شمس الدین آل احمد

حل اختلاف در خدمت امام

‏در شورا اختلافاتی هم داشتیم، مرحوم باهنر همیشه از من حمایت ‏‎ ‎‏می‌کرد. کار اختلافات به جایی رسید که آقای باهنر که مدیر جلسه بود ‏‎ ‎‏احساس کرد کار به جای پیچیده‌ای رسیده است! به خدمت امام رفتیم ـ ‏‎ ‎‏و این سومین جلسه دیدارم با امام بود ـ برای آن جلسه هر کسی خود را ‏‎ ‎

کتابامام به روایت دانشورانصفحه 27
‏آماده می‌کرد که حرفی بزند! و قرار شد که در آن دیدار آقای باهنر ‏‎ ‎‏گزارشی اجمالی از عملکرد شورا بدهد. ‏

‏خدمت امام رسیدیم، آن حضرت در بستر بیماری بودند. همراهان ‏‎ ‎‏خم شدند و دست آقا را بوسیدند. بعد از آنها من به علت اینکه کمرم ‏‎ ‎‏مشکل داشت با تأنی خم شدم تا دست امام را ببوسم، ایشان دستشان را ‏‎ ‎‏کشیدند و بر روی سرم گذاشتند. سریع به طرف دست دیگرشان رفتم و ‏‎ ‎‏لبم را بر روی دست و نگین انگشترشان گذاشته و بوسیدم. در این لحظه ‏‎ ‎‏آقا انگشتر را از انگشتشان در آورده و در انگشت من کردند. ‏

‏قبل از صحبت آقای باهنر، آقای املشی صحبت را شروع کردند، ‏‎ ‎‏حالت عصبانی هم داشتند. بنده خدا می‌گفت: آقا، این چه وضعی است؟ ‏‎ ‎‏ما را از قم می‌کشید می‌آورید اینجا و از درس و مشق می‌اندازید. بعد ‏‎ ‎‏این آقایان در اینجا با دست به سمت من اشاره کرده می‌گویند: غلط ‏‎ ‎‏کردید که دانشگاه را بستید.‏‎[1]‎‏ ‏

‏من اشاره کرده بودم که چرا الآن دانشگاه را بسته‌اند. حالا ماه خرداد ‏‎ ‎‏است. این کار اشتباه شده، اگر یک هفته صبر می‌کردید تعطیلات ‏‎ ‎‏تابستانی شروع می‌شد؛ اما بهانه چی بود؟ بهانه این بود که بسیاری از ‏‎ ‎‏ساختمان‌های دانشگاه‌ها را گروهک‌ها گرفته‌اند. برای اینکه گروهک‌ها را ‏‎ ‎‏بیرون بریزند، مصلحت این دیده بودند که اعلام بکنند که دانشگاه تعطیل ‏‎ ‎‏است. آقای بنی‌صدر به همراه هیأتی و با قشون و حشم بلند شد به آن ‏‎ ‎

کتابامام به روایت دانشورانصفحه 28
‏جا رفت. خوشبختانه درگیری [مهمی هم]‌ نشد؛ اما تبلیغات خیلی کردند. ‏‎ ‎‏تعبیر من این بود که اگر کمی خویشتن‌داری می‌کردیم، یک هفته یا ده ‏‎ ‎‏روز دیگر دانشگاه تعطیل می‌شد و در زمان تعطیلات تابستانی بی‌سر و ‏‎ ‎‏صدا دفاتر گروهک‌ها را جمع می‌کردند. ‏

‏آقای املشی از این قول من اینگونه تعبیر کردند که: آقا شما ما را از ‏‎ ‎‏کار و زندگی انداخته‌اید و آورده‌اید اینجا تا به ما بگویند غلط کردید که ‏‎ ‎‏دانشگاه را بسته‌اید. آقای خمینی متوجه شدند که اوضاع خیلی متشنج ‏‎ ‎‏است و دیگر نگذاشتند کسی حرفی بزند، حتی آقای باهنر، سپس ‏‎ ‎‏فرمودند: آقا جان من کار دارم، یادتان باشد انقلاب فرهنگی است. ‏‎ ‎‏دانشگاه‌های یک مملکت را نمی‌شود یک سال در آن را بست. زودتر ‏‎ ‎‏فکر کنید ببینید کی باید دانشگاه‌ها را باز کنیم. در واقع من در حوزه ‏‎ ‎‏تلقیات خودم به نظرم آمد که این پدر باز هم دارد ما را تأیید می‌کند. ‏‎ ‎‏ایشان یک موضعی گرفتند مسلط بر اوضاع، همان‌طور که برای من ‏‎ ‎‏مطبوع بود برای آقای املشی و دیگر آقایان به مراتب مطبوع‌تر بود. ‏


کتابامام به روایت دانشورانصفحه 29

‎ ‎

کتابامام به روایت دانشورانصفحه 30

  • . تعطیلی دانشگاه ها در نیمه خرداد 59.