کیومرث صابری

آشنایی با حضرت امام

‏من با نام حضرت امام وقتی آشنا شدم که ایشان را تبعید کردند.   ‏‎ ‎‏سال 1343 دانشجو بودم که به دوستم گفتم: سید، قم می‌روی، ببین ما ‏‎ ‎‏زیر علم کدام آخوند داریم سینه می‌زنیم، آخوندهای جور واجور ما ‏‎ ‎‏دیدیم. ‏

‏ایشان رفت و آمد گفت: این اصلا یک چیز دیگه است. در آن موقع ‏‎ ‎‏ما جوان بودیم و اسم آقای خمینی در ذهن ما ماند. سفارت امریکا در ‏‎ ‎‏آنها سال‌ها یک نشریه مجانی می‌داد به نام «مرزهای نو»‏‎[1]‎‏ که بعضی از ‏‎ ‎‏پیشرفت‌های امریکا را منعکس می‌کرد. موشکی اینها فرستاده بودند به نام ‏‎ ‎‏موشک «جمینی». دوست خیاطی داشتیم که آدرس داده بود و مجانی ‏‎ ‎‏برای او می‌فرستادند. در آن مجله با تیتر بزرگ نوشته بود که موشک ‏‎ ‎‏«جمینی». یکی از دوستان، شیطنت کرده بود و نقطه آن «ج» را کنده و ‏‎ ‎‏«خ» کرده بود. به او گفتم: می‌دانی خمینی کیست که این کار را با او ‏‎ ‎‏کردی؟ شروع کردم به بحث و جدل و رفاقت ما به هم خورد. بعد به ‏‎ ‎‏مدرسه صنعتی آمدم معلم شدم و در آن جا با شهید رجایی درس ‏‎ ‎‏می‌دادیم، طبیعتا افتادیم در خط اسلامی. جامعه اسلامی مهندسان که ‏‎ ‎‏مهندس بازرگان و نهضت آزادی‌ها آن را دایر کرده بودند و در آن زمان ‏‎ ‎‏بود که آقای رجایی را گرفتند، بعد ما شدیم یک قطره‌ای از اقیانوس. ‏‎ ‎

کتابامام به روایت دانشورانصفحه 210
‏مشت‌ها گره شد و شد انقلاب اسلامی. ‏

‏اولین بار من امام را در مدرسه رفاه دیدم. تا اینکه روزی در معیت ‏‎ ‎‏آقای رجایی ملاقات جانانه‌ای با امام کردیم. همان صبح ریش تراشیدم و ‏‎ ‎‏ادکلن زدم، گفتم: نکند من این جور بروم، بگویند: برو گمشو! اما امام ‏‎ ‎‏بصیرت داشت، می‌دید که در دل آدم چه جوری است. اتفاقا به خود امام ‏‎ ‎‏هم گفتم که آقای رجایی به من گفته است این ریش ندارد، ولی ریشه ‏‎ ‎‏دارد. جریان از این قرار بود که به آقای رجایی گفته بودند که این کی ‏‎ ‎‏است که مشاور شما است؟ اینکه ریش ندارد. این‌قدر به این بنده خدا ‏‎ ‎‏گفتند که گفت: این ریش ندارد، ریشه دارد، ول کنید ما را. من به امام ‏‎ ‎‏همین مطلب را عرض کردم. ‏

‏ ‏

‎ ‎

کتابامام به روایت دانشورانصفحه 211

  • . مرزهای نو: مجله ماهانه علمی اجتماعی، نشریه اداره اطلاعات سفارت امریکا. سردبیر: کاظم گیلان پور، دو دوره انتشار، از سال 1336 به بعد (مسعود برزین، شناسنامه مطبوعات، انتشارات بهجت، تهران، 1371، ص 365).