فصل سوم: خاطرات محمدتقی بانکی

سه عنصر مهم رشد تفکر مذهبی در دانشجویان خارج از کشور

‏رشد فکر مذهبی در بچه مسلمان‌ها در خارج کشور را من معلول سه ‏‎ ‎‏عنصر می‌دانم، اول رهبری امام که منادی ولایت فقیه بود و مدعی بود که ‏‎ ‎‏فقیه می‌تواند و باید حکم بکند؛ دوم بحث‌های روشنفکری و دقیق ‏‎ ‎‏اجتماعی که مرحوم شریعتی بحث می‌کرد که دین با این ابعادی که دارد ‏‎ ‎‏و به قول خودش بیان سمبلیکی که دارد، پایدار است و با فکری که ما ‏‎ ‎‏داشتیم می‌گفتیم که شیعه از مذاهب دیگر اسلام این برتری را دارد که با ‏‎ ‎‏روز جلو می‌رود این فکر را برای ما گفته بود؛ سوم افرادی چون شهید ‏‎ ‎‏مطهری که برای مبارزه با شاه از جان گذشته بودند و شهادت مرحوم ‏‎ ‎‏آیت‌الله غفاری نیز خیلی اثرات مثبتی داشت. و کار همین طور جلو ‏‎ ‎‏می‌رفت که خوشبختانه به حرکت بزرگ انقلاب اسلامی در سال 57 ‏‎ ‎‏رسیدیم. ‏

‏این سه عنصر رهبری امام، بحث روشنگری و تبیین نکات اصیل اسلام ‏‎ ‎‏نشان داد که قابل پیاده شدن در این دوره هست و همسان با ‏‎ ‎

کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 87
‏نیازمندی‌های بشر است و بعد هم خون شهدای مختلف که برخی‌هایشان ‏‎ ‎‏را اسم بردم و روحانیتی که در این بیغوله‌های شاه مورد ضرب و شتم ‏‎ ‎‏قرار می‌گرفت و خبرهایش هم می‌آمد در پیروزی انقلاب مؤثر بود. ‏

‎□‎‏ آن موقع شما به گروهی هم پیوستید؟ ‏

‎■‎‏ در دوران تحصیل در امریکا به انجمن اسلامی دانشجویان امریکا و ‏‎ ‎‏کانادا، بخش فارسی زبان پیوستم و از جمله همفکران ما‏‏ کمال خرازی و ‏‎ ‎‏هادی نژادحسینیان ‏‏ بود. من شب قبل از اینکه از ایران بروم، با کمال ‏‎ ‎‏خرازی پیش دکتر بهشتی رفتیم. برای ما مهم بود که بدانیم چه ‏‎ ‎‏تماس‌هایی با او برقرار می‌شود. ایشان تلفن دکتر ابراهیم یزدی را به من ‏‎ ‎‏داد که هوستون بود. البته من نام دکتر ابراهیم یزدی را قبلا شنیده بودم ‏‎ ‎‏چون یک فامیلی دوری هم با ما دارد. در فضای سال 50 درحقیقت در ‏‎ ‎‏کل امریکا ما یک انجمن اسلامی در نشست سالانه‌اش تشکیل دادیم که ‏‎ ‎‏همه‌اش 30 نفر جمع شدند. درحالی که در سال 56 یعنی یک سال قبل ‏‎ ‎‏از انقلاب، یک همایش برگزار شد که 1000 نفر بودند. یعنی این رشد از ‏‎ ‎‏30 تا 1000 بود. آن اوایل در شهری که من بودم به زور یک نفر پیدا ‏‎ ‎‏کردم نماز بخواند در حالی که در سال 56 و 57 اقلا 30 نفر توی همان ‏‎ ‎‏شهر بودند که نماز می‌خواندند. باز یادم است که دو سه تا از این ‏‎ ‎‏دخترهایی که از ایران آمده بودند آنجا اصلا روسری سر کردند، بر اثر ‏‎ ‎‏همین جلسات و فضایی که پیش آمده بود این کار را کردند، فضایی که ‏‎ ‎‏عشق و عاشقی به اسلام و امام و حقانیت اسلام را در خود داشت. ‏‎ ‎‏صحبت‌های آقای مطهری و شریعتی بود و همین آقای خامنه‌ای تفسیر ‏‎ ‎‏قرآن می‌گفت و نوارهایش آمده بود و بچه‌ها علاقه مند بودند گوش ‏‎ ‎‏می‌کردند. حادثه دیگری که به وجود آمد در این دوران، سال 54 بود که ‏‎ ‎‏منافقین انشعاب کردند و آن بیانیه ایدئولوژیک منافقین درآمد، بیانیه که ‏‎ ‎

کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 88
‏درآمد خیلی فضا سخت شده بود. به خصوص مسأله تضاد را در آن ‏‎ ‎‏بیانیه ایدئولوژیک مطرح کرده بودند. هرجایی که می‌رفتی و هر بچه ‏‎ ‎‏مسلمانی که می‌دیدی می‌گفتند که تضادش چیست؟ ‏

‏هم زمان با این وقایع آقای [عبدالکریم] سروش آن موقع داشت در ‏‎ ‎‏انگلستان درس می‌خواند‏‏ و دکترایش را می‌گرفت. داروساز بود ولی ‏‎ ‎‏دکترای فلسفه می‌گرفت. یک مقاله‌ای دکتر سروش به نام حرکت ‏‎ ‎‏جوهری نوشته بود که آقای مطهری و آقای طباطبایی به  انگلستان آمده ‏‎ ‎‏بودند و محمد هاشمی که در کالیفرنیا بود به انگلستان آمده بود که آن را ‏‎ ‎‏ببیند. این جزوه‌ای را که تایپ دانشجویی بود آقای مطهری  خوانده و ‏‎ ‎‏فردایش گفته بود که این جزوه را چه کسی نوشته است؟ محمد هاشمی ‏‎ ‎‏گفته بود که بچه‌ها نوشته‌اند. آقای مطهری گفته بود که فکر می‌کنم این ‏‎ ‎‏کار سروش است. به جز سروش کسی نیست که این‌قدر مسلط باشد به ‏‎ ‎‏فلسفه اسلامی و دو تا کپی اینها را به نجف بفرستید برای آقا، که بداند ‏‎ ‎‏که همچنین فکرهای اصولی و اصیلی هم در این بچه‌ها هست.‏

‏ من در سال 54 و هم زمان با کریسمس درس خواندنم تمام شده بود. ‏‎ ‎‏فقط تزم مانده بود. خانمم هم داشت فوق لیسانس مهندسی هسته‌ای ‏‎ ‎‏می‌گرفت. از دانشگاه پول می‌گرفت، من هم پول می‌گرفتم. سالی 11500 ‏‎ ‎‏دلار درآمدمان بود. مستطیع شده بودیم و به مکه رفتیم. از همان جا در ‏‎ ‎‏بازگشت در لندن با آقای سروش صحبت کرده از او خواهش کردیم که ‏‎ ‎‏بیاید همین بحث تضاد را که درباره آن مقاله‌ای نوشته و اصلاً ثابت کرده ‏‎ ‎‏بود خود تضاد یک حرف انحرافی است و از آن به بعد کنارش گذاشته ‏‎ ‎‏بود، بیاید و در آمریکا مطرح کند و ایشان قبول کرد که بیاید و فداکاری ‏‎ ‎‏هم بود که یک ماه و تقریباً چهار روز در بستون، چهار روز در شیکاگو، ‏‎ ‎‏چهار روز در کالیفرنیا، چهار روز در هوستون و در سه چهار جای ‏‎ ‎

کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 89
‏مختلف در کنزاس یکی در مورد فلسفه علم و فلسفه تاریخ صحبت کرد، ‏‎ ‎‏یکی در مورد اخلاق صحبت کرد، یکی در مورد حرکت جوهری، یکی ‏‎ ‎‏هم در مورد تضاد. این چهار روز چهار تا موضوع و اینها اثرات عجیی ‏‎ ‎‏داشت. من بعید می‌دانم که مسلمان دانشجویی در انجمن اسلامی در ‏‎ ‎‏سال 55 این بحث‌ها را شنیده باشد و متأثر نشده باشد. ایشان کمر تئوری ‏‎ ‎‏تضاد و این مزخرفاتی را که بود شکاند. اقلاً ما آرامش پیدا کردیم که ‏‎ ‎‏اصول‌مان هنوز پابرجاست و اصلا بعد می‌فهمیدیم که این تضادش چه ‏‎ ‎‏است، آن تضادش چه است. در هر صورت اثر عمیق این حرکت ‏‎ ‎‏فرهنگی در آن فضایی که منافقان به وجود آورده بودند توی آن بچه ‏‎ ‎‏مسلمان‌ها بسیار بود و با این کار فرهنگی همه چیز را سامان دادیم و ‏‎ ‎‏بچه مسلمان‌ها با خیال راحت احساس آرامش کردند و حربه‌ای برای ‏‎ ‎‏مبارزه با رقبا که کمونیست‌ها و ملحدین بودند به دست آوردند.‏

‏ در امریکا بچه مسلمان‌ها کمتر تحت تأثیر لاابالی‌ها و عرق خورها و ‏‎ ‎‏اینها بودند. البته نه اینکه مارکسیست‌ها عرق خور باشند ولی یک عده ‏‎ ‎‏بودند که لش بودند و اصلاً دنبال زندگی‌های حیوانی بودند. بدون ادعا ‏‎ ‎‏بی‌دین بودند ولی یک عده بودند که علاوه بر بی‌دینی معاند هم بودند و ‏‎ ‎‏می‌خواستند ریشه مذهب را بزنند و یک مبارزه بسیار شدیدی بین بچه ‏‎ ‎‏مذهبی‌ها و آنها در جذب جوان‌ترهایی که می‌آمدند روی داد. مثلا در ‏‎ ‎‏شهرما من یادم است که سه تا جوان از اصفهان آمده بودند و احتمالا ‏‎ ‎‏پولدار هم بودند و 18 ساله که خوشبختانه اینها هر سه جذب بچه ‏‎ ‎‏مسلمان‌ها شدند. الآن هم الحمدلله هستند. در این مورد خیلی مهم بود ‏‎ ‎‏که تئوری‌های مذهبی مقبول و اصولی بودند. یعنی خداترسی در آن ‏‎ ‎‏وجود داشت که شخص پی می‌برد به قدرت خدا بعد خداترسی هم ‏‎ ‎‏جزو روش شد.‏


کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 90
‏درباره ارسال جزوات آقای سروش برای حضرت امام (س) من از ‏‎ ‎‏خود نمی‌گویم این تیکه‌اش مال خود آقای سروش است که گفت وقتی ‏‎ ‎‏امام به پاریس آمده بودند، من خدمت‌شان رسیدم و امام خیلی اظهار ‏‎ ‎‏تشکر و خوشحالی کردند که این را تو خوب جا انداختی. حالا ایشان ‏‎ ‎‏هم خوشبختانه در قید حیات است و می‌توانید این را از او بپرسید که ‏‎ ‎‏بیانات امام نسبت به شما چه بود؟ فکر می‌کنم همین که امام ایشان را ‏‎ ‎‏منصوب کرد در ستاد انقلاب فرهنگی، به خاطر شاید همین شناختی بود ‏‎ ‎‏که نسبت به ایشان داشت. خیلی جوانتر بود. نسبت به بقیه آدم‌هایی که ‏‎ ‎‏در آن ستاد بودند مثلا در آن ستاد آقای مهدوی کنی، آقای ربانی املشی ‏‎ ‎‏و ایشان بود. حالا دیگر من نمی‌دانم امام ایشان را با چه ملاکی گذاشت ‏‎ ‎‏ولی می‌دانم که در پاریس از ایشان تقدیر کرده بود و آن دو نسخه را هم ‏‎ ‎‏برای‌شان فرستاده بود.‏

‏من زمانی که خواستم بروم آمریکا با آقای کمال خرازی که الآن وزیر ‏‎ ‎‏امور خارجه است، خیلی با هم ما دوست بودیم، خدمت آقای بهشتی ‏‎ ‎‏رفتیم. ‏

‏آقای بهشتی تازه از آلمان آمده بود و خانه‌اش هم بغل خانه آقای ‏‎ ‎‏هاشمی بود. بالای قلهک یک خانه نو آقای هاشمی ساخته بود و ایشان ‏‎ ‎‏پهلوی آن منزل گرفته بود. آقای بهشتی شماره تلفن آقای دکتر ابراهیم ‏‎ ‎‏یزدی را داد و گفت می‌روی آمریکا برو پیش ایشان و او از امام هم یک ‏‎ ‎‏نمایندگی آنجا دارد. من اولین روزی که به آمریکا رسیدم، با دکتر یزدی ‏‎ ‎‏تماس گرفتم که از قافله مسلمان‌ها عقب نیفتاده باشیم و خب ایشان یک ‏‎ ‎‏برگی فرستاد که از آقا اجازه گرفته بود که مثلا وجوه شرعیه ‏‎ ‎

کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 91
‏مسلمان‌هایی که آنجا بودند را بگیرد و اطلاعیه امام‏‎[1]‎‏ درباره جشن‌های ‏‎ ‎‏2500 ساله سال 50 را به من داد که من رفتم آنجا و دیگر توی دور ‏‎ ‎‏افتادم. ‏

‏آن اطلاعیه امام راجع به جشن‌های 2500 ساله خیلی قوی و مستند و ‏‎ ‎‏آبرومندانه بود برای ما در مقابل آن جناح کنفدراسیون دانشجویی و ‏‎ ‎‏ملحدین. ولی به هر صورت از آنجا دیگر افتادم روی دور و دسترسی ‏‎ ‎‏پیدا کردم به اعلامیه‌های امام که خیلی آسان و راحت پخش می‌شد و ‏‎ ‎‏انجمن اسلامی اطلاعیه امام را می‌آورد و پخش می‌کرد و ما هم این ‏‎ ‎‏افتخار را داشتیم که توی جلسات‌مان روی برنامه‌های ایشان بحث ‏‎ ‎‏می‌کردیم. کتاب ولایت فقیه چاپ شده بود ما هم اعتقاد داشتیم که یک ‏‎ ‎‏فقیه نسبت به حکومت جامعیت دارد. ما که مبانی فقهی را بلد نبودیم ‏‎ ‎‏فقیه و درس خوانده هم نبودیم ولی مسلمان بودیم و علاقه‌مند بودیم که ‏‎ ‎‏اسلام مدعی باشد. آن موقع با بعضی از مذهبی‌ها به خصوص بچه‌های ‏‎ ‎‏انجمن حجتیه بحث داشتیم که البته الآن باید بگویم که قدر آن بحث‌ها ‏‎ ‎‏را به این دلیل می‌دانم که با وجود مقدس امام زمان(س) آشنا شدیم و با ‏‎ ‎‏احادیثش آشنای‌مان کردند. با اینکه این بزرگوار ان‌شاءالله چه برکتی ‏‎ ‎‏خواهد داشت وجودش و ظهورش، ‌اینها درست؛ ولی در اینکه سفت ‏‎ ‎‏چسبیده بودند که دست به هیچ چیز نزنید مبادا این حرکت مقدس ما که ‏‎ ‎‏بهایی‌کش است از بین برود. ما نمی‌توانستیم به اصطلاح تحمل کنیم و ‏‎ ‎‏دنبال این بودیم که اسلام چگونه می‌خواهد «‏‏بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» ‏‎ ‎‏باشد ولی ‏‏حکومت نکند که خب توی این بحث‌ها و توی این زمینه‌ها ‏‎ ‎

کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 92
‏نوشته‌های حضرت امام خمینی (س) می‌آمد که برای ما خیلی کارساز ‏‎ ‎‏بود. بعدا کتابش را ببینید دو جور آدم باید برخورد کند، یک جور ‏‎ ‎‏برخورد مثل بعد از انقلاب بعضی‌ها بود که تنها نام ولایت فقیه را ‏‎ ‎‏شنیدند و دیگر عده‌ای که قبل از انقلاب با کتاب امام خمینی آشنا شده ‏‎ ‎‏بودند، برای من اصلا خاطره انگیز است این عبارت و این لغت و این ‏‎ ‎‏بحث. خاطره‌اش هم این است که اصلا ما مرجع تقلیدمان را عوض ‏‎ ‎‏کردیم و رفتیم دنبال اینکه با این وجود می‌توانیم توی این جامعه زندگی ‏‎ ‎‏کنیم. چون برکاتی هم برای خودمان داشت که توانستیم اول ایمان ‏‎ ‎‏خودمان را حفظ کنیم در مقابل شبهات و در مقابل  خشونت‌های بسیار ‏‎ ‎‏رذیلانه‌ای که این گروه‌های چپ داشتند و بعد با توجه به اینکه قیمت ‏‎ ‎‏نفت رفت بالا، یک مقدار زیادی از این طبقه متوسط یک پولی گیرشان ‏‎ ‎‏آمد و اینها بچه‌های‌شان را دیگر ده تا ده تا خارج فرستادند، یعنی سال ‏‎ ‎‏50 که ما رفتیم آمریکا، تو شهرهای دیگر آن جا حداکثر ده تا ایرانی بود ‏‎ ‎‏بعد در سال 54، 55 دویست نفر، تو هوستون هشتصد نفر شده بود، و... ‏‎ ‎‏اینها تعدادشان توی امریکا دیگر خیلی زیاد شده بود و دلیلش این بود ‏‎ ‎‏که بچه‌ها یک مقداری وضع مالی‌شان خوب شده بود به خاطر آن پول ‏‎ ‎‏نفتی که شاه ریخته بود، همان زمانی که ما هم تعدادمان کم و مهجور و ‏‎ ‎‏تحت فشار بودیم. کتاب ولایت فقیه امام و اطلاعیه‌هایی که دادند و ‏‎ ‎‏موضع‌گیری ایشان در مورد جشن‌های 2500 ساله خیلی کارساز بود و ‏‎ ‎‏خیلی در نشست‌هایی که تشکیل می‌دادیم بحث برانگیز بود.‏

‏اما بعد از این که، بچه‌های اسلامی را جمع کردیم توی آن شهر و ‏‎ ‎‏انجمن اسلامی پا گرفت بعدش ما متأسفانه ضربه بزرگی توی آنجا ‏‎ ‎‏خوردیم، و آن به خاطر انشعابی بود که توی مجاهدین به‌وجود آمد. ‏‎ ‎‏چون علی‌رغم اینکه ما مرجع تقلیدمان امام بود ولی نسبت به مجاهدین ‏‎ ‎

کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 93
‏همان احساس مثبت را داشتیم برای اینکه هیچ‌کس هم موضع منفی ‏‎ ‎‏نگرفت، این بیانیه مجاهدین خیلی از بچه‌ها را دگرگون کرد.‏

‏ حتی یک گروهی آنجا پیدا شدند که دیگر با انجمن اسلامی به هم ‏‎ ‎‏زدند و گفتند کار سیاسی هست به اندازه کافی و مشی مسلحانه را ‏‎ ‎‏بایستی در پیش گرفت که بعضی بچه‌ها که سوادشان بیشتر بود یا سن ‏‎ ‎‏بالاتری داشتند، تماس با نجف گرفته بودند و فهمیده بودند که امام اینها ‏‎ ‎‏را تأیید نمی‌کنند و بچه‌های انجمن اسلامی خط‌شان را از آن سازمان ‏‎ ‎‏جدا کردند.‏

‏به هر صورت حضور و ظهور مجاهدین و انحراف‌شان برای ما خیلی ‏‎ ‎‏شکننده و نگران کننده بود که بعضی از این بچه‌ها و بعضی از این ‏‎ ‎‏دوستان‌مان که در خارج از کشور داشتند درس می‌خواندند این ‏‎ ‎‏بحث‌های التقاطی را که توی مجاهدین مطرح بود برای بچه‌ها روشن ‏‎ ‎‏کردند و آمدند شکافتند فلسفه علم و معاد اینها را و آمدند سخنرانی‌هایی ‏‎ ‎‏کردند که اینها کمک کرد که بچه‌ها در این مقطع هوشیار باشند. ‏‎ ‎‏مجاهدین مبارزه هم کردند و ضد شاه هم بودند ولی این انشعاب خیلی ‏‎ ‎‏لطمه زد، البته پالایشی هم کرد بچه‌ها را و باعث شد بعضی از این ‏‎ ‎‏بچه‌های با سوادمان و از قم چند تا از علما بیایند و در جلسات مختلفی ‏‎ ‎‏با بچه‌ها صحبت کنند. ‏

‏ ‏

 

کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 94

  • 1. منظور سخنرانی اول تیر 1350 حضرت امام به مناسبت برگزاری جشن های 2500ساله  شاهنشاهی در نجف می باشد. (ر.ک.صحیفه امام، ج2، ص 373 ـ 358، مؤسسه تنظیم و نشر  آثار امام خمینی).