فصل دوم: خاطرات رضا امراللهی

برگشتن به ایران و آغاز مبارزه های سیاسی

‎□‎‏ بعد از فارغ‌التحصیلی به ایران آمدید؟‏

‎■‎‏ بله من بلافاصله بعد از فارغ‌التحصیلی به ایران آمدم و قصه‌اش هم ‏‎ ‎‏طولانی است. یادم هست آمدیم بچه مسلمان‌هایی که کمی گرایش به ‏‎ ‎‏خط امام داشتند را جمع کردیم که بعدها شد جامعه اسلامی دانشگاه‌ها. ‏‎ ‎‏هنوز کسانی هستند که شاهد این مدعا باشند. این جلسه را در خانه ‏‎ ‎‏گذاشتیم و حدود سی، چهل نفر را جمع و سازماندهی کردیم. این اتفاق ‏‎ ‎‏اواخر سال 56 و اوایل سال 57 بود و کار نیز با سرعت به جلو رفت.‏

‏محور فعالیت‌های ما، همان غرب تهران بود. آن موقع [حجت‌الاسلام و ‏‎ ‎‏المسلمین] آقای علی‌اصغر مروارید که هنوز مشکلاتی برایش پیش نیامده ‏‎ ‎‏بود، به نظر من آن موقع بسیار خوب عمل می‌کرد یعنی از لحاظ جمع ‏‎ ‎‏کردن بچه‌های حزب‌اللهی و غیره، تشکیلاتی عمل می‌کرد. حالا این یک ‏‎ ‎‏طرف قضیه و یک طرف قضیه هم ما بچه‌های دانشگاه بودیم که یک ‏‎ ‎‏مقدار فعالیت‌های متعدد که دیگر کاغذی شده بود، داشتیم، مثل شب‌نامه ‏‎ ‎‏و حتی روزنامه و مجله و از این حرف‌ها که انتهای قضیه کشید به ‏‎ ‎‏مدرسه رفاه و من جزو اولین آدم‌های آنجا بودم که خودم قصدم این ‏‎ ‎‏نیست که اینها را بگویم و اصلا بدم می ‌‌آید و می‌خواهم از اینها زود رد ‏‎ ‎‏بشوم. ‏

‎□‎‏ استاد در امریکا وقتی پیام امام به انجمن اسلامی آمد این پیام در ‏‎ ‎‏جلسه چه تأثیری داشت؟ ‏

‎■‎‏ یک سمیناری را ما برگزار کردیم در امریکا و این در شهر ما بود. ‏‎ ‎‏اینها در مقایسه با بقیه چیزها خیلی کوچک است. حالا پس بگذارید که ‏‎ ‎‏بگویم این منافقان آن موقع خیلی داشتند ترکتازی می‌کردند و بچه‌های ‏‎ ‎‏مسلمان ما را داخل ایران به انگ مسلمان بودن لو می‌دادند. ‏

 

کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 45