من متولد 1327 هستم. در رشته کامپیوتر، از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شدم. اولین مسئولیتم بعد از انقلاب فعالیت در روزنامه جمهوری اسلامی بود، که مدیر داخلی روزنامه بودم. در سال 60 معاون وزیر خارجه وقت بودم برای چند ماه. در اواخر سال 60 به عنوان معاون نخستوزیر مسئولیت گرفتم و در خرداد سال 61 به عنوان وزیر مشاور در امور اجرایی و سرپرست نخستوزیری، فعالیتم را ادامه دادم و در سال 64 به عنوان وزیر نفت جمهوری اسلامی ایران انتخاب شدم. در سال 76 به عنوان معاون رئیسجمهور و رئیس سازمان انرژی اتمی منصوب شدم، که تا به حال ادامه دارد. آشنایی فکری من با حضرت امام(ره) از سال اول دانشگاه شروع شد، البته قبل از آن با نام ایشان و به عنوان مرجع تقلید آشنایی مختصری داشتم، ولی بعد از ورود به دانشگاه و پیوستن به فعالیتهای دانشجویی یکی از افرادی که من به طور عمیقی با ایشان ارتباط فکری برقرار کردم، حضرت امام بود و این آشنایی هم با کتاب «حکومت اسلامی» حضرت امام آغاز شد. البته آن موقع تهیه این کتاب و خواندن آن مشقات زیادی به دنبال داشت و من بیشتر در کوهها و بیابان ها و حتی در جاهایی که میتوانستم با حداقل زمان دسترسی پیدا کنم، سعی میکردم این کتاب را مطالعه کنم و با افکار امام، آشنایی من از اینجا شروع شد.
□ آقای مهندس واسطه این آشنایی چه کسی بود، فرد خاصی بود؟
■ این کتاب را اواخر سال 54 فردی به نام صلواتی که عضو سازمان مجاهدین خلق بود و بعداًٌ هم اعدام شد برایم آورد. او من را وادار کرد با امام و با کتابش آشنا شوم و تلاش زیاد ایشان بود که موجب شد من با افکار امام آشنا شوم. وقتی آن را خواندم اشتیاق بیشتری نسبت به
کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 11
تفکرات امام پیدا کردم و هم زمان با این، آشنایی دیگر فکری من با دکتر شریعتی بود و آقای مطهری و اینها نقش زیادی در دوران دانشجویی روی افکار من داشتند.
بعد از انقلاب که به پرونده خودم در ساواک دسترسی پیدا کردم در آنجا دیدم که حساسیت ساواک کاملا روی این نکته متمرکز بوده و بنده را به عنوان فردی که متعصب مذهبی است و جزو طرفداران حضرت امام و جزو افرادی که به دنبال تهیه سلاح برای مبارزه برای حضرت امام هستند شناختهاند؛ اینها را در پرونده من نوشته بودند.
البته ساواک بین مذهبیهای طرفدار مجاهدین و مذهبیهای طرفدار حضرت امام تفکیک قائل بود. آنهایی که طرفدار امام بودند بیشتر عنوان مرتجع در پرونده هایشان ضبط میشد که ما را هم به همین عنوان شناخته و مطرح کرده بودند. ساواک حتی تا مرحله گذاشتن وسایل استراق سمع مانند میکروفون در خانه و محل زندگی ما پیش رفته بود. به همین دلیل یک فردی را در گروه دانشجویی ما نفوذ داده بودند و فکر میکردند به اطلاعات خیلی وسیعی دسترسی پیدا خواهند کرد که دیگر مصادف شد با شروع انقلاب و خیلی آنها موفق نشدند.
کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 12