دکتر حمید انصاری

15خرداد 54

 15 خرداد سال 54‎[1]‎

‏در رابطه با 15 خرداد 54 نمی‌توان با قاطعیت گفت که از قبل ‏‎ ‎‏برنامه‌ریزی شده بود. البته در سالگردهای قیام 15 خرداد، جو قم و حوزه ‏‎ ‎‏علمیه همواره ملتهب بود ولی گرامی‌داشت این واقعه بیشتر در محافل ‏‎ ‎‏خصوصی و غیرعلنی و یا از طریق صدور اعلامیه‌ها مطرح بود. در 14 ‏‎ ‎‏خرداد سال 54 در موقع نماز آیت‌الله العظمی اراکی اعلام شد که به ‏‎ ‎‏مناسبت گرامی‌داشت شهدای 15 خرداد، بعد از نماز مجلس بزرگداشتی ‏‎ ‎‏منعقد می‌باشد. در آن شب حدود سیصد تا چهار صد نفر در فیضیه ‏‎ ‎‏ماندند. بعد از اتمام نماز و رفتن آیت‌الله اراکی، حضور نیروهای شهربانی ‏‎ ‎‏در میدان آستانه بیشتر شد و کم‌کم اخطار آنها شروع شد و با بلندگو ‏‎ ‎‏اخطار کردند که متفرق شوید. حاضرین در مدرسه فیضیه به این ‏‎ ‎‏هشدارها وقعی ننهادند. این مجلس بزرگداشت سرآغازی شد بر خروش ‏‎ ‎‏دوباره فیضیه در 15 خرداد. شور و حال عجیبی حاکم شده بود. شاید ‏‎ ‎‏برای نخستین بار بعد از قیام 15 خرداد 42 فریاد بلند درود بر خمینی و ‏‎ ‎

کتابامام به روایت دانشورانصفحه 56
‏مرگ بر این سلسله پهلوی در حساس‌ترین مرکز قم به طور لاینقطع به ‏‎ ‎‏مدت چند روز فضای این شهر را دگرگون کرده و خبر به سرعت در ‏‎ ‎‏محافل سیاسی کشور پیچیده بود. ‏

‏در روز 17 خرداد نیروهای اعزامی از تهران و مأمورین شهربانی به ‏‎ ‎‏فیضیه حمله کردند. گزارش وقایع داخل و بیرون مدرسه فیضیه از طریق ‏‎ ‎‏تنها خط ارتباطی یعنی تلفن واقع در کتابخانه فیضیه مبادله می‌شد. کم‌کم ‏‎ ‎‏مواد غذایی اندک موجود در حجره‌ها به اتمام رسید و از نان و ماستی که ‏‎ ‎‏مردم از خیابان پشت فیضیه (مشرف به رودخانه) آورده بودند و به ‏‎ ‎‏وسیله سطل و طناب به پشت‌بام منتقل می‌شد، تغذیه می‌کردیم. در این ‏‎ ‎‏دو روز حوادث مختلفی روی داد نیروهای کماندوی اعزامی از تهران هم ‏‎ ‎‏در اطراف مدرسه و سراسر میدان آستانه به لباس‌ها و وسایل ضد ‏‎ ‎‏شورش و مسلح مستقر شده بودند. ‏

‏من از پشت‌بام مدرسه فیضیه دیدم مأمورین، درب مدرسه واقع در ‏‎ ‎‏میدان آستانه را باز کرده و مشغول تخلیه سیم‌های خاردار شده‌اند. دیگر ‏‎ ‎‏مطمئن شدم که حمله آنها قطعی است و بحث خروج آرام منتفی شده ‏‎ ‎‏است. به دوستان وضعیت را گفتم و با توجه به وضع موجود، ماندن و ‏‎ ‎‏درگیری را صلاح ندیدم که بعضی‌ها مخالفت می‌کردند و معتقد بودند ‏‎ ‎‏که باید بمانیم و مقاومت بکنیم. با تعدادی از طلبه‌ها از قسمت در شرقی ‏‎ ‎‏مدرسه دارالشفاء از پشت‌بام پائین پریدیم و با پای برهنه و سر و وضع ‏‎ ‎‏آشفته به منزل رفتیم. بر اثر استنشاق گاز اشک آور و فریادهای چند ‏‎ ‎‏روزه صدایم کاملا گرفته بود. پس از تعویض لباس‌ها ساعتی بعد ‏‎ ‎

کتابامام به روایت دانشورانصفحه 57
‏برگشتم که در میدان آستانه با صحنه دستگیری افراد داخل مدرسه و ‏‎ ‎‏رفتار خشونت‌بار مأمورین با آنها و رژه به اصطلاح پیروزمندانه کماندوها ‏‎ ‎‏که با شعار «جاوید شاه‌» توام بود، مواجه شدم. ‏

‏دستگیر شدگان را که اکثرا با پای برهنه و سر و وضع خونین بودند با ‏‎ ‎‏ضرب و شتم داخل کامیون‌های ارتشی کرده و به شهربانی بردند. با ‏‎ ‎‏جمعی از دوستان در مدرسه خان تجمع کردیم و از آن جا به منزل ‏‎ ‎‏مراجع تقلید رفتیم. گفتند حضرات آقایان گلپایگانی، مرعشی و ‏‎ ‎‏شریعتمداری، منزل آیت‌الله مرتضی حائری (ره) جلسه‌ای دارند تا در این ‏‎ ‎‏رابطه تصمیم‌گیری کنند. به مدرسه خان برگشتیم و منتظر شدیم دیدیم ‏‎ ‎‏خبری نشد، دسته جمعی به منزل آیت‌الله حائری رفتیم. مرحوم حائری ‏‎ ‎‏به طلاب معترض گفت: ‌آقایان یکی، دو ساعتی است که جلسه دارند و ‏‎ ‎‏قرار است اطلاعیه بدهند و فعلا در مورد متن اطلاعیه بحث می‌کنند شما ‏‎ ‎‏بروید مدرسه خان، اطلاعیه نیم ساعت دیگر آماده می‌شود با اخبار و ‏‎ ‎‏شایعاتی که رژیم شاه در مورد این واقعه پخش کرده بود و قیام را به ‏‎ ‎‏دروغ به کمونیست‌ها نسبت داده و تیتر اول یکی از روزنامه‌ها نیز به ‏‎ ‎‏همین معنا پرداخته بود برخورد رژیم با دستگیرشدگان بسیار نگران کننده ‏‎ ‎‏به نظر می‌آمد. گفتیم همین جا در حیاط می‌مانیم تا اعلامیه آماده شود. ‏‎ ‎‏اطلاعیه‌ای دست‌نویس با امضای چهار نفر جمع حاضر آماده شد و در ‏‎ ‎‏آن، حمله به مدرسه فیضیه محکوم گردیده و اعلام شده بود کسانی که ‏‎ ‎‏دستگیر شده‌اند از طلاب علوم دینی هستند. با آنکه تأکید کرده بودند که ‏‎ ‎‏حق تکثیر اعلامیه را ندارید و فقط 4 نسخه از آن را در طول خیابان ارم ‏‎ ‎

کتابامام به روایت دانشورانصفحه 58
‏نصب کنید، در عین حال این اعلامیه در جهت خنثی سازی ترفند رژیم ‏‎ ‎‏که سعی داشت افراد دستگیر شده را کمونیست معرفی کند نقش مؤثری ‏‎ ‎‏داشت. ‏

‏به دنبال این قضایا، یکی از روحانیون تبریزی که با ایشان رفت و آمد ‏‎ ‎‏خانوادگی داشتیم، برای من پیغام فرستاد که شما تحت تعقیب هستید و ‏‎ ‎‏بهتر است مدتی قم را ترک کنید. ایشان این خبر را از همسایه جنب ‏‎ ‎‏منزل‌شان که برادر یکی از مأمورین ساواک قم بود، گرفته بود. من ‏‎ ‎‏اعتنایی نکردم و چند روزی در قم ماندم تا اینکه یکی از افراد دستگیر ‏‎ ‎‏شده از طلاب جوان رفسنجانی که به خاطر سن کمش، پس از تحمل ‏‎ ‎‏شکنجه آزاد شده بود در راه رفتن به رفسنجان شبانه به منزل ما آمد و ‏‎ ‎‏گفت در تهران مأمورین ساواک عکس شما را در حال سخنرانی در ‏‎ ‎‏پشت‌بام فیضیه که توسط مأمورین از بالای گلدسته‌ها و پشت‌بام‌ها گرفته ‏‎ ‎‏بودند به من نشان دادند که این کیست و تعجب کرده بودند که چرا در ‏‎ ‎‏بین دستگیرشدگان نیست. بدین جهت مجبور شدم مدتی قم را ترک کنم ‏‎ ‎‏و حدود دو ماه در گرمای تابستان آن سال به بافق یزد بروم و از این ‏‎ ‎‏تاریخ به بعد تا زمان پیروزی انقلاب تقریبا زندگی من به صورت نیمه ‏‎ ‎‏مخفی و در ارتباط با مبارزین و تردد در شهرهای مختلف سپری شد. ‏

‎ ‎

کتابامام به روایت دانشورانصفحه 59

  • . در 15 خرداد 1354، مراسم بزرگداشت شهدای 15 خرداد 1342، در مدرسه فیضیه به تظاهرات ضد  رژیم تبدیل شد و طلاب در مدرسه متحصن شدند. در پی تحصن طلاب مأموران رژیم درهای مدرسه را  بستند و طلبه ها را در مدرسه محبوس کردند. سپس در 17 خرداد به مدرسه حمله کردند و به ضرب و  شتم طلبه ها پرداختند و عده ای از آنها را روانه زندان کردند و گروهی را نیز به سربازخانه ها فرستادند.  (هفت هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامی، زیر نظر غلامرضا کرباسچی، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی  ایران، تهران، 1371، جلد 2، 635- 632).