فصل چهارم: خاطرات سید اسماعیل داودی شمسی

جزوه ولایت فقیه

‏در سال 48 یکی از دوستان که جزوه ولایت فقیه امام خمینی به دستش ‏‎ ‎‏رسیده و خوانده بود برای من صحبت کرد و من نیز به آن علاقمند شدم. ‏‎ ‎‏گفتم: من مقلد آقا هستم شما آن جزوه ولایت فقیه را اگر می‌توانی برای ‏‎ ‎‏من بیاور. قبل از وی تعدادی از دوستان از خارج آمده بودند که با ‏‎ ‎‏انجمن‌های اسلامی در ارتباط بودند وی نیز با انجمن‌های اسلامی خارج ‏‎ ‎‏و نهضت آزادی و جبهه ملی در ارتباط بود، اما من بیشتر با روحانیون و ‏‎ ‎‏منبری‌ها رفت و آمد داشتم. به هر حال وی این جزوه را برای من آورد. ‏‎ ‎‏آن جزوه تقریبا متن کتاب «ولایت فقیه» بود و حدود، ده، پانزده فصل ‏‎ ‎‏داشت. من یک شب آن را امانت گرفتم و پس از خواندن تحویل دادم. ‏‎ ‎‏این جزوه به صورت تا خورده بود که می‌شد آن را در جیب گذاشت. در ‏‎ ‎‏آن زمان کتاب‌ها و جزوه‌هایی که در اختیار جوانان قرار می‌گرفت مثل ‏‎ ‎‏حالا نبود جوانان حالا باید واقعا قدرشناس باشند که به هر خانه‌ای ‏‎ ‎‏می‌روند صدها کتاب و جزوه و انواع مجلات وجود دارد به طور مثال در ‏‎ ‎

کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 128
‏آن زمان مجله مکتب اسلام و تعداد محدودی مجله که علنی بود، وجود ‏‎ ‎‏داشت. حتی کتاب‌های مثلا مهندس بازرگان در اختیار همه نبود و به ‏‎ ‎‏صورت قاچاق پخش می‌شد، کتبی که در زمینه جوانان باشد معمولا کم ‏‎ ‎‏بود مگر برای کسی که در حوزه درس بخواند. اطلاعات جوانان بیشتر ‏‎ ‎‏مربوط به همان مطالبی بود که در پای منابر می‌شنیدند یا در جلسات ‏‎ ‎‏خصوصی و انجمن‌های اسلامی بحث می‌کردند؛ تعداد انجمن‌های ‏‎ ‎‏اسلامی در هر شهری ممکن بود یکی ـ دو تا باشد و خیلی هم جوانان ‏‎ ‎‏استقبال نمی‌کردند. مثلا انجمن حجتیه [در آن زمان] جلساتی را برگزار ‏‎ ‎‏می‌کرد. من برای اولین بار در نیمه شعبان به آنجا رفتم؛ این انجمن دارای ‏‎ ‎‏زرق و برق و تشریفات بود. یک نفر در آنجا بسیار اصرار داشت که ما ‏‎ ‎‏جلسات خوبی داریم، فلانی می ‌‌آید و... من یکی، دوبار بیشتر به آنجا ‏‎ ‎‏نرفتم. ‏

 

 

کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 129