دکتر حمید انصاری

ورود امام به قم

‏بعد از پیروزی انقلاب اولین بار حضرت امام را از نزدیک در مدرسه ‏‎ ‎‏علوی زیارت کردم اما نزدیک‌ترین دیدار در مدرسه فیضیه و روز ورود ‏‎ ‎‏امام به قم [دهم اسفند 1357]‌ بود، شادمانی مردم قم که از 13 آبان 1343 ‏‎ ‎‏در انتظار دیدار دوباره با امام بودند وصف‌ناشدنی است. تراکم جمعیت ‏‎ ‎‏در میدان آستانه و اطراف فیضیه امکان ورود امام از این مسیر به مدرسه ‏‎ ‎‏فیضیه را نمی‌داد قبلا برنامه‌ریزی شده بود که مسیر اعلام نشده از محل ‏‎ ‎‏مسجد اعظم و جنب پل آهنچی باشد. مسئولیت تأمین این مسیر و ‏‎ ‎‏همراهی تا محل استقرار امام به ما محول شده بود. همراه با امام ‏‎ ‎‏محافظینی نیز از تهران و از پرسنل انقلابی نیروی هوایی آمده بودند ‏‎ ‎‏جمعیت که امام را دید بی‌اختیار دور ماشین ریختند امام هم پیاده شده ‏‎ ‎‏بودند و ازدحام جمعیت و شور و حال آنان قابل کنترل نبود. در این ‏‎ ‎‏هنگام در ابتدای صحن مسجد اعظم، عمامه حضرت امام بر اثر ابراز ‏‎ ‎‏احساسات غیرقابل کنترل مردم از سرشان افتاد و ما شدیدا نگران جان ‏‎ ‎‏امام بودیم. و بر اثر این نگرانی یکی از دوستان دانشجوی مقیم قم که ‏‎ ‎‏همراه من بود با اسلحه یوزی چند تیر هوایی شلیک کرد. امام به خاطر ‏‎ ‎‏اینکه مردم از این شلیک ناگهانی وحشت‌زده شده بودند، عصبانی شدند ‏‎ ‎‏و نهیب زدند که مردم را آزاد بگذارید هیچکس با من نیاید. امام با وقار ‏‎ ‎

کتابامام به روایت دانشورانصفحه 62
‏و آرامشی خاص، تنها به سمت پله‌های منتهی به مدرسه فیضیه (واقع در ‏‎ ‎‏محوطه زیر ساعت مسجد اعظم) حرکت کردند و ما با فاصله زیاد در پی ‏‎ ‎‏ایشان رفتیم. دیدار علما و شاگردان امام پس از سال‌ها جدایی واقعا ‏‎ ‎‏دیدنی و خاطره انگیز بود. فراموش نمی‌کنم در نماز جماعت (مغرب و ‏‎ ‎‏عشا) که به امامت حضرت امام در سالن کتابخانه فیضیه برگزار شد، ‏‎ ‎‏اسلحه‌ام را کنار سجاده گذاشته بودم. آقای تهرانی (از مدرسین و ‏‎ ‎‏ممتحنین حوزه علمیه قم) که مدتی ادبیات عرب را نزد ایشان خوانده ‏‎ ‎‏بودم، در کنارم به نماز ایستاده بود. بین دو نماز متوجه گریه شوق ایشان ‏‎ ‎‏شدم. با خود زمزمه می‌کرد: خدایا چه می‌بینم. پس از سال‌ها جدایی، ما ‏‎ ‎‏و دوباره فیضیه عالمان تبعیدی و زندانیان آزاد شده در نماز جماعت با ‏‎ ‎‏امام! مردان مسلح به نماز ایستاده!... و به راستی که اعجاب او بجا بود و ‏‎ ‎‏در ضمیر یکایک کسانی که آن روز به امام اقتدا کرده بودند کلماتی ‏‎ ‎‏نزدیک به همین معانی مرور می‌شد. باور کردنی نبود‌؛ روزی که امام ‏‎ ‎‏خمینی در 15 خرداد سال 42 به خاطر سخنرانی در همین مدرسه فیضیه ‏‎ ‎‏دستگیر شده بود و نظامیان شاه، شهر قم را به خاک و خون کشیدند و ‏‎ ‎‏روزی که امام را غریبانه به ترکیه و سپس عراق تبعید کردند و در تمام ‏‎ ‎‏سال‌های سخت دوران تبعید امام، کسی باور نمی‌کرد که روزی این مرد ‏‎ ‎‏سترگ و الهی باز گردد و طومار نظام شاهنشاهی تحت حمایت امریکا را ‏‎ ‎‏در ایران در هم پیچد و اکنون این امر باور نکردنی اتفاق افتاده و وعده ‏‎ ‎‏خدا تحقق یافته بود.‏

کتابامام به روایت دانشورانصفحه 63