حشمت الله رنجبر

احترام

‏یکی از کارکنان دفتر، امروز خاطرۀ قشنگی را برایمان تعریف می کند.‏‎ ‎‏او می گوید یکی از وزرا که قرار ملاقات خصوصی با امام داشت، به‏‎ ‎‏همراه پدرش به دفتر می آید. هنگام وارد شدن به اتاق امام به علت‏

کتابگوهری در دستهای لرزانصفحه 40
‏اشتیاقی که برای رسیدن به امام و دست بوسی ایشان داشت، با عجله‏‎ ‎‏به سمت امام می رود و پدرش کمی از وی عقب می ماند؛ وقتی که‏‎ ‎‏دست بوسی می کند پدر را هم به ایشان معرفی می کند، امام هم تذکر‏‎ ‎‏جانانه ای به جناب وزیر می دهند، به این مضمون که: چرا جلوتر از‏‎ ‎‏پدرت حرکت کردی؟ و حرمت ایشان را نگه نداشتی؟ ‏

‏ ‏

‎ ‎

کتابگوهری در دستهای لرزانصفحه 41