حشمت الله رنجبر

ملکوت

‏امروز، روز سیزدهم خرداد است. حال امام کم کم رو به ضعف و‏‎ ‎‏دگرگونی می رود. ایشان مسئولان درجه اول مملکت و نمایندگان‏‎ ‎‏خود را در نهادها و مسئولان دفتر و خانواده را یکی یکی به حضور‏‎ ‎‏می پذیرند و گویا سفارشهای لازم را به هر یک می کنند. جوّ کاملاً‏‎ ‎‏غیرعادی است و با روزهای دیگر فرق کرده است. ایشان پس از اینکه‏‎ ‎‏افراد مورد نظر را به حضور می پذیرند، سفارش می کنند که نماز ظهر و‏‎ ‎‏عصر را که خواندند، چراغها خاموش شود و دیگر کسی به اتاقشان‏‎ ‎‏نیاید. یک وضعیت بیم و اضطراب برای همه پیش می آید، در‏‎ ‎‏حقیقت ایشان در حالت ملکوتی خاصی قرار دارند که تأثیر عجیبی‏‎ ‎‏روی اذهان و افکار گذاشته و تحمل و درک آن سخت و گیج کننده‏

کتابگوهری در دستهای لرزانصفحه 53
‏است. امام کم کم به سوی بیهوشی می روند. اکنون ارتباطشان با محیط‏‎ ‎‏و اطرافیانشان قطع شده است. دستگاه کنترل قلب، ضربانها و امواج‏‎ ‎‏متغیر را نشان می دهد. پزشکان دست به کار می شوند، داروهای لازم‏‎ ‎‏تجویز می شود، گویی تأثیری ندارد. ساعت سه بعدازظهر است،‏‎ ‎‏مشکلات قلب حادتر می شود و در یک لحظه روی دستگاه خط‏‎ ‎‏صافی از ضربان قلب نمایان می شود و قلب از کار می افتد.‏

‏     گروه احیا و نجات دست به کار می شوند. ماساژ قلبی و شوک با‏‎ ‎‏دستگاه در چند مرحله انجام می گیرد. عده ای از اعضای خانواده امام‏‎ ‎‏حاضرند. فریده خانم در حالی که قرآن کوچکی به دست گرفته و در‏‎ ‎‏کنار تخت ایستاده است، مشغول دعا و نیایش است و گروه را‏‎ ‎‏امیدواری می دهد و آنها را در کارشان تشویق می کند. پس از فعالیت‏‎ ‎‏حدود بیست دقیقه ای، قلب شروع به کار می کند و بدین وسیله بار‏‎ ‎‏دیگر وفاداری خود را اعلام می کند! اما ایشان همچنان در بیهوشی‏‎ ‎‏هستند. سپس برای کار گذاشتن دستگاه (پِیس مِیکِر)‏‎[1]‎‏ امام را به اتاق‏‎ ‎‏عمل می برند، با کار گذاشتن این وسیله کوچک که ایجاد جریان‏‎ ‎‏الکتریسیته برای قلب می کند، پشتیبانی لازم برای ادامه کار قلب‏‎ ‎‏ایجاد می شود. امام را به اتاقشان برمی گردانند. مسئولان و نزدیکان‏

کتابگوهری در دستهای لرزانصفحه 54
‏دوباره برای دیدار با امام می آیند و شاید هم آخرین ملاقات ایشان در‏‎ ‎‏بیمارستان و برای همیشه باشد! محافظان جماران ـ که انصافاً حق‏‎ ‎‏بزرگی به گردن انقلاب دارند ـ نیز یکی یکی برای دیدن رهبرشان‏‎ ‎‏دعوت می شوند تا با او خداحافظی کنند. ملاقات نه، که وداع‏‎ ‎‏دردمندانه آنان نیز به پایان می رسد. آنها حرفی نمی زنند. فقط‏‎ ‎‏اشکهاست که به آرامی بر گونه هایشان سرازیر می شود و این تلخی را‏‎ ‎‏می پذیرد. عقربه های ساعت رو به جلو می رود و زمان نیز تحمل این‏‎ ‎‏وضع را ندارد! اکنون ساعت به ده شب رسیده است و امام هنوز‏‎ ‎‏بیهوشند. کم کم فشار خون هم پایین می آید و قلب دچار بحران‏‎ ‎‏می شود. ریه ها هم دچار مشکل می شوند تا جایی که دستگاه تنفس‏‎ ‎‏مصنوعی هم آژیرکشان به صدا در می آید. قلب به سختی کار می کند،‏‎ ‎‏گویا سعی می کند که خجالت زده عاشقان امام نشود و از سایر اعضای‏‎ ‎‏بدن ـ که تا یک هفته پیش هیچ کدام مشکلی نداشته اند ـ کم نیاورد! و‏‎ ‎‏وفاداری خود را به امام به اثبات برساند! اکنون عقربه ساعت 20:22‏‎ ‎‏شب را نشان می دهد، فشار بر قلب زیاد می شود و نوسانات‏‎ ‎‏غیرعادی شروع می گردد. کارهای لازم انجام می شود؛ اما هیچ کدام‏‎ ‎‏مؤثر نمی افتد و به یکباره خط صاف روی دستگاه نمایان می گردد.‏‎ ‎‏گروه بی وقفه کار ماساژ و احیا را ادامه می دهند؛ ولی دیگر دیر شده‏‎ ‎‏است و قلبِ از کار افتاده برای همیشه خاموش می گردد. فرزند امام،‏‎ ‎‏حاج احمد آقا، در حالی که ساعتها نظاره گر فعالیت گروه بود، با‏‎ ‎‏صدایی حزن آلود و بلند از گروه می خواهد که دیگر تلاش بی حاصل‏
کتابگوهری در دستهای لرزانصفحه 55
‏انجام ندهند و بیش از این جسم پاک پدر انقلاب و رهبر آزادگان را‏‎ ‎‏خسته نکنند و او را به حال خود بگذارند. همه دست از کار می کشند‏‎ ‎‏و هر کسی در گوشه ای بر زمین می افتد و ناله و شیون سر می دهد.‏‎ ‎‏گاهی هم بلند می شوند تا بدن بی جان رهبرشان را ببویند و ببوسند و‏‎ ‎‏دوباره گریان و نالان در گوشه ای می افتند. جسم پدر امت مانند شمع‏‎ ‎‏خاموشی افتاده است و کسی هم یارای کنترل جماعت حاضر که‏‎ ‎‏شامل خانواده امام، پرستاران و پزشکان و اعضای دفتر امام هستند را‏‎ ‎‏ندارد. اصلاً کسی نیست که به فکر این مسأله باشد!‏

‏     زنی چادر نماز به کمر بسته و هراسان وارد می شود و شیون کنان‏‎ ‎‏خود را به جسم و تخت امام می رساند، ایشان را غرق بوسه می کند و‏‎ ‎‏آنگاه کنار تخت بر زمین می نشیند و ناله سر می دهد؛ او یکی از‏‎ ‎‏دختران امام و احتمالاً همسر مرحوم اشراقی است که حامی و مونس‏‎ ‎‏خود را هم اکنون از دست داده است و همانند سایر زنان جامعۀ ما‏‎ ‎‏گریه و زاری می کند و از عمق جان پدر را می خواند. او صحنه را‏‎ ‎‏دو‏‏ ‏‏چندان حزن انگیز کرده است و اکنون برادر و تنها پسر بازمانده از‏‎ ‎‏پدر و سنگ زیرین آسیاب این خانواده به وظیفه خود عمل می کند. او‏‎ ‎‏خواهر را به بیرون از اتاق هدایت می کند و سپس با خلوت کردن‏‎ ‎‏اتاق، خود به درد دل با جسم بی جان پدر می نشیند و برای دقایقی‏‎ ‎‏پیشانی به صورت پدر می گذارد و سرشک غم از دیده می بارد.‏‎ ‎‏بی نظمی و ناله همچنان ادامه دارد تا اینکه پس از دقایقی آقای‏‎ ‎‏رفسنجانی ‏‏ـ ‏‏رئیس مجلس و همسایه امام‏‏ ـ ‏‏سر می رسد. او جمعیت‏

کتابگوهری در دستهای لرزانصفحه 56
‏پریشان و گریان را در گوشه ای از سالن جمع می کند و در چند جمله‏‎ ‎‏خطرهایی را که امکان دارد برای مملکت در این وضعیت پیش بیاید،‏‎ ‎‏متذکر می شود؛ و تقاضا می کند که صدای گریه ها نباید به بیرون برود‏‎ ‎‏و همسایه ها هم نباید فعلاً این موضوع را بفهمند؛ زیرا هم توان کنترل‏‎ ‎‏مردم و دوستداران امام نیست و هم امکان دارد دشمن از این‏‎ ‎‏وضعیت سوءاستفاده کند. آنگاه جمعیت کمی آرام می گیرند و در‏‎ ‎‏خلوت و سکوت به آرامی اشک می ریزند. تیم پرستاری ـ پزشکی هم‏‎ ‎‏به ساختمان مجاور بیمارستان می روند و هر کسی در گوشه ای قرار‏‎ ‎‏می گیرد.‏

‏ ‏

‎ ‎

کتابگوهری در دستهای لرزانصفحه 57

  •  Pacemaker یا ضربان ساز یا فرمانده، وسیلۀ الکتریکی کوچکی به اندازه یک قوطی کبریت است. این وسیله با باطری مخصوص کار می کند و تولید انرژی الکتریکی لازم برای ایجاد ضربان قلب می کند، در بیمارانی که به هر دلیل ضربان سازی قلبشان دچار اختلال شده باشد، از این وسیله که هم دائم و هم موقت دارد، استفاده می شود.     برای امام نیز گاهی این مشکل پیش می آمد و از دستگاه موقت که در خارج از سینۀ ایشان قرار داشت، استفاده می شد.