یک بار رفتم از امام یک کتابی بگیرم، فهمیده بودم که ایشان یک شرح دعای سحر دارند که نسخه آن را پیش داییام (حاج آقا مرتضی) دیده بودم. امام عصرها مینشستند نزدیک محل نماز آقای سید محمدتقی خوانساری و نماز میخواندند که خیلی صحنه جالب و روحانی بود. پیش ایشان رفتم و گفتم: شرح دعای سحری دارید، میخواهم ببینم. پاسخی فرمودند که آن وقت برایم خیلی سنگین آمد؛ ولی بعدها فکر کردم و دیدم عجب حرفی زدند در عالم دوستی و تربیت. ایشان فرمودند: نه، وقتش نیست حالا و این مصراع سعدی را خواندند «باز دارد پیاده را ز سبیل»
این سخن را در سالهای 1326 یا 1327 که اوایل درس خارج من بود به من گفتند. مطلب مهم اینکه امام به شدت مطالب داغ عرفانی را مخفی نگه میداشتند. البته کتابهایی چون اربعین حدیث و غیره را که برای استفاده عموم نوشته بودند مخفی نمیکردند. در حالی که درباره کتابهایی چون مصباح الهدایة، اصلا در حوزه اطلاعی از آن نداشتند و تنها عده معدودی از آن مطلع بودند.
کتابامام به روایت دانشورانصفحه 98
اما ریشه امتناع آن حضرت از طرح مسائل خاص عرفانی این بود که اینها حقایق بسیار ظریفی است که اگر فهم نشود موجب انحراف خواهد شد. بنابراین هر کسی را در درسهای عرفانی خود راه نمیدادند و برای ورود در آن جلسات شرایط دقیقی قائل بودند. تنها دایی من (آیتالله دکتر شیخ مهدی حائری) و یک دو سه نفر دیگر توانسته بودند در آن کلاسها شرکت کنند، تازه درس عمومیشان منظومه بود، فقط منظومه و آن وقت کتابهای داغ مانند: فتوحات و فصوص تنها برای دو سه نفر در خانه تدریس میشد.
امام وقتی مسائل عرفانی را مطرح میکردند دیگر در این عالم نبودند، چنانکه در تفسیر سوره حمد درست مثل حاجآقا روحالله طلبه شده بودند. الله اکبر، الله اکبر خلوص محض بودند؛ ولی خب نگذاشتند که ادامه پیدا کند، شاید هم مصلحت نبود، حظ کردم از آن صحنه.
امام، اعتقاد داشتند غالب بشر در درک حقایق عرفانی ناتوانند و به این دلیل آن حقایق را مطرح نمیکردند. البته افراد خاصی هستند که این توانایی را دارند، این ذوق به همه داده نشده است.
کتابامام به روایت دانشورانصفحه 99