود. امام در پاسخ فرمودند: آقایان طلبه باشند.‏

116ـ‏ امام در مصرف برق بسیار صرفه جویی می کردند. در اتاق اندرونی که‏‎ ‎‏محل استراحت و مطالعۀ ایشان بود سه لامپ وجود داشت؛ یک لامپ‏‎ ‎‏مهتابی، یک لامپ صد وات و یک چراغ بسیار کوچک 15وات. وقتی امام‏‎ ‎‏قرآن تلاوت و یا گزارشهای مختلف را مطالعه می کردند دو چراغ، مهتابی و‏‎ ‎‏صد وات روشن بود، ولی وقتی که مطالعه و تلاوت ایشان قطع می شد‏‎ ‎‏علی رغم کهولت سنی که داشتند و برخاستن برایشان مشکل بود، خودشان از‏‎ ‎‏جا برمی خاستند و لامپ را خاموش می کردند و فقط از نور مهتابی استفاده‏‎ ‎‏می نمودند. آنگاه که به نماز می ایستادند نیازی به مهتابی هم احساس‏‎ ‎‏نمی کردند و فقط چراغ کوچک را در حدی که نور ضعیفی در اتاق باشد‏‎ ‎‏روشن نگه می داشتند.‏

117ـ‏ امام از هدایایی نظیر پارچه، عمامه، قبا، پیراهن، سجاده، مهر، نعلین،‏‎ ‎‏جوراب و عرقچین که به خدمتشان تقدیم می شد گهگاهی یکی از آنها را‏

کتابآئینۀ حُسنصفحه 96
‏برحسب نیاز در آن مقطع زمانی برمی داشتند و اگر از یک چیز چند عدد بود‏‎ ‎‏می فرمودند: من این همه را می خواهم چه کنم؟ بدهید به افرادی که نیاز‏‎ ‎‏دارند. گاهی مواردی را هم که برمی داشتند و تصور می شد برای خودشان‏‎ ‎‏قبول کرده اند، بعداً معلوم می شد که این طور نبوده و می خواسته اند که‏‎ ‎‏خودشان به شخصی موردنظر بدهند.‏

118ـ‏ امام هدایای عتیقه و نفیسی از قبیل قرآن خطی را که به ایشان داده می شد‏‎ ‎‏می فرمودند بدهید به جایی که بتوانند حفظ کنند. در یک مورد قرآن خطی‏‎ ‎‏گرانبهایی را فرمودند که به کتابخانۀ آستان قدس رضوی فرستاده شود. ایشان‏‎ ‎‏کتابهایی را که از سوی مؤسسه های انتشاراتی یا از سوی نویسندگان به‏‎ ‎‏محضرشان فرستاده می شد جز در چند مورد انگشت شمار که کتابهای‏‎ ‎‏عرفانی جدیدالطبع بود (که آنها را نزد خودشان نگاه داشتند) در بقیۀ موارد‏‎ ‎‏بعد از ملاحظۀ اجمالی می فرمودند: ببرید بدهید به کسی که از آنها استفاده‏‎ ‎‏کند.‏

119ـ‏ یکی از روحانیون محترم که از شاگردان قدیمی امام بود طی نامه ای به‏‎ ‎‏ایشان نوشت که از سهمیۀ فلان تشکیلات مربوط به روحانیت یک دستگاه‏‎ ‎‏اتومبیل برای اینجانب منظور شده ولی پولی ندارم و حضرتعالی لطفی‏‎ ‎‏فرموده و... که امام با اظهار تعجب توأم با ناخشنودی از این که تشکیلات‏‎ ‎‏روحانیت هم سهمیۀ اتومبیل دارد در مورد درخواست شخص مزبور‏‎ ‎‏فرمودند: چه لزومی دارد که آقایان هم ماشین داشته باشند؟‏

120ـ ‏مشهدی حسین پیرمرد وارسته ای بود که در طول سالها مورد علاقه و‏‎ ‎‏اعتماد امام بود و مسئول خرید منزل معظم له. یک روز نقل کرد که امام ربع‏‎ ‎‏دینار (در آن زمان 5تومان بود) برای خرید به من دادند. وقتی از بازار‏

کتابآئینۀ حُسنصفحه 97
‏«حویش» برگشتم نان، پنیر، ماست، سبزی و غیره را که خریده بودم به اندرون‏‎ ‎‏برده و مراجعت نمودم. هنوز به درب خانه نرسیده بودم که امام صدا زدند:‏‎ ‎‏مشهدی حسین! برگشتم. فرمودند: چقدر شد؟ حساب کردم، 235فلس شده‏‎ ‎‏بود، تا ربع دینار که 250فلس بود 15فلس باقی می ماند. امام فرمودند: بقیه را‏‎ ‎‏بده! معلوم است 15فلس چیز قابل ذکری نبود ولی مسئله مهم این است که‏‎ ‎‏همه چیز هر چند هم ناچیز، باید روی حساب و دقت باشد و باید به این روش‏‎ ‎‏عادت کرد.‏

121ـ‏ با توجه به کثرت نذورات و هدایا و با توجه به قناعت و صرفه جویی و‏‎ ‎‏کم خرجی زندگی امام این نوع اموال نظیر وجوه نقدی، طلا، اشیای نفیس،‏‎ ‎‏کتاب، قرآن خطی، تابلوهای هنری نفیس، پارچه و... از سوی مشتاقان و‏‎ ‎‏علاقمندان امام به عنوان نذورات و هدیه برای شخص ایشان تقدیم می شد. با‏‎ ‎‏اینکه این نوع اموال کاملاً جنبۀ شخصی داشته و پرداخت کنندگان صرفاً برای‏‎ ‎‏شخص ایشان تقدیم می کردند، هرگز نزد حضرتشان انباشته نشد و چیزی از‏‎ ‎‏آن همه را برای خود نیندوختند، تا آنجا که اموال باقیماندۀ امام بعد از‏‎ ‎‏رحلتشان حتی برای دو سه روز پذیرایی در دفتر و بیت کفایت نکرد.‏

122ـ‏ در اتاق کار امام یک مهتابی یا یک لامپ صد وات روشن است که هنگام‏‎ ‎‏مطالعه یا نوشتن چون این نور کافی نیست یک لامپ دیگر را روشن می کنند.‏‎ ‎‏مکرراً دیده ام که معظم له از اتاقشان به طرف اندرون رفته اند ولی چند لحظه‏‎ ‎‏بعد از میان راه برگشته چراغ را خاموش کرده و مجدداً به طرف اندرونی‏‎ ‎‏رفته اند. با آنکه در آن موارد معمولاً بیش از چند دقیقه در اندرون نمی ماندند‏‎ ‎‏و دوباره به همین اتاق برمی گشتند. ‏

123ـ‏ با این که به طور قطع و یقین خصوصاً پس از انقلاب برای هیچ مرجعی‏

کتابآئینۀ حُسنصفحه 98
‏سیل وجوهات و خیرات و نذورات و هبه ها و هدیه های شخصی به اندازۀ‏‎ ‎‏امام سرازیر نمی شد، اما این کثرت و فراوانی در زندگی امام حتی در امور‏‎ ‎‏مربوط به زندگی شخصی و خصوصی ایشان هیچ تفاوت و تغییری را پدید‏‎ ‎‏نیاورد که باعث شود با مصرف زیادتر و هزینۀ بیشتر از روال زندگی زاهدانه‏‎ ‎‏و علی گونۀ خودشان فاصله بگیرند. در حقیقت می توانم بگویم به هیچکس‏‎ ‎‏مثل امام شهرت، ریاست، دنیا و متاع آن روی نیاورد و هیچکس هم مانند امام‏‎ ‎‏از آن فاصله نگرفت.‏

124ـ‏ امام در طول مدتی که در نجف اشرف بودند در یک منزل استیجاری که‏‎ ‎‏نوساز نبود و از جهت سادگی مثل منازل سایر مردم عادی و طلاب بود‏‎ ‎‏سکونت داشتند. مرسوم بود که بزرگان نجف هر کدام یک منزل هم در کوفه و‏‎ ‎‏نزدیک شط فرات داشتند که شبها و مخصوصاً در فصل تابستان به آنجا‏‎ ‎‏می رفتند‏‎[1]‎‏ حضرت امام که هرگز با هوای بسیار گرم و خشک نجف مأنوس‏‎ ‎‏نبودند و با توجه به پیری، از این هوا بیشتر از افراد مشابه که از سالهای دور‏‎ ‎‏ساکن نجف بودند، رنج می بردند و همۀ دوستان از این مسأله نگران بودند.‏‎ ‎‏یک شب مرحوم حاج شیخ نصراللّه خلخالی با تمهید مقدماتی و با ذکر‏‎ ‎‏مثالهایی در مورد افرادی که مریض بوده اند و پزشکان گفته بودند هوای‏‎ ‎‏نجف سمی است که تریاق آن هوای کوفه است و با رفتن به کوفه کاملاً بهبود‏‎ ‎‏یافته بودند، سعی نمود که امام اجازه دهند منزلی برایشان در کوفه اجاره کنند.‏‎ ‎‏همین که سخنان مرحوم حاج شیخ نصراللّه تمام شد، در حالی که بعد از آن‏‎ ‎‏همه صحبت و مقدمه چینی ها فکر می کردند امام قانع شده و منتظر جواب‏

کتابآئینۀ حُسنصفحه 99
‏مثبت ایشان بودند، ناگهان سرشان را بلند کردند و با نگاه به مرحوم خلخالی‏‎ ‎‏بدون این که حتی یک کلمه، سخنی بگویند فقط تبسمی زیبا و در عین حال‏‎ ‎‏تلخ بر لبهای مبارکشان نقش بست. تبسمی تشکرآمیز از مرحوم خلخالی و‏‎ ‎‏تلخ به خاطر کراهت از مظاهر دنیا و رفاهیات زندگی. در رابطه با همین‏‎ ‎‏موضوع شنیدم که در پاسخ دیگری فرموده بودند: آیا من می توانم به کوفه‏‎ ‎‏بروم و دنبال رفاه خود باشم در حالی که بسیاری از مردم ایران در سیاهچالها‏‎ ‎‏به سر می برند.‏

125ـ ‏امام از نظر اسراف خیلی مقید بودند؛ یعنی چراغ اتاق مطالعه شان را‏‎ ‎‏نمی گذاشتند در غیر وقت مطالعه روشن باشد. چراغ راهرو را روشن‏‎ ‎‏نمی کردند. می گفتند از آن طرف نمی توانم خاموشش کنم، روشن می ماند.‏‎ ‎‏یک دستمال کاغذی را دو قسمت می کردند و به صورت نصفه استفاده‏‎ ‎‏می نمودند. یک لیوان آب را صبح می گذاشتند و تا شب از آب همان لیوان‏‎ ‎‏استفاده می کردند. یعنی باقی ماندۀ آب لیوان را دور نمی ریختند می گفتند‏‎ ‎‏اسراف است. یک چیز روی آن می گذاشتند و تا شب آب لیوان را می خوردند.‏

‏***‏

‎ ‎

کتابآئینۀ حُسنصفحه 100

  • کوفه حدود 10 کیلومتری نجف است و دارای هوای مطبوع بوده، معمولاً بیش از 5درجه هوای آن خنک تر از نجف است.