فصل اول: خاطرات غلامرضا آقازاده

تشکیل گروه مبارز دانشجویی

‏در همان زمان ما گروه دانشجویی کوچکی برای مبارزه تشکیل داده ‏‎ ‎‏بودیم.‏

‎□‎‏ این گروه شامل چه کسانی بود؟ ‏

‎■‎‏ عمدتا دانشجویان بودند، یعنی ما یک تیم دانشجویی داشتیم که ‏‎ ‎‏چون همه در سال‌های آخر دانشگاه بودیم،  قصد داشتیم بعد از دانشگاه ‏‎ ‎‏طرحی برای فعالیت خودمان در پیروی از حضرت امام اجرا کنیم که  ‏‎ ‎

کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 12
‏متأسفانه یکی از افراد ما را، ساواک در تنگنا قرار داده بود و قول ‏‎ ‎‏همکاری گرفته بود که خیلی موفق نشدند به همه مسائل دسترسی پیدا ‏‎ ‎‏کنند؛ به خصوص اینکه دوران نزدیک به شروع انقلاب، خود ساواک ‏‎ ‎‏یک مقدار دیگر دستپاچه شده بود، یعنی آشفتگی داخلی داشتند و ‏‎ ‎‏نمی‌توانستند آن تسلط کامل را داشته باشند. ‏

‏البته برادر کوچک من را دستگیر کردند آن هم به خاطر حضرت امام ‏‎ ‎‏بود، برای پخش نوارها که منجر به آسیب ‌های بدنی ایشان گردید. ‏

‎□‎‏ آقای مهندس ارتباط این گروه دانشجویی با روحانیت به چه ‏‎ ‎‏شکلی بود و مدت فعالیت آنها چه زمانی بود؟ ‏

‎■‎‏ دوره دانشگاه را بیشتر روی تکامل فکری خودمان کار کردیم و در ‏‎ ‎‏اواخر دوره دانشجویی بود که دیگر تصمیم ‌های عملی گرفته بودیم. در ‏‎ ‎‏آن مقطع ما بیشتر با استاد مطهری مرتبط بودیم و کمک ‌های فکری و ‏‎ ‎‏کمک ‌های ایدئولوژیک را از ایشان می‌گرفتیم. البته ایشان در جریان ‏‎ ‎‏فعالیت‌های مخفی ما نبود. ما در آذربایجان در یکی از روستاها فعالیت را ‏‎ ‎‏شروع کرده بودیم که فکر می‌کردیم زمینه مناسبی در آن جاها وجود دارد ‏‎ ‎‏ولی عمدتا کمک فکری را درمورد مسائل روز و مسائل ایدئولوژیکی از ‏‎ ‎‏دکتر شریعتی و آقای مطهری می‌گرفتیم، البته قبل از دستگیری دکتر ‏‎ ‎‏شریعتی. ‏

‎□‎‏ این نکته که ساواک توی گزارش آورده که شما به دنبال تهیه ‏‎ ‎‏سلاح بودید آیا حقیقت داشت؟ ‏

‎■‎‏ بله حقیقت داشت به خصوص آن روستایی که ما در آذربایجان ‏‎ ‎‏غربی انتخاب کرده بودیم و سابقه مبارزاتی افرادی که به شهامت و ‏‎ ‎‏جسارت، شهرت داشتند مؤید این بود. در آنجا با فعالیت کشاورزی ما ‏‎ ‎‏شروع کرده بودیم و در فکر تهیه سلاح هم بودیم. دلیلش این بود که ما ‏‎ ‎

کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 13
‏می‌دانستیم در آن روستا و در خانه ها و جاهایی که متروک شده سلاح ‏‎ ‎‏زیادی وجود دارد و از زمان گذشته مردم آنجا عموما همگی‌شان دارای ‏‎ ‎‏ سلاح بودند و بعضی سلاح‌هایشان را مخفی کرده بودند. ‏

‏فکر ما، فقط همین قدر می‌رسید که این مجموعه را آنجا شروع کرده ‏‎ ‎‏بودیم و با هیچ جایی مرتبط نبودیم، یعنی یک ارتباط تشکیلاتی با یک ‏‎ ‎‏جریانی خارج از گروه خودمان هم، نداشتیم. ‏

‎□‎‏ محورهای فعالیت فکری‌تان چه بود؟ ‏

‎■‎‏ آنچه برای ما جالب بود این بود که بعد از رنسانس که کلیسا و ‏‎ ‎‏حکومت دینی شکست خورد و همچنین بعد از دوران حکومت حضرت ‏‎ ‎‏علی (ع) فردی آمده و تعریف حکومت دینی را می‌کند و ابعاد مختلفی ‏‎ ‎‏ را در قرن بیستم معرفی می‌کند،  لذا من شگفت‌زده شده بودم. البته قبل ‏‎ ‎‏از حضرت امام مسأله ولایت فقیه را مراجع دیگری هم مثل آقای نائینی ‏‎ ‎‏ و آقای خوانساری مطرح کرده بودند، ولی با این جامعیتی که امام شروع ‏‎ ‎‏کردند، نبود. با یک چنین حکومتی با تعریف‌های مشخصی از ولایت ‏‎ ‎‏فقیه، حاکمیت دینی، عدم جدایی دین از سیاست و پرداختن دین در ‏‎ ‎‏زندگی اجتماعی مردم و حرف داشتن برای اداره یک حکومت دینی در ‏‎ ‎‏قرن بیستم، بسیار بنده را جذب کرده بود و علاقه مند شده بودم. ‏

‏وقتی که این جریان فکری را بنده دنبال می‌کردم و انقلاب شروع شد ‏‎ ‎‏این مسأله ابعاد جدیدتری پیدا کرد و امام تئوری حکومت دینی‌شان را ‏‎ ‎‏به مرحله ظهور رساندند و آمدند یک حکومت دینی تشکیل دادند. ‏

 

کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 14