خاطرات

آیت اللّه محمدرضا توسلی

‏58ـ‏‏ امام در یکی از سفرهایشان به محلات که مصادف بود با ماه رمضان‏‎ ‎‏در مسجدی دور افتاده، متروک و بسیار کوچک که بیش از یک اتاق گلی‏‎ ‎‏نداشت به اقامه جماعت می پرداختند و این در حالی بود که عده ای از علما به‏‎ ‎‏ایشان پیشنهاد کردند که در مسجد جامع شهر اقامه جماعت بفرمایند. اما آن‏‎ ‎‏بزرگوار قبول نکرده و فرمودند در مسجد جامع کسی هست که اقامه جماعت‏‎ ‎‏کند ولی در این مسجد کسی نیست از این رو این مسجد را باید احیا کرد.‏

59ـ‏ امام همیشه مقید بودند که نمازها را به جماعت به جا آورند و شبها در‏‎ ‎‏جماعت فیضیه شرکت می کردند. یکی از روزها که برای نماز تشریف آورده‏‎ ‎‏بودند، چون وقت نماز نرسیده بود به یکی از حجرات جلوس فرمودند. یکی‏‎ ‎‏از طلاب در حالی که چراغ اتاق را روشن گذاشته بود، از اتاق بیرون آمد تا در‏‎ ‎‏خدمت امام باشد. امام فرمودند: چرا برق را روشن گذاشتید؟! یکی از آقایان‏‎ ‎‏گفت: می گویند در روشنی اسراف نیست! امام پاسخ دادند: بیخود می گویند.‏

60ـ ‏در سال 58 بعد از تشریف آوردن حضرت امام(س) به ایران بر اثر کثرت‏

کتابآئینۀ حُسنصفحه 70
‏جمعیت زیارت کننده بالای بام تشریف می بردند که جواب احساسات مردم‏‎ ‎‏را بدهند. یکبار هنگامی که خواستند پایین بیایند، چشمشان افتاد به اتاق دفتر‏‎ ‎‏که یکی از لامپ ها در روز روشن بود. فوراً به وسیلۀ یک نفر پیغام فرستادند‏‎ ‎‏که یک چراغ در حیاط روشن است، خاموشش کنید. مانند این قضیه را بنده‏‎ ‎‏چندین بار از امام دیده ام. تا آخر عمر شریفشان در اتاقی که زندگی می کردند،‏‎ ‎‏چنانچه فراموش می شد که چراغ را خاموش نمایند، از حیاط برمی گشتند و‏‎ ‎‏چراغ را خاموش می کردند. ‏

61ـ‏ حسینیۀ جماران، با اینکه به شخص ایشان زیاد ارتباط نداشت و هر نوع‏‎ ‎‏تغییر در آن در نهایت به نام امام حسین(ع) تمام می شد، امام نگذاشتند که‏‎ ‎‏تغییری به منظور تجمل و زیبایی در آنجا ایجاد شود. حتی آقای امام جمارانی‏‎ ‎‏خواست آنجا را سفیدکاری کند، امام فرمودند: اگر می خواهید من اینجا‏‎ ‎‏بمانم، تزئینات نکنید. یک وقت امام متوجه شدند که می خواهند کاشی کاری‏‎ ‎‏کنند، عصبانی شدند، فرمودند: من از اینجا می روم. به خاطراین موضوع‏‎ ‎‏حسینیه تا به آخر، به همین صورت باقی ماند.‏

62ـ‏ یادم است که در مراسم چهلم رحلت امام دو کشیش فرانسوی آمدند‏‎ ‎‏جماران. وقتی حسینیۀ سادۀ جماران یعنی محل دیدارهای امام را دیدند،‏‎ ‎‏خیلی شگفت زده شدند. به من گفتند: بگذارید اینجا به همین سادگی بماند، تا‏‎ ‎‏دنیا بداند که یک انسان روحانی با این مقام، کجا زندگی می کرده و جای‏‎ ‎‏پذیرایی از میهمانانش کجا بوده است.‏

‏***‏

‎ ‎

کتابآئینۀ حُسنصفحه 71