فصل دوم: خاطرات رضا امراللهی

خاطره هایی پراکنده از چند شهید

‏من درباره شهید بهشتی هم دلم می‌خواهد این جمله را گفته باشم. راه ‏‎ ‎‏افتادن صنعت هسته‌ای بعد از انقلاب مرهون 1. شهید بهشتی 2. آقای ‏‎ ‎‏هاشمی و 3. آقای مهندس موسوی بود. یعنی من اینها را به ترتیب دارم ‏‎ ‎‏می‌گویم. اگر شهید بهشتی نبود این چراغ روشن نمی‌شد اگر هاشمی ‏‎ ‎‏نبود همین طور. مهندس موسوی و آقای هاشمی به نظر من می‌شود ‏‎ ‎‏بگوییم که دو بال بودند که هر دوی‌شان کار کردند ولی آنکه راه انداخت ‏‎ ‎‏و توانست یا علی اول کار را بگوید در سال 58، آخر‌های سال 58 و ‏‎ ‎‏سفت بیاید میدان شهید بهشتی بود و من جا دارد از ایشان یاد بکنم که ‏‎ ‎‏خدا روح ایشان را قطعا شادتر خواهد کرد. ‏

‏ایشان مردی بودند که بسیار شناخت و اطلاعات داشتند و اطلاعات ‏‎ ‎‏این موضوع را دنبال کردند و خواندند و صحبت کردند و به جمع‌بندی ‏‎ ‎‏رساندند بدون اینکه سر و صدا بکنند. یعنی من این را می‌توانم بگویم که ‏‎ ‎‏بهترین کسی که در عمرم دیدم که یک کاری را خیلی راحت و قشنگ ‏‎ ‎‏بدون اینکه سر و صدا بکند انجام دهد شهید بهشتی بود. آن موقع هم ‏‎ ‎‏خیلی جار و جنجال و جو سازی علیه کار ایشان بود که این را من ‏‎ ‎‏نمی‌توانم فراموش کنم. شهید دکتر قندی، که دکترای برق بود در ‏‎ ‎‏مخابرات و یک مدتی هم اگر خاطرتان باشد وزیر مخابرات در اوایل ‏‎ ‎‏انقلاب بود. ایشان هم واقعاً به نظر من یک فرد بسیار باهوش بود، نابغه ‏‎ ‎‏بود و از لحاظ علمی جزو کسانی بود که هر وقت من دیدم، نمراتش ‏‎ ‎‏عالی بود. ‏

‏جمیع جوانب را ایشان در آن تبحر داشت. مثلا نقاشی می‌کشید، خط ‏‎ ‎‏خوبی داشت و خب دکتر برق هم بود. یعنی واقعا به تمام معنا چند ‏‎ ‎‏بعدی بود. من یادم هست آقای دکتر غفوری فرد و دکتر نیک‌روش و ‏‎ ‎

کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 66
‏ایشان نزدیکی‌های پیروزی انقلاب، یک شب اینها در خیابان همین جور ‏‎ ‎‏با ماشین اعلامیه پخش کرده بودند در طرف‌های سرچشمه، که اینها را ‏‎ ‎‏گرفته بودند و برده بودند کلانتری خیابان پامنار چون اصل کار در خانه ‏‎ ‎‏ما بود و کل آن کاغذها را قرار شد ما جابجا بکنیم، من صبح خیلی زود ‏‎ ‎‏ساعت چهار، چهار ونیم بود که راه افتادم و رفتم به آن کلانتری که ببینم ‏‎ ‎‏چی شده است و آن موقع هم دیگر کوران انقلاب بود. رفتم آنجا و دیدم ‏‎ ‎‏که شهید قندی، دکتر نیک‌روش و دکتر غفوری فرد آنجا هستند. آنجا ‏‎ ‎‏یک جای کوچکی بود که مثلا صد نفر را در آن نگه داشته بودند. هر ‏‎ ‎‏کس را گرفته بودند همان جا نگه داشته بودند که صبح مثلا ببرند به ‏‎ ‎‏باغشاه‏‎[1]‎‏، خلاصه من صبح به توصیه دوستان رفتم که با شهید قندی ‏‎ ‎‏جای‌مان را عوض کنیم که یک گروهبان خیلی گردن کلفتی آنجا بود و ‏‎ ‎‏همین که من خواستم به جای شهید قندی سوار ماشینی که آنها را به باغ ‏‎ ‎‏شاه می‌برد بنشینم، مرا شناخت  یک لگد خیلی محکمی هم به من زد و ‏‎ ‎‏بیرون انداخت.‏

‏ ‏

کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 67

 

کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 68

  • 1. پادگان باغشاه همان پادگان حرّ فعلی در محل تقاطع خیابان کارگر و خیابان امام خمینی  (س) است.