فصل سوم: خاطرات محمدتقی بانکی

مشکلات دولت های اول انقلاب

‏آقای رجایی به خاطر دعواهایی که آقای بنی‌صدر به راه انداخته بود ‏‎ ‎‏نتوانسته بود برای چهار تا از وزارت خانه‌ها وزیر انتخاب کند؛ به طوری ‏‎ ‎‏که در  بهمن یا اسفند 59 دو سه بار وزیر خارجه معرفی کرد و آقای ‏‎ ‎‏بنی‌صدر قبول نکرد تا بالاخره طبق یک اصل قانون اساسی خودش ‏‎ ‎

کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 110
‏سمت سرپرستی وزارت خارجه را انتخاب کرد و ما دیدیم با بار سنگینی ‏‎ ‎‏که آن روز داشت، می‌رفت به وزارت خارجه و معاونان را اداره می‌کرد ‏‎ ‎‏که اینها بتوانند حداقل کارهایی را انجام بدهند. در وزارت اقتصاد و ‏‎ ‎‏دارایی بالاخره بعد از مدت‌ها درگیری و دعوا آقای نمازی را آقای ‏‎ ‎‏بنی‌صدر و در وزارت بازرگانی هم باز بعد از دعواهای فراوان آقای ‏‎ ‎‏پوراردبیلی را قبول کرده بود. وزیر نفت آقای تندگویان هم که شهید شد ‏‎ ‎‏در نتیجه کابینه یک مقداری از این نظرها و به خاطر حضور آقای ‏‎ ‎‏بنی‌صدر گرفتاری داشت. روزنامه انقلاب اسلامی و خود آقای بنی‌صدر ‏‎ ‎‏به عنوان یک گروه مخالف در حال تضعیف یا درحال برخورد با آقای ‏‎ ‎‏رجایی بودند که من قبلا عرض کردم یکی از آنها جریان خرید جنس ‏‎ ‎‏ایران خودرو بود که واقعا خیلی وقت دولت را گرفت و مردم اعتمادشان ‏‎ ‎‏از دولت کم شد. آقای بنی‌صدر تمام همتش را به کار می‌برد که آقای ‏‎ ‎‏رجایی را پیش مردم بی‌ارزش جلوه دهد. ‏

‏خوب است موضوعی را که برای من جالب بود این جا بگویم. ‏‎ ‎‏همان‌طور که قبلاً گفتم پدرم بسیار مقید به رعایت اصول اسلامی بود نه ‏‎ ‎‏تلویزیون و نه رادیو در خانه داشتیم و نه شطرنج یاد گرفتیم و نه اجازه ‏‎ ‎‏می‌دادند که یاد بگیریم. سال اول دانشکده که رفتم، دیدم شاگرد اول‌ها و ‏‎ ‎‏شاگرد تیزهوش‌ها در راهروی دانشکده فنی نشسته‌اند و دارند شطرنج ‏‎ ‎‏بازی می‌کنند و گاه گاهی هم به خاطر کنجکاوی ایستادم و دیدم که یک ‏‎ ‎‏برنامه‌ای را دارند دنبال می‌کنند که اصلا شانسی نیست. من در کوچه که ‏‎ ‎‏می‌رفتم چون خانه ما سرچشمه بود و آنجا قمارباز هم زیاد بود، دیده ‏‎ ‎‏بودم به قول خودشان قاپ می‌ریختند و قمار می‌کردند که ما از همین ‏‎ ‎‏رفتار می‌فهمیدیم خیلی شانس و به اصطلاح اتفاق مؤثر است. ولی ‏‎ ‎‏شطرنج را نمی‌شد باور کرد که حرام است. همان موقع هم با برادر ‏‎ ‎

کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 111
‏آیت‌الله حاج‌آقا مجتبی تهرانی که بعد گفت از شاگردهای امام ـ ‏‎ ‎‏رحمت‌الله علیه‌ـ بوده است و آن موقع روحانی مبارزی بود و ما با او ‏‎ ‎‏آشنایی داشتیم، و اینها را ما از او پرسیدیم چون پدرش حاج میرزا ‏‎ ‎‏عبدالعلی تهرانی از علمای بزرگ بود. ما دو سه بار سؤال کردیم که آقا ‏‎ ‎‏در تاریخ بگردید که نکند این لغت شطرنج که می‌گویید، لغتش لغت یک ‏‎ ‎‏حدیث است و با این شطرنج معمولی هم زبان است و این لغت به ‏‎ ‎‏اصطلاح تشابه اسمی باشد و نکند آن شطرنجی که در حدیث آمده به ‏‎ ‎‏یک چیز دیگری گفته می‌شده است که به هر صورت جواب می‌دادند که ‏‎ ‎‏نه، در حدیث آمده. ما هم نه فقیه بودیم و نه فرصت داشتیم که برویم ‏‎ ‎‏جستجو و پژوهش علمی بکنیم. سال 1366 من یک سفری به اروپا رفتم ‏‎ ‎‏چون در دفتر خدمات حقوقی کار می‌کردم. یک عدد از این کامپیوترهای ‏‎ ‎‏دستی آنجا دیدم و بعد در آن نواری بود که شطرنج را برنامه‌ریزی کرده ‏‎ ‎‏بود. این دیگر برای من خیلی عجیب بود، برداشتم آوردم و این را قم ‏‎ ‎‏بردم خدمت آیت‌الله صانعی رفتم آقای صانعی با دقت گوش کرد. قشنگ ‏‎ ‎‏برایش نشان دادم، اتفاقا پسرش هم بود. پسرش هم دقت می‌کرد و مدام ‏‎ ‎‏نشان می‌داد که این پسر هم علاقه و کنجکاوی دارد. برایش نشان دادم ‏‎ ‎‏که ببینید من به عنوان یک آدم که یک دکمه را فشار می‌دهم، او نیز فکر ‏‎ ‎‏می‌کند و یک عکس العملی نشان می‌دهد و نشان می‌دهد که در مقابل ‏‎ ‎‏فکر، فکر است. در این مورد ایشان قدری تأمل کرد و تحریرالوسیله امام ‏‎ ‎‏را آورد و دامادش هم یک روحانی بود نگاه کردند و گفت برای من ‏‎ ‎‏بنویسید، من رویش فکر می‌کنم. به تهران آوردیم و یک نامه نوشتیم به ‏‎ ‎‏امید اینکه ایشان برود تحقیق کند و بعد ایشان به من نامه داد که نه خیر ‏‎ ‎‏در احادیث آمده و ائمه اطهار بهتر از من و تو تکلیف ما را می‌دانند و ‏‎ ‎‏نجات ما را می‌دانند. پس درنتیجه باید پیروی کنی. ما هم البته قبول ‏‎ ‎
کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 112
‏داشتیم ولی دنبال این بودم که به بچه‌ام یاد بدهم یا نه؟ من این نوار را ‏‎ ‎‏که توی آن شطرنج بود برداشتم و بردم در زیرزمین گذاشتم که بچه‌ها به ‏‎ ‎‏آن دسترسی نداشته باشند. از قضا به ژاپن برای یک قرارداد مربوط به ‏‎ ‎‏فولاد رفتم که در یکی از روزنامه‌های انگلیسی نوشته بود که آیت‌الله ‏‎ ‎‏خمینی رهبر مذهبی ایران گفته که شطرنج حلال است. پسربزرگم آن ‏‎ ‎‏موقع سال چهارم بود، وقتی برگشتم در زدم آمدم بیایم تو که پسرم ‏‎ ‎‏گفت: پدر فهمیدید شطرنج حلال شد! وقتی که فهمیده بود رفته بود و ‏‎ ‎‏یاد گرفته بود اما من هنوز هم بلد نیستم. چون وقت نکردم یاد بگیرم. ‏‎ ‎‏من فکر می‌کنم این پژوهشی که امام کرد دری به روی جامعه روحانیت ‏‎ ‎‏باز کرد و پیامی برای جامعه روحانیت داد که وظیفه اینها را سنگین‌تر ‏‎ ‎‏کرد. این حادثه بزرگی بود در زندگی‌ام‌ هنوز یادم است که چقدر زجر ‏‎ ‎‏بردم و چقدر در فکر بودم که چطور ما نمی‌توانیم این مسأله را بررسی ‏‎ ‎‏کنیم. شک نداشتم چون بهترین بچه‌های دانشگاه را می‌دیدم که به این ‏‎ ‎‏کار مشغول بودند که کار ناشایستی اگر بود بهترین‌ها دنبالش نمی‌رفتند. ‏‎ ‎‏این یک حادثه بزرگی بود نه برای اینکه شطرنج جایز شد یا نشد بلکه به ‏‎ ‎‏خاطر شجاعت یک فقیه درباره برخورد با حرف‌های سنتی و این برای ‏‎ ‎‏من ارزنده بود. ‏

‏یکی از کارها که در دوره مدیریت سازمان برنامه در دستور کار قرار ‏‎ ‎‏گرفت این بود که قرار شد مبانی اقتصادی توسعه را اول تنظیم کنیم تا ‏‎ ‎‏بعداً بتوانیم برنامه‌ریزی داشته باشیم. در تدوین مبانی اقتصادی یک آقایی ‏‎ ‎‏از قم از زمان آقای خیّر به نام منیرالدین حسینی به سازمان برنامه می‌آمد ‏‎ ‎‏و ما هم او را جدی نمی‌شناختیم ولی می‌گفتند که بالاخره حرفی دارد. ‏‎ ‎‏روزهای شنبه صبح می‌آمد و با دو سه تا از مشاورهای ما و معاونان ما ‏‎ ‎‏یک مقداری بحث‌هایی می‌کرد و ما به عنوان اینکه به هر صورت جامعه ‏‎ ‎

کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 113
‏روحانیت و مدرسین قم می‌داند ما داریم چه کار می‌کنیم و چه حرفی ‏‎ ‎‏داریم می‌زنیم، داشتیم کارمان را انجام می‌دادیم و می‌رفتیم بحث‌های‌مان ‏‎ ‎‏را هم در شورای اقتصاد و دولت می‌کردیم. یک نامه‌ای اینها بعداً به امام ‏‎ ‎‏نوشتند که اینها دارند حرف‌های بی‌ربط یا حرف‌های خلاف اصول ‏‎ ‎‏می‌زنند. تعاونی را دارند تقویت می‌کنند که من رفتم پهلوی آقای مهندس ‏‎ ‎‏حسینی و گفتم آقا شما که آمدید و مدعی هستید و امام را آزرده کردید ‏‎ ‎‏با این گزارش داخلی‌تان دیگر لازم نیست بیایید. اگر بنا باشد که شما ‏‎ ‎‏روزهای شنبه بیایید اینجا و کار ما را ببینید و نه تذکرات کتبی بدهی نه ‏‎ ‎‏شفاهی این به نظر من راه صحیح و درستی نیست و لازم نیست شما ‏‎ ‎‏بیایید. بعد  دفتر امام دو نفر را معرفی فرمودند یکی آقای سید جعفر ‏‎ ‎‏کریمی و دیگری آقای احمدی که در جلسات شورا تشریف می‌آوردند و ‏‎ ‎‏نگاه می‌کردند کارهای ما را و دیگر تعارضی هم پیش نیامد. این بحث ‏‎ ‎‏بود که دیگر کار زیرساخت‌ها را ما دنبال کردیم به یک نتایج خوبی هم ‏‎ ‎‏رسید و یک جایی هم متوقف شد به خاطر اینکه مباحث جنگ و اینها ‏‎ ‎‏وقت نخست‌وزیری را گرفت. ‏

‏ ‏

 

کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 114