فصل سوم: خاطرات محمدتقی بانکی

خاطره ای از تبعید امام

‏در آبان 43 که من تازه به دانشکده فنی رفته بودم در آن سال شاه اولین ‏‎ ‎‏سالی بود که ساواک را در دانشگاه مستقر کرده بود. ‏

‏تا قبل از سال 43 ساواک به صورت افراد ناشناس در دانشگاه حضور ‏‎ ‎‏داشت اما در سال 43 چون [دکتر جهانشاه] صالح رئیس دانشگاه شده ‏‎ ‎‏حضور امریکایی‌ها  هم تثبیت شده بود، در هر راهرویی تقریبا یک نفر از ‏‎ ‎‏این لباس آبی‌ها که از عوامل ساواک بودند مستقر شده بودند که ‏‎ ‎

کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 82
‏درحقیقت نظارت بر کارهای دانشگاهی بکنند. 13 آبان که ما آمدیم، ‏‎ ‎‏بچه‌ها در گوش هم گفتند که امام را دیشب گرفتند و آوردند و امام را ‏‎ ‎‏می‌خواهند تبعید بکنند که مبارزه بالاخره شروع شد. دیگر منتها به قدری ‏‎ ‎‏خفقان زیاد بود که مثلا همان روز نشد تظاهرات بکنند. 13 آبان 43 ‏‎ ‎‏خیلی تلاش کردند بچه‌ها کلاس‌ها را به تعطیلی بکشانند، منتها می‌گویم ‏‎ ‎‏فضا آن‌قدر آلوده بود که به جز مثلا 10، 15 نفری که من اعتماد داشتم ‏‎ ‎‏نمی‌توانستم به کس دیگری بگویم و به هر صورت حادثه تلخی در ذهن ‏‎ ‎‏من است که در آن 13 آبان دانشگاه به تعطیلی کشیده نشد و علی‌رغم ‏‎ ‎‏اینکه همه حادثه را فهمیده بودند و آن موقع بچه‌ها بیشتر مصر بودند به ‏‎ ‎‏رفتن و کارهای زیرزمینی و مخفی کردن که الحمدلله به نتایج خوبی هم ‏‎ ‎‏رسیدند. ‏

‏ ‏

 

کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 83