حشمت الله رنجبر

حاج احمد آقا

‏در رابطه با سرکشی به گروه پزشکی هم حاج احمد آقا کم نمی گذارد و‏‎ ‎‏هر از چندگاهی علی رغم اینکه مشکل شدید زانو و آرتروز مفاصل‏‎ ‎‏دارد، بر خود لازم می داند که سری هم به طبقه بالای اقامتگاه پدر ـ‏‏ ‏‏که‏‎ ‎‏گروه مستقر است ـ بزند. او عصا به دست به هر زحمتی خود را از‏‎ ‎‏پله ها بالا می کشد و ما هم از دیدار او خوشحال و شادمان می شویم.‏‎ ‎‏پس از احوالپرسی با بچه های اتاق کنترل، به سمت اتاق پزشکان‏‎ ‎‏می رود، پس از کمی صحبت و صرف چایی و گرفتن گزارشی از‏‎ ‎‏وضعیت حضرت امام از اعضای تیم پزشکی و پرستاری تشکر و اتاق‏‎ ‎‏را ترک می کند.‏

‏     ساعت حدود چهار بعدازظهر است که صدایی از طبقه پایین ما را‏‎ ‎‏متوجه خود می کند. کمی با عجله به طرف صدا می روم، حاج‏‎ ‎‏احمدآقا را می بینم که پایین پله ها ایستاده است و کاری دارد. البته او‏‎ ‎‏هم اضطراب مرا درک می کند و می گوید: مشکلی نیست نترس! به‏

کتابگوهری در دستهای لرزانصفحه 38
‏دکتر بگو من کارش دارم. دکتر را صدا می کنم او می آید و حاج‏‎ ‎‏احمدآقا با همان تُن صدای بلند و زلالش می گوید: آقای دکتر! آقا‏‎ ‎‏می گوید: سرم درد می کند و کمی هم ضعف دارم. حاج احمد بی کم و‏‎ ‎‏کاست و بسیار عادی حرفهای پدر را به دکتر می گوید. دکتر نیز فوراً به‏‎ ‎‏حضور امام می رسد و بعد از معاینه خوشبختانه مشکل خاصی‏‎ ‎‏مشاهده نمی شود.‏

‏ ‏

‎ ‎

کتابگوهری در دستهای لرزانصفحه 39