خاطرات

سرهنگ عزیزاللّه‌ ابراهیمی

‏7ـ ‏‏یاد دارم هنوز به سن هفت سال نرسیده بودم که به مکتب بروم،‏‎ ‎‏مرحوم پدرم با آقای حجت الاسلام آقای مرتضی پسندیده و آقای‏‎ ‎‏سیدنورالدین که وکیل پایه یک دادگستری بودند که هر دو نفر برادر امام‏‎ ‎‏بودند، رفت و آمد داشتند.‏

‏     روزی ناهار مهمان مرحوم آقای سیدنورالدین بودیم. جمعی از‏‎ ‎‏سرشناسان خمین نیز مهمان بودند. موقع ناهار سفرۀ بزرگی در همان اتاق‏‎ ‎‏بزرگ بیت امام گستردند (البته امام این خانه را به برادران خود واگذار فرموده‏‎ ‎‏و مهمانی را آقای سیدنورالدین برادر امام داده بودند). موقع ناهار که از همه‏‎ ‎‏نوع غذاهای اعیانی که زعفران پلو در رأس آنها بود با مرغ در سر سفره چیده‏‎ ‎‏شده بود و ظرفهای بسیار مرغوبی علاوه بر غذاهای لذیذ زینت بخش سفره‏‎ ‎‏بود، در حین غذا خوردن متوجه شدم که یک آخوند دستمالی یزدی از زیر‏‎ ‎‏عبای خود بیرون آورد و گوشۀ سفره آن را باز کرد. قدری نان لواش محلی و‏‎ ‎‏یک تکه پنیر داخل دستمال بود، ایشان هم شروع به خوردن نان و پنیر نمود.‏

کتابآئینۀ حُسنصفحه 45
‏پس از چند دقیقه با کنجکاوی کودکانه دیدم که آن آخوند اصلاً دست به‏‎ ‎‏هیچکدام از غذاهای سفره نزد. من با دست به پهلوی پدرم زدم گفتم: بابا چرا‏‎ ‎‏آن آخوند پلو نمی خورد و نان و پنیر می خورد؟ پدرم به من گفت: حرف نزن‏‎ ‎‏بعداً برایت می گویم. مرحوم اعتمادالشعراء متخلص به پریشان که کنار پدرم‏‎ ‎‏نشسته بود لبخندی به من زد و به پدرم گفت: علی قلی خان پسرت باهوش و‏‎ ‎‏کنجکاو است.‏

‏     دیگر حرفی زده نشد. خوردن غذا تمام شد، سفره را برچیدند چند نفر‏‎ ‎‏آفتابه لگن و حوله به دست، وارد اتاق شدند البته این افراد قبل از گستردن‏‎ ‎‏سفره نیز با همین آفتابه لگنها وارد اتاق شده بودند. بعضی از مهمانان دستهای‏‎ ‎‏خود را شستند و به وسیله حوله ای که روی شانۀ همان شخص حامل‏‎ ‎‏آفتابه لگن بود دستهای خود را خشک نمودند. چون قاشق و چنگال نیز کنار‏‎ ‎‏بشقابها بود بیشتر مدعوین چه قبل و چه بعد از غذا دست نَشُستند.‏

‏     وقتی مهمانها بعد از صرف چای و میوه از منزل میزبان خارج شدند و من‏‎ ‎‏هم با پدرم از منزل که همان بیت امام بود خارج شدیم، مجدداً از پدرم‏‎ ‎‏پرسیدم: بابا چرا آن آخوند پلو نخورد. پدرم گفت: پسر جان در آن مجلس که‏‎ ‎‏نمی شد من جواب تو را بدهم حالا موضوع را به تو می گویم، آن آخوند‏‎ ‎‏اسمش آقاروح اللّه است و برادر آقای پسندیده و سیدنورالدین است ایشان‏‎ ‎‏معمولاً احتیاط می کند و کمتر غذای دیگران را می خورد؛ نه فقط منزل‏‎ ‎‏برادرهایش چنین می کند بلکه در میهمانیها شرکت نمی کند. می گویند‏‎ ‎‏همیشۀ اوقات خوراکش نان و پنیر است. ایشان از تشریفات و همچنین از‏‎ ‎‏غذاهای بسیار لذیذ پرهیز می کنند و اصولاً زندگی ساده و بی تکلفی دارند.‏

‏***‏

‎ ‎

کتابآئینۀ حُسنصفحه 46