فصل چهارم: خاطرات سید اسماعیل داودی شمسی

ماجرای عکس امام

‏زمانی که مبارزه در فاصله سال‌های 57 ـ 56 اوج گرفت نوار‌های ‏‎ ‎‏سخنرانی‌های امام آمد. قبل از آن اگر کسی عکس امام را داشت تا ‏‎ ‎‏می‌کرد و در جیب خود می‌گذاشت؛ این عکس قدیمی و مربوط به ‏‎ ‎‏حدود سال 1340 بود و حالا در کتاب‌ها و روزنامه‌ها هم چاپ می‌شود، ‏‎ ‎‏تکثیر و به همدیگر می‌دادند و آنان نیز تا کرده در جیب خود قرار ‏‎ ‎‏می‌دادند. ‏

‏یک بار در سال 1354 در مسجد بازار تهران مراسم ختم مادر یکی از ‏‎ ‎‏علما بود. به اتفاق چند نفر دیگر در حال بحث بودیم که همان موقع ‏‎ ‎‏کسی آمد و جیب‌های همه را گشت و در جیب یکی از دوستان یک ‏‎ ‎‏قطعه عکس امام پیدا شد. وی عکس را از یک نفر دیگر در کوه گرفته ‏‎ ‎‏بود که من هم شاهد بودم. در آن هنگام او عکس را گرفت و گفت من ‏‎ ‎‏می‌خواهم این قطعه عکس را داشته باشم و ببرم به بچه‌ها نشان بدهم. ‏‎ ‎‏گفتنی است که او دانشجوی دانشگاه صنعتی بود. خلاصه عکس را از ‏‎ ‎

کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 132
‏داخل جیبش در آوردند و پس از اینکه کتکش زدند؛ بردند، حاج‌آقایی را ‏‎ ‎‏در بازار دیدیم به او گفتیم حاج‌آقا پسر فلانی را به جرم داشتن یک قطعه ‏‎ ‎‏عکس دستگیر کردند. او رفت و پولی به آن مأمورین داد و آن دانشجو را ‏‎ ‎‏آزاد کردند. وقتی وی برگشت از اینکه عکس را به وی بازنگرداندند، ‏‎ ‎‏خیلی ناراحت بود. به حاج‌آقا گفتیم حاج‌آقا عکس را پس نگرفتید؟ ‏‎ ‎‏گفت: تا دوباره نیامدند شما را دستگیر کنند بروید، فرار کنید. ‏

‏روز‌های سختی بود. من در آن زمان شاهد مبارزات مردم بودم، کسانی ‏‎ ‎‏که زحمت‌های زیادی می‌کشیدند و جلساتی را برگزار می‌کردند مثلا ‏‎ ‎‏می‌گفتند: عصر جمعه بیایید پلاک فلان، پرچم هیأت هم می‌زدند این در ‏‎ ‎‏حالی بود که ممکن بود روضه و عزاداری هم نباشد، دو ـ سه ساعت ‏‎ ‎‏گاهی تا غروب جمعه حتی تا اذان صبح بیدار می‌نشستند. جوان‌ها بحث ‏‎ ‎‏و تبادل نظر کرده و از اخبار مطلع می‌شدند. به هر حال قبل از انقلاب ‏‎ ‎‏زحمات زیادی برای پیروزی انقلاب اسلامی کشیده شد. ‏

‏ ‏

 

کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 133