کیومرث صابری

ارتباط مستقیم امام با مسئولین

‏یک روز خدمت حضرت امام رفتیم، رجایی بود و دیگران. بعید ‏‎ ‎‏می‌دانم بیشتر از دو سه نفر بوده باشیم، از اتاق که بیرون آمدیم، دیدم ‏‎ ‎‏یکی از استانداران در اتاق انتظار نشسته است تا برود پیش امام. ایشان با ‏‎ ‎‏آقای رجایی سلام و علیک کرد. آمدیم بیرون گفتم: آقای رجایی استاندار ‏‎ ‎‏ما اینجا چه کار می‌کند؟ گفت: ‌آمده است لابد از منطقه جنگ ایلام ‏‎ ‎‏گزارش بدهد. آن طرف‌ها بود، اگر من دقیق گفته باشم. گفتم: اصلا برای ‏‎ ‎‏من هیچ قضیه روشن نیست ـ در آن زمان آقای رجایی نخست وزیر و ‏‎ ‎‏من هم مشاورش بودم ـ آقا شما نخست وزیر هستید، آن وقت استاندار ‏‎ ‎‏از آن جا پا شود اینهمه راه بکوبد، بیاید برود گزارشش را به امام بدهد! ‏‎ ‎‏چرا؟! همین جور که با ماشین می‌آمدیم آقای رجایی یواش یواش متوجه ‏‎ ‎‏نکته شد و گفت: راست می‌گویی من چه کار کنم؟ گفتم: تو در اسرع ‏‎ ‎‏وقت پیش امام برو و بگو آقا اگر شما به ما اعتماد نداری خب به ما ‏‎ ‎‏بگویید! اگر گزارش می‌خواهید و من گزارش را از ایشان بگیرم و به شما ‏‎ ‎‏بدهم. ‏

‏آقای رجایی خدمت امام رفت و آمد، دیدم شاد و شنگول است. خدا ‏‎ ‎‏رحتمش کند در اتاقم آمد و شانه‌ام را فشاری داد من از فشارش ‏‎ ‎‏می‌فهمیدم که خوشحال است یا بدحال و عصبانی! گفت: خوب شد ‏‎ ‎‏گفتی، من رفتم خدمت امام، گزارش‌ها را دادم. بعد گفتم: آقا این ‏‎ ‎‏استاندار من آن روز اینجا آمد و مشاور من هم این را گفته است. مشاور ‏‎ ‎‏تو درست گفته است. استاندار نباید به من گزارش بدهد. استاندار، باید ‏‎ ‎

کتابامام به روایت دانشورانصفحه 213
‏همان کاری را بکند که تو گفتی و من هم به تو اعتماد دارم؛ اما آقای ‏‎ ‎‏رجایی ارتباط من را با مردم قطع نکن. من باید با مردم ارتباط داشته ‏‎ ‎‏باشم، نه تنها استاندار بلکه کمتر از استاندار؛ اما در مورد مسائل دولت ‏‎ ‎‏مطئن باش که اگر گزارش منفی به من برسد، اولین کسی که از او سؤال ‏‎ ‎‏می‌کنم شمایید. خدا را شکر، ترس ما ریخت. ‏

‎ ‎

کتابامام به روایت دانشورانصفحه 214